FOLLOW INSTAGRAM PAGE
JOIN TELEGRAM GROUP

نمایش نتایج: از 1 به 10 از 411

موضوع: داستان های کوتاه و پند آموز

Hybrid View

  1. #1

    موتور سوار

    محل سکونت
    شهرضا
    نوع موتور
    Pulse 135
    نوشته ها
    143
    تشکر
    3,494
    Last Online
    22-10-1403 @ 01:27 قبل از ظهر

    پیش فرض

    راز یک جعبه کفش


    زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد.
    در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روزپیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد.
    پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند . وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.
    پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.
    پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
    پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام.

    سگی که ثابت کرد بهترین دوست انسان است




    ارتباط میان سگ و صاحبش همیشه مثال زدنی بوده است و چندین کتاب و فیلم در اینباره ساخته شده است. سگ ها به غریزه ی خود بسیار متکی هستند و با انسان ها به خوبی کنار می آیند.

    به تازگی داستان تازه ای در مورد عشق و وفاداری یکی از این موجودات پشم آلود به انسان به وقوع پیوسته است. این داستان در روستایی واقع در شرق چین حادث شده. در این داستان، عشق و محبت حتی از مرز مرگ هم می گذرد.
    لئو پان ۶۸ ساله مرد مجردی بود ماه گذشته در گذشت. او در اتاقی روستایی نزدیک شهر کوئینگدائو در استان شانداگ زندگی می کرد و سگش تنها هم نشینی بود که در روزهای پایانی عمرش داشت. اما وقتی خانه ی او را تمیز کردند در کمال تعجب هیچ جا اثری از آن ندیدند.


    کمی بعد این سگ زرد زیبا را بیرون روستا و در کنار گور لئو پان یافتند. او هنوز هم سعی داشت از صاحبش محافظت کند. روستائیان خیلی سعی کردند سگ را به روستا برگردانند تا به او غذا بدهند اما این حیوان از جایش تکان نخورد. گاهی به اطراف می رفت اما خیلی زود با چند تکه استخوان در دهانش بازمی گشت. به خاطر این عشق و وفادارای روستائیان لانه ای نزدیک گور برایش درست کردند.


    مادر ، پدر
    همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
    که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…

    ولی پدر ...
    یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
    خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
    فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
    بیایید قدردان باشیم ...


    درس زندگی
    دختر کوچولو و پدرش از رو پلي ميگذشتن.
    پدر يه جورايي مي‌ترسيد، واسه همين به دخترش گفت: عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي تو رودخونه.
    دختر کوچيک گفت: نه بابا، تو دستِ منو بگير
    پدر که گيج شده بود با تعجب پرسيد: چه فرقی می‌کنه؟
    دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي برام بيوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم. اما
    اگه تو دست منو بگيري، من، با اطمينان ميدونم هر اتفاقي هم که بيفته، هيچ وقت دستم رو ول نمي‌کني.
    در هر رابطه دوستی‌ای، ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست؛ به عهد و پیمان‌هاش هست. پس
    دست کسی رو که دوست داری رو بگیر، به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رو بگیره.....!ا


    نامه ایی به خدا در موزه گلستان

    این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
    مضمون این نامه :


    نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
    او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
    "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
    ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود!


    حاشیه
    ما حاشيه نشين هستيم. مادرم مي گويد:پدرت هم حاشيه نشين بود، در حاشيه به دنيا آمد،در حاشيه جان کند،يعني زندگي کرد و در حاشيه مرد. من هم در حاشيه به دنيا آمده ام. ولي نمي خواهم در حاشيه بميرم. برادرم در حاشيه ي بيمارستان مرد. خواهرم هميشه مريض است. هميشه گريه مي کند،گاهي در حاشيه ي گريه کمي هم مي خندد
    در مدرسه گفتند جا نداريم مادرم گريه کرد.مدير مدرسه گفت:آقاي ناظم اسمش را در حاشيه ي دفتر بنويس تا بب...ينم! من در حاشيه ي روز به مدرسه ي شبانه مي روم در حاشيه ي کلاس مي نشينم و توپ بازي بچه ها را نگاه مي کنم،چون لباسم همرنگ بچه ها نيست. من در حاشيه شهر زندگي مي کنم. من در حاشيه ي زمين زندگي مي کنم.بر لبه ي آخر دنيا!
    من در مدرسه آموخته ام که زمين مثل توپ گرد است و مي چرخد.اگر من در حاشيه ي زمين زندگي مي کنم،پس چطور پايم به لبه ي زمين نمي لغزد و در عمق فضا پرتاب نمي شوم؟ زندگي در حاشيه ي زمين خيلي سخت است. حاشيه بر لب پرتگاه است،آدم هر لحظه ممکن است بلغزد و سقوط کند. من حاشيه نشين هستم. ولي معني کلمه ي حاشيه را نمي دانم.












    ویرایش توسط amirw3x : 09-09-1390 در ساعت 10:15 قبل از ظهر
    ***Never Say Never***

  2. تعداد 7 کاربر از amirw3x برای این پست تشکر کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

بازدیدکنندگان، این صفحه را با جستجوی این کلمات در موتورهای جستجوگر پیدا کرده اند:

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
پرشین موتور
   اکنون ساعت 09:26 بعد از ظهر برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.


    انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
    شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
    برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
   لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
   تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)

   قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران

 


کاربر گرامي؛

براي مشاهده انجمن پرشین موتور با امکانات کامل بهتر است از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد

  1. بستن این دسته بندی
برو بالا