FOLLOW INSTAGRAM PAGE
JOIN TELEGRAM GROUP

صفحه 26 از 42 نخستنخست ... 1622232425262728293036 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 251 به 260 از 411

موضوع: داستان های کوتاه و پند آموز

  1. #1

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض داستان های کوتاه و پند آموز

    چشم*هایتان را باز می*کنید. متوجه می*شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست*هایتان را بررسی می*کنید. خوشحال می*شوید که بدن*تان را گچ نگرفته*اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می*دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می*شود و سلام می*کند. به او می*گویید، گوشی موبایل*تان را می*خواهید. از این*که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده*اید و از کارهایتان عقب مانده*اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می*آورد. دکمه آن را می*زنید، اما روشن نمی*شود. مطمئن می*شوید باتری*اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می*دهید. پرستار می*آید.
    «ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می*شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟
    «متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم».
    «یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟
    «از ۱۰سال پیش، دیگه تولید نمی*شه. شرکت*های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی*ها مشترکه».
    «۱۰سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم».
    «شما گوشی*تون رو یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این*که به کما برید». «کما»؟!
    باورتان نمی*شود که در اسفند۱۳۸۷ به کما رفته*اید و تیرماه ۱۴۱۲ به هوش آمده*اید. مطمئن هستید که نه می*توانید به محل کارتان بازگردید و نه خانه*ای برایتان باقی مانده است. چون قسط آن را هر ماه می*پرداختید و بعد از گذشت این همه سال، حتما بوسیله بانک مصادره شده است. از پرستار خواهش می*کنید تا زودتر مرخص*تان کند.
    «از نظر من شما شرایط لازم برای درک حقیقت رو ندارین».
    «چی شده؟ چرا؟ من که سالمم»!
    «شما سالم هستید، ولی بقیه نیستن».
    «چه اتفاقی افتاده»؟
    «چیزی نشده! ولی بیرون از این*جا، هیچکس منتظرتون نیست».
    چشم*هایتان را می*بندید. نمی*توانید تصور کنید که همه را از دست داده*اید. حتی خودتان هم پیر شده*اید. اما جرأت نمی*کنید خودتان را در آینه ببینید.
    «خیلی پیر شدم»؟
    «مهم اینه که سالمی. مدتی طول می*کشه تا دوره*های فیزیوتراپی رو انجام بدی»..
    از پرستار می*خواهید تا به شما کمک کند که شناخت بهتری از جامعه جدید پیدا کنید..
    «اون بیرون چه تغییرایی کرده»؟
    «منظورت چه چیزاییه»؟
    «هنوز توی خیابونا ترافیک هست»؟
    «نه دیگه. از وقتی طرح ترافیک جدید رو اجرا کردن، مردم ماشین بیرون نمیارن».
    «طرح جدید چیه»؟
    «اگر راننده*ای وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشینش می*برن پارکینگ و تا گلستان سعدی رو از حفظ نشه، آزاد نمی*شه».
    «میدون آزادی هنوز هست»؟
    «هست، ولی روش روکش کشیدن».
    «روکش چیه»؟
    «نمای سنگش خراب شده بود، سرامیک کردند».
    «برج میلاد هنوز هست»؟
    «نه! کج شد، افتاد»!
    «چرا؟ اون رو که محکم ساخته بودن».
    «محکم بود، ولی نتونست در مقابل ارباس a380 مقاومت کنه».
    «چی؟!…. هواپیما خورد بهش»؟
    «اوهوم»!
    «چه*طور این اتفاق افتاد»؟
    «هواپیماش نقص فنی داشت، رفت خورد وسط رستوران*گردان برج».
    «این*که هواپیمای خوبی بود. مگه می*شه این*جوری بشه»؟
    «هواپیماش چینی بود. فیلتر کاربراتورش خراب شده بود، بنزین به موتورها نرسید، اون اتفاق افتاد».
    «چند نفر کشته شدن»؟
    «کشته نداد».
    «مگه می*شه؟ توی رستوران گردان کسی نبود»؟
    «نه! رستوران ۴سال پیش تعطیل شد»..
    «چرا»؟
    «آشپزخونه*اش بهداشتی نبود».
    «چی می*گی؟!… مگه می*شه آخه»؟
    «این اواخر یه پیمانکار جدید رستوران گردان رو گرفت، زد توی کار فلافل و هات*داگ….».
    «الان وضعیت تورم چه*جوریه»؟
    «خودت چی حدس می*زنی»؟
    «حتما الان بستنی قیفی، ۱۴هزار تومنه».
    «نه دیگه خیلی اغراق کردی. ۱۲هزار تومنه».
    «پراید چنده»؟
    «پرایدهای قدیمی یا پراید قشقایی»؟
    «این دیگه چیه»؟
    «بعد از پراید مینیاتور و ماسوله، پراید قشقایی را با ایده*ای از نیسان قشقایی ساختن».
    «همین جدیده، چنده»؟
    «۷۰میلیون تومن».
    «پس ماکسیما چنده»؟
    «اگه سالمش گیرت بیاد، حدود ۲ یا ۲ و نیم….».
    «یعنی ماکیسما اسقاطی شده؟ پس چرا هنوز پراید هست»؟
    «آزادراه تهران به شمال هم هنوز تکمیل نشده».
    «تونل توحید چه*طور»؟
    «تا قبل از این*که شهردار بازنشسته بشه، تمومش کردن».
    «شهردار بازنشسته شد»؟
    «آره».
    «ولی تونل که قرار بود قبل از سال۱۳۹۰ افتتاح بشه».
    «قحطی سیمان که پیش اومد، همه طرح*ها خوابید».
    «چندتا خط مترو اضافه شده»؟
    «هیچی! شهردار که رفت، همه*جا رو منوریل کشیدن. مترو رو هم تغییر کاربری دادن».
    «یعنی چی»؟
    «از تونل*هاش برای انبار خودروهای اسقاطی استفاده کردن».
    «اتوبوس*های brt هنوز هست»؟
    «نه! منحلش کردن، به جاش درشکه آوردن. از همونایی که شرلوک هلمز سوار می*شد».
    «توی نقش*جهان اصفهان دیده بودم از اونا…»
    «نقش*جهان رو هم خراب کردن».
    «کی خراب کرد»؟
    «یه نفر پیدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه*عباسه، یونسکو هم نتونست حرفی بزنه».
    «ممنونم. باید کلی با خودم کلنجار برم تا همین چیزا رو هم هضم کنم».
    «یه چیز دیگه رو هم هضم کن، لطفا»!
    «چیو»؟
    «این*که همه این چیزها رو خالی بستم».
    «یعنی چی»؟
    «با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که یک ساعت پیش تصادف کردی، علت بیهوشی*ات هم خستگی ناشی از کار بود. چیزیت نیست. هزینه بیمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگی*ات»!
    «شما جنایتکارید! من الان می*رم با رییس بیمارستان صحبت می*کنم».
    «این ماجرا، ایده شخص رییس بیمارستان بود».
    «ازش شکایت می*کنم»!
    « نمی*تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته ».
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي


  2. #251

    موتور سوار

    محل سکونت
    شهرضا
    نوع موتور
    Pulse 135
    نوشته ها
    143
    تشکر
    3,494
    Last Online
    22-10-1403 @ 01:27 قبل از ظهر

    پیش فرض

    زنان ایرانی همه ملکه هستند


    « چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گوید :
    چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟
    همایون لبخندی میزند و می گوید :
    ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟ و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟!
    چارلز با عصبانیت می گوید :
    نه! مگه ملکه فرد عادیه ؟!! فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!!
    همایون هم بی درنگ می گوید :
    خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!! »


    فحش دل نشین
    دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم… هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم… وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم……. به سمت راست گرفتم ، موتوری هم به راست پیچید… چپ، موتوری هم چپ… خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه… وحشت زده و ترسیده، ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره ۱۸۰ درجه پیچیده… با محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم حتما زنده نمونده …
    مایوس و [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]، دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری پیش آماده اندوهگین بودم… در همین حال زیر چشمی هم نیگاش میکردم،… باحیرت دیدم [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]را باز کرد … گفتم این حقیقت نداره… رو کردم بهش و گفتم سالمی…؟ با عصبانیت گفت: ” په چونه مثل یابو رانندگی موکونی…؟ ” با خودم گفتم این دلنشین ترین فحشی بود که شنیده بودم… گفتم آقا تورو خدا تکون نخور چون گردنت پیچیده…. یک دفه بلند شد گفت: شی پیچیده ؟ شی موی تو ؟ هوا سرد بید کاپشنمه از جلو پوشیدم سینم سرما نخوره …. !!!


    نهار با خدا

    یک بچه ی کوچیک می خواست خدا رو ببینه.
    اون میدونست که برای دیدن خدا راه درازی در پیش داره.
    لوازمش رو برداشت و سفرش رو شروع کرد.
    کمی که رفت ,با پیرزنی روبرو شد.پیرزن توی پارک نشسته بود
    و به چند تا کبوتر زل زده بود.پسر کنار او نشست و کوله پشتیش رو باز کرد.
    تازه می خواست جرعه ای از نوشیدنی ش رو بنوشه که احساس کرد پیرزن گرسنه س.
    پسرک به اون تعارف کرد.
    پیرزن با تشکر زیاد , قبول کرد و لبخندی زد.
    لبخند او برای پسرک آن قدر زیبا بود که هوس کرد دوباره آن را ببیند
    پس دوباره تعارف کرد و دوباره پیرزن به او لبخند زد. پسرک بسیار خوشحال بود.
    آنها تمام بعدازظهر را به خوردن و تبسم گذراندند , بدون گفتن حرفی.
    با تاریک شدن هوا پسرک احساس خسته گی کرد , بلند شد و آماده ی رفتن شد.
    چند قدم که برداشت دوباره به سوی پیرزن دوید
    و او را در آغوش گرفت و پیرزن هم لبخند بسیار بزرگی زد.
    هنگامی که پسر به خانه اش برگشت , مادرش از چهره ی شاد او متعجب شد.
    پرسید:” چی شده پسرم که این قدر خوشحالی؟ پسر جواب داد: من با خدا نهار خوردم.
    و قبل از واکنش مادرش اضافه کرد:
    “می دونی مادر, اون قشنگترین لبخندی رو داشت که من تا حالا دیده ام.”
    و اما پیرزن نیز با قلبی شادمان به خانه اش بازگشت.
    پسرش با دیدن چهره ی بشاش او پرسید:”مادر , چی تو رو امروز این جور خوشحال کرده؟”
    و اون جواب داد:” من امروز با خدا غذا خوردم.”
    و ادامه داد:”اون از اون چیزی که انتظار داشتم جوان تر بود.”
    ما نمی دانیم خدا چه شکلی است.
    مردم به خاطر دلیلی به زندگی ما وارد می شوند؛بله یک دلیل.
    پس چشمان وقلبهای تان را باز کنید. ممکن است هر جا با خدا روبرو شوید.



    دست بزنیم؟


    یه روز تو دانشگاه سر یکی از کلاسهام دختری بود که همش به این و اون گیر میداد...
    چندین بار تحدیدش کردم که میندازمش (درسشو)...
    ولی باز هم از رو نمیرفت...
    گذشت و گذشت تا یه روز تولدم بود...
    اومدم سرکلاس تا وارد شدم با خنده دادزد: استاد تولدتونه دست بزنیم؟...



    منم گفتم:




    الآن سرکلاس جلو بچه ها درست نیست بعداً میدم قشنگ دست بزنی




    فکر کنم درسشو با من حذف کرد







    ویرایش توسط amirw3x : 08-09-1390 در ساعت 10:45 قبل از ظهر
    ***Never Say Never***

  3. تعداد 6 کاربر از amirw3x برای این پست تشکر کرده اند.


  4. #252

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    سبزوار
    نوع موتور
    یادش به خیر
    شغل و حرفه
    حنما بیا پیج اینستام Mr.Aryaie
    نوشته ها
    3,172
    تشکر
    4,941
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    30-09-1403 @ 09:10 بعد از ظهر

    پیش فرض زیر و بم لهجه اصفهانی

    امتحان کارشناسی ارشد ناپیوسته در رشته زبان و ادبیات اصفهانی

    به همراه کلید حل سوالات

    ابتدا سوالات را کامل خوانده و با در نظر گرفتن قواعد قلب، اقدام به پاسخ دادن نمایید.

    1-کلمات زیر را معنی کنید.
    1- بَلگ 2- حَسِجّلال 3- آلاشغال 4- سِگاسوتا
    5- زِرزِمین 6- شبی چراغی 7- چُماله 8- حَج مَن باقر
    9- وَلَحظا 10- آونگون 11- بولونی 12- بَلکی
    13- چرکوندی 14- گودالی 15- قیلاگونی 16- سُکِّربیت
    17- دَمادولا 18- حَبّاد 19- ورمالیدند 20- مادی
    21- چیویلی 22- لا ماشین

    2- اعضای زیر کدامیک از اعضای بدن انسانند؟

    1- چَکی لُپ 2- گُرته 3- سَکاسینه 4- سَکاصورِت
    5- گیسی 6- چَکاچیویل 7- ناقولوسی 8- گُلی کمر خنجر

    3- امراض بیرونی و درونی زیر کدامند؟
    1- کمرم شیت شد 2- سرم بانگس 3- دلم انقلابس 4- زیرو رو میزِنم
    5- دلمالِش 6- توتولی

    4- جملات دعایی زیر را معنا کنید.
    1- الای آکِلِه بیگیری 2- بادی یامان بیگیری ایشالله 3- الای بالا پر بِزِنی
    4- الای سه قلی بودی 5- تیری غیب بخوری ایشالله 6- تیری اَجل خورده
    7- توپ تو شیکمد بِرِد 8- الای بُپُکی

    5- جانداران زیر کدامند؟
    1- قورباغر 2- خرخاسِکی سه پَلو 3- مالشتیمال 4- مالمالِک یا مالمالی 5- پاختِر

    6- نسبت خانوادگی افراد زیر را مشخص کنید.
    1- باخاجه 2- بُسوره 3- همریش 4- یاد 5- خارسو

    7- اصطلاحات زیر را معنی کنید.
    1- دَراومِد گفت 2- قو نیمیپِرِد 3- خَبِریش نیست 4- کَمَری راوِس هَنو
    5- را نیمیبِرِد 6- مردی رِندیشس 7- سِگسارونس 8- آغولیاد واغلید؟
    9- اِدِراوادِرِد میکونم 10- برادون کشیدن 11- دِرِزا چاق کردن 12- جخ هم رسوندند
    13-بِلاگیری درو وُردن 14- آدمی نَیَرز 15- وا میدارم 16- هوا کیـفس
    17- آ یکی اونم 18- چه خبِر اَتِر؟ 19- هوا تیفونس 20- دِ آره دِ
    21- سُک نَزِن 22- وَقّی کردس 23- آدمی یه غازی


    8- محله های زیر در کجای اصفهان قرار دارند؟
    1- چارسو کوچیک 2- بازاری حَجاقا شجاع 3- پُشتی آشپِزی 4- کوجون 5- گورتون
    6- جوزون 7- طوخچی 8- نجارباشی 9- جوق اِباد
    10- مَچِّدلنبون 11- چاله حج میرزا 12- چارسو علی قولی آقا(آ ی کشیده)
    13- چناردالبِتی 14- لَتیشا 15- باقوچخونه
    16- کِرماکیلیچه 17- رودِرون 18- پارون


    9- جملات زیر چه مواقعی به کار میروند؟
    1- یار مبارِک پولِکی عروسا اووردن زورِکی
    2- خارسو بیشین رو فشفشه بزا عروسد خوشش باشه
    3- جیگِّر جیگِرس دیگِّر دیگِرس
    4- مثلی سِگی تاتوره خورده میموند
    5- شبا به چراغِس آ روزا به غِلاغ
    6- اینقد کِریم پِشه بازی درنیار
    7- قِرِشا قاشوق کردس

    10- کدامیک گزینه واحد پول قدیمی در اصفهان بوده است؟
    1- یه قاضی 2- یه قازی 3- یه غازی 4- عم قزی

    11- تفاوت آآآقا با آ ی کشیده و آقا بدون آ ی کشیده در چیست؟

    12- معنای کلمه گِلی را در هر ترکیب را بنویسید.
    1- گِلی درخت 2- گِلی کوچا 3- گِلی هم 4- گِلی کوه

    13- حالتهای مختلف کلمه اونسّانیا را بنویسید. (برای اشاره به هر چیزی)

    موفق باشید
    ***
    جوابها
    1
    1- بلگ: همان برگ است. قاعده تبدیل ر به ل (در لهجه اصفهانی "ر" معمولا به "ل" تبدیل میشود)
    2- حَسِجّلال: حاج سید جلال (قاعده ادغام بنیادی).
    3- آلاشغال: معرب آشغال بوده که به مرور اَل به آل تبدیل شده. مثال: بیا بریم ناهار بخوریم. وای نه یه زا آلاشغال خوردم تو دلم انقلابه.
    4- سِگاسوتا: در اصطلاح به عده زیاد گفته می شود. دقت شود که سو در سگاسوتا کشیده خوانده شود. مثال وای خره نبودی بیبینی طرف سِگاسووووتاشم اوورده بود. یعنی اینکه هر چی آدم داشت برداشته بود اوورده بود.
    5- زِرزِمین: زیرزمین
    6- شبی چراغی: تا قبل از ساعت 12 شب، تا وقتی چراغها روشنند.
    7- چُماله: همون مُچاله تهرونی
    8- حَج مَن باقر: حاج محمد باقر. قاعده یرملون در زبان اصفهانی
    9- وَلَحظا: از لحظه میاد. مثال: خِرندیده همِشا تو کوچا ولحظا میزِند. یعنی همش تو کوچه ها الاف میگرده. خِر همون خیره
    10- آونگون: آویزون
    11- بولونی: خمره. گاهی جهت ابراز محبت به دیگران هم به کار میزود. مثال: بولونی پَ کوجای پَ؟ (معادل عبارت "پس کجایی عزیزم؟" در تهران).
    12- بلکی: شاید
    13- چرکوندی: همان چرک است که بار تنفری زیادتری دارد. مثال: دِ آره دِ جونم مرگ شده با یه زا لباسی چرکوندی اومِده بود.
    14- گودالی: چاله و گودال تحقیر شده
    15- قیلاگونی: قیر و گونی. قیل همان قیر است. قاعده تبدیل ر به ل. مثال: این چای چرا قیله؟ یعنی چرا اینقدر چایی سنگینه که رنگش مثل قیر شده؟
    16- سُکِّربیت: چوب کبریت
    17- دَمادولا: نزدیکیها. مثال: لباسای من کو؟ همین دمادولاس
    18- حَبّاد: حبیب آباد. مکانی نزدیک اصفهان. قاعده اضمحلال 5 حرف در یک تشدید
    19- ورمالیدند: رفتند. مثال: چوریا ورمالیدن تو سیبه یعنی جوجه ها داخل بن بست رفتند. مثال: وَپِّریده پاچاشا ورمالیدس. یه اصطلاحیه در مورد شلوارای برمودا
    20- مادی: جوی آب.. در اصفهان مواقعی که از واژه مادی استفاده نمیشود از واژه جوق یا جوقچی استفاده میشود.
    21- چیویلی: چرکوندی
    22- لا ماشین: در اصطلاح همان زیر ماشین است. حسن رفت لا ماشین یعنی ماشین بهش زد (تصادف کرد)


    2
    1- چَکی لُپ: دهان. مثال: هر چی از چکی لپش دراومد نثاری ما کرد.
    2- گُرته (گُرده قاعده تبدیل د به ت): پشت و کمر
    3-: سَکا سینه: سر و سینه با هم. سکا سینِم گرفتس.
    4- سَکاصورت: صورت
    5- گیسی: ماهیچه شانه و گردن. مثال: خره اینقدِه تا تو این گیسییام درد میکوند که اَلاَمانما بریدس... با گیسو اشتباه نشود.
    6- چکاچیویل: صورت. مثال: آب اِز چکاچیویلش سرِزیرس عامو. (سرازیر)
    7- ناقولوسی: نای و یا همان خرخره. مثال: اتوبوسِ تا تو ناقولوسیش پر کردس.
    8- گُلی کمر خنجر: مهره های آخر ستون فقرات.. یه جمله معروف هم هست که میگه: اِگه این کارا بوکونی گلی کمر خنجرد میشکِنِد. یعنی انگار این کار برات خیلی سخته.

    3
    1- کمرم شیت شد: کمرم داغون شد. شیت احتمالا از واژه شِت فرنگی گرفته شده.
    2- سرم بانگس: سرم درد میکنه. از بنگ میاد.
    3- دلم انقلابس: همون تو دلم چمچماله یا وضعیت مزاجیم خوب نیست.
    4- زیرو رو میزِنم: نوعی از انقلاب دل که پیشرفت کرده و اعضا مجاور را تحت تاثیر قرار داده.
    5- دلمالِش: یه نوع خاصی از حالات نامساعد مزاجی که بیشتر در مواقع ازدواج پیش میاد.
    6- توتولی: زگیل. من واقعا دیگه نمیدونم این واژه از کجا اومده شرمنده!!!

    4
    1- الای آکِله بیگیری: آکله به معنی: خوره. یعنی الهی مرض خوره بگیری.
    2- بادی یامان بیگیری ایشالله: این دعا در مواقعی که کسی زیاد داد و فریاد میکند بکار میرود. یامان از یمن میاد. باد یمنی تبدیل شده به: باد یمانی, وبعد به باد یامان.. و آن مرضی باشد شبیه خناق که گلو باد میکند و راه نفس بسته میشود. در برخی مواقع یامان حذف می شود و داریم الای باد کنی.
    3- الای بالا پر بِزِنی: یعنی بال بال کنی و بمیری یه چیزی شبیه خروس. الهی جون بکنی و بمیری.
    4- الای سه قلی بودی: وقتی کسی یک مزه بیمزه میندازه به جای اینکه به طعنه بگن ماشالله چقدر تو خوشمزهای میگن ایشالله سه قلی (سه قلو) بودی یا به شکل مختصر شالّا سه قلی بودی. یعنی یه قل کمه برای اینکه همچین مزه هایی بریزه. در واقع نوعی تحقیر پشت پرده داره.
    5- تیری غیب بخوری ایشالله: معنی واضح است امیدوارم هیچ وقت همچین تیری نخورین.
    6- تیری اَجل خورده: در این جمله دعایی فرض بر این است که تیر به شما اصابت کرده.
    7- توپ تو شیکمد برد: در مواقعی که فردی زیاد غذا بخورد بکار میرود. از دیگر جملات دعایی مشابه میتوان به الای کارت بخوری (کارت همان کارد است قاعده تبدیل د به ت) اشاره کرد.
    8- الای بُپُکی: الهی بترکی. تقریبا در هر موقعیتی به کار میرود. نکته: دقت شود که اصولا در اصفهان (بد اصفهانیاشون البته)
    نسبت جمله دعایی مثبت به جمله دعایی منفی تقریبا صفر است.

    5
    1- قورباغر: قورباغه. قاعده تبدیل ه به ر. مثال دیگر: مهتابی که میشود: مرتابی.
    2- خرخاسِکی سه پ--لو: همان خرخاکی است و چون از هر طرف جلو عقب و پشت که نگاه کنی قیافه اش یکسان است به آن سه پهلو گویند.

    3- مالشتیمال: بالشت مار بوده و به سوسکهای بزرگ و پهن گفته میشود که با چند تبدیل پیچیده و نادر تبدیل شده به: مالشتیمال. قواعد بکار رفته: 1- قاعده "ی" چسبان به مضاف 2- قاعده تبدیل ر به ل 3- پدیده نادر تبدیل ب به م.
    مثالی دیگر از تبدیل ب به م: اسب میشود اسم.
    4- مالمالِک یا مالمالی: مارمولک. قاعده تبدیل ر به ل
    5- پاختِر: یاکریم. حیوانی خنگ شبیه کبوتر با بهره هوشی صفر

    6
    1- باخاجه: پدربزرگ یا مادربزرگ
    2- بُسوره: پدر زن یا پدر شوهر
    3- همریش: باجناق
    4- یاد: جاری. نسبت همسر دو برادر
    5- خارسو: مادر شوهر یا مادر زن.

    7
    1- دَراومِد گفت: برگشت گفت
    2- قو نیمیپِرِد: خیلی خلوته
    3- خَبِریش نیست: چیزی حالیش نیست. چیزی بارش نیست. به اوضاع بد اقتصادی هم گفته میشود. مثال اگر از یه اصفهانی بپرسند چه خبر از بازار؟ میگه خبریش نیست! ( مدت جواب 2 ثانیه).
    دقت شود که در یک جمله، یه مفهوم به اون بزرگی بیان شد.... حالا اگه که این سوال را از یه تهرونی میپرسیدی جواب میشد: ببین میدونی چیه الان با توجه به سیاستای جهانی و این مالیاتایی که دولت گذاشته و ....و ....و .... در آخر .. وضع فروش زیاد خوب نیست.
    (مدت جواب 5 دقیقه)
    4- کَمَری راوِس هَنو: هنوز نصف راهم نیومده
    5- را نیمیبِرِد: بلد نیست
    6- مردی رِندیشه: خیلی آب زیرکاهه
    7- سِگسارونه: شلوغه. متضاد قو نیمیپِرِد.
    قاعده کلی: برای جاهای شلوغ معمولا از واژه سگ و برای جاهای خلوت از واژه قو استفاده میشود. مثال: بیا از اون فلان خیابون بریم. جواب: اصلا و ابدااا (بدون تنوین)... فلان خیابون این وقتی شب سِگسارونه
    8- آغولیاد واغلید: راحت شدی؟ حالا خوب شد. مثال: آغولیاد واغولید اینو گفتی؟ (برای بیان احساس دلخوری) به معنی آبها از آسیاب افتاد هم هست. مثال: تا آغولیاش واغلید فکری رفتن به سرش زد. نوعی آسیاب درونی.
    9- اِدِراوادِرد میکونم: ادراوادر به معنی تیکه پاره. ادراوادرد میکونم یعنی میکشمت.
    10- برادون کشیدن: براتون آماده کردن. ولی در عمل وقتی استفاده میشود که کسی میخواهد به جایی برود که هیچ فایده ای نداره. مثال. فرد تهرونی: من میخوام برم با فلان مسوول درباره این مشکل صحبت کنم؟ مشاور اصفهانی: جَناب حتما این کارا بوکونید، اونجا برادون کشیدن.
    11- دِرِزا چاق کردن: فرار کردن
    12- جخ هم رسوندند: تازه پیدا کردند (بدون جخ هم بکار میرود).
    مثال آقا جلیلا اینا یه بِچه هم رسوندند. یعنی یه بچه پیدا کردند، صاحب فرزند شدند.
    13- بِلاگیری درو وُردن: شیطونی کردن. مثال: بِچه بلاگیری نکون. اسم فاعلش می شه بِلازِده به معنی شیطون. مثال: بِلازده هنچی نکون.
    14- آدِمی نَیَرز: آدم بیخود
    15- وامیدارم: وادار کردن. مثال: بووِر کن اِگه این کارا کردی وامیدارم علیِ ایاقدا جا بیارد. ترجمه: باور کن اگه این کارو کردی علی را وادارمیکنم حسابتو برسه.
    16- هوا کیــفس: هوا ابریه
    (کیف همون کیپ فرنگیه)
    17- آیکی اونم: از این گذشته. مثال: آیکی اونم مثلا ایشون برا ما چیکار کردن؟
    18- چه خبِر اَتِر؟: یعنی همون چه خبر. هنوز برای من روشن نشده که این اتر از کجا میاد و به چه معنیست؟
    19- هوا تیفونه: هوا طوفانیه (تایفون فرنگی)
    20- دِ آره دِ: آره دیگه
    21- سُک نزِن: ناخنک نزن، فضولی نکن، اذیت نکن. مثال: اینقد سُک نزن به این جیگِّری من. یعنی اینقدر منو اذیت نکن.
    22- وَقّی کردس: رنگش پریده، رنگش رفته. مثال: اُوی این لباس زرده را درش بیار که وَقّی کردس... به معنای بهت نمییادم بکار میره. اُوی این لباس زرده را درش بیار که تو تَنِد وَقّی کردس.. واقعا زبان در تعریف برخی از اصطلاحات الکنه. !!!!!!
    23- آدمی یه غازی: همون آدمی نیرز

    8
    سوالات 8 و 10 جز واحد عملی محسوب میشوند.

    9
    1- یار مبارِک پولِکی عروسا اووردن زورِکی: کری خانواده داماد برای خانواده عروس در روز عروسی
    2- خارسو بیشین رو فشفشه بزا عروسد خوشش باشه: کری خانواده عروس برای خانواده داماد در روز عروسی
    3- جیگِّر جیگِرس دیگِّر دیگِرس: وقتی بخوای محبتتو نسبت به اونی که دوسش داری نشون بدی.
    4- مثلی سِگی تاتوره خورده میموند: مواقعی که کسی خیلی شلوغ پلوغ میکنه و فعالیت داره. تاتوره گیاهی است که هنگامی که سگ آن را میخوره دل درد گرفته و هی دور خودش میچرخه.
    5- شبا به چراغسا روزا به غِلاغ: یعنی طرف شبا بیداره و روزا میخوابه.
    6- اینقد کِریم پِشه بازی درنیار: وقتی کسی هی مزه بریزه.
    7- قِرِشا قاشوق کردس: وقتی یه نفر شیک کرده بهش اینو میگن.

    11
    آقا با مد روی آ یعنی شوهر- آقا بدون مد یعنی پدر مثال: سلام خُبین؟آـــقادون چیطورن؟با مد میشه شوهرتون چطوره؟
    سلام خُبین؟ راسی آقادون حالش چیطورس؟بدون مد میشه باباتون چطوره؟



    12

    1- گِلی درخت: بالای درخت -
    2-گِلی کوچا: در کوچه ها
    3- گِلی هم: درهمو برهم
    4- گِلی کوه: نوک کوه

    13

    اونِسّانیا: واژهای متداول مابین اصفهانیهای ساکن کره به معنی اوناهاش.
    1- اونسّانیا 2- اونسّانیشا 3- اونسّانیشونا (برای احترام) 4- اونسّاشا 4- ایناهانیشا 5- اینسّانیشا 6- اینسّاشا
    اگر اونسّانیا برای اشاره به انسان باشد ایناندا و ایناندشون و ایناندشونا را هم خواهیم داشت.

    روابط خوب مانند عقربه های ساعت هستند آنها فقط گاهی اوقات همدیگر را ملاقات میکنند اما همیشه باهم هستند . . .

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]


  5. تعداد 3 کاربر از 02109002 برای این پست تشکر کرده اند.


  6. #253

    موتور سوار

    محل سکونت
    شهرضا
    نوع موتور
    Pulse 135
    نوشته ها
    143
    تشکر
    3,494
    Last Online
    22-10-1403 @ 01:27 قبل از ظهر

    پیش فرض

    راز یک جعبه کفش


    زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد.
    در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روزپیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد.
    پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند . وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.
    پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.
    پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
    پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام.

    سگی که ثابت کرد بهترین دوست انسان است




    ارتباط میان سگ و صاحبش همیشه مثال زدنی بوده است و چندین کتاب و فیلم در اینباره ساخته شده است. سگ ها به غریزه ی خود بسیار متکی هستند و با انسان ها به خوبی کنار می آیند.

    به تازگی داستان تازه ای در مورد عشق و وفاداری یکی از این موجودات پشم آلود به انسان به وقوع پیوسته است. این داستان در روستایی واقع در شرق چین حادث شده. در این داستان، عشق و محبت حتی از مرز مرگ هم می گذرد.
    لئو پان ۶۸ ساله مرد مجردی بود ماه گذشته در گذشت. او در اتاقی روستایی نزدیک شهر کوئینگدائو در استان شانداگ زندگی می کرد و سگش تنها هم نشینی بود که در روزهای پایانی عمرش داشت. اما وقتی خانه ی او را تمیز کردند در کمال تعجب هیچ جا اثری از آن ندیدند.


    کمی بعد این سگ زرد زیبا را بیرون روستا و در کنار گور لئو پان یافتند. او هنوز هم سعی داشت از صاحبش محافظت کند. روستائیان خیلی سعی کردند سگ را به روستا برگردانند تا به او غذا بدهند اما این حیوان از جایش تکان نخورد. گاهی به اطراف می رفت اما خیلی زود با چند تکه استخوان در دهانش بازمی گشت. به خاطر این عشق و وفادارای روستائیان لانه ای نزدیک گور برایش درست کردند.


    مادر ، پدر
    همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
    که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…

    ولی پدر ...
    یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
    خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
    فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
    بیایید قدردان باشیم ...


    درس زندگی
    دختر کوچولو و پدرش از رو پلي ميگذشتن.
    پدر يه جورايي مي‌ترسيد، واسه همين به دخترش گفت: عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي تو رودخونه.
    دختر کوچيک گفت: نه بابا، تو دستِ منو بگير
    پدر که گيج شده بود با تعجب پرسيد: چه فرقی می‌کنه؟
    دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي برام بيوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم. اما
    اگه تو دست منو بگيري، من، با اطمينان ميدونم هر اتفاقي هم که بيفته، هيچ وقت دستم رو ول نمي‌کني.
    در هر رابطه دوستی‌ای، ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست؛ به عهد و پیمان‌هاش هست. پس
    دست کسی رو که دوست داری رو بگیر، به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رو بگیره.....!ا


    نامه ایی به خدا در موزه گلستان

    این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
    مضمون این نامه :


    نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
    او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
    "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
    ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود!


    حاشیه
    ما حاشيه نشين هستيم. مادرم مي گويد:پدرت هم حاشيه نشين بود، در حاشيه به دنيا آمد،در حاشيه جان کند،يعني زندگي کرد و در حاشيه مرد. من هم در حاشيه به دنيا آمده ام. ولي نمي خواهم در حاشيه بميرم. برادرم در حاشيه ي بيمارستان مرد. خواهرم هميشه مريض است. هميشه گريه مي کند،گاهي در حاشيه ي گريه کمي هم مي خندد
    در مدرسه گفتند جا نداريم مادرم گريه کرد.مدير مدرسه گفت:آقاي ناظم اسمش را در حاشيه ي دفتر بنويس تا بب...ينم! من در حاشيه ي روز به مدرسه ي شبانه مي روم در حاشيه ي کلاس مي نشينم و توپ بازي بچه ها را نگاه مي کنم،چون لباسم همرنگ بچه ها نيست. من در حاشيه شهر زندگي مي کنم. من در حاشيه ي زمين زندگي مي کنم.بر لبه ي آخر دنيا!
    من در مدرسه آموخته ام که زمين مثل توپ گرد است و مي چرخد.اگر من در حاشيه ي زمين زندگي مي کنم،پس چطور پايم به لبه ي زمين نمي لغزد و در عمق فضا پرتاب نمي شوم؟ زندگي در حاشيه ي زمين خيلي سخت است. حاشيه بر لب پرتگاه است،آدم هر لحظه ممکن است بلغزد و سقوط کند. من حاشيه نشين هستم. ولي معني کلمه ي حاشيه را نمي دانم.












    ویرایش توسط amirw3x : 09-09-1390 در ساعت 10:15 قبل از ظهر
    ***Never Say Never***

  7. تعداد 7 کاربر از amirw3x برای این پست تشکر کرده اند.


  8. #254

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    سبزوار
    نوع موتور
    یادش به خیر
    شغل و حرفه
    حنما بیا پیج اینستام Mr.Aryaie
    نوشته ها
    3,172
    تشکر
    4,941
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    30-09-1403 @ 09:10 بعد از ظهر

    پیش فرض دروغ گفتن شرافتمندانه مردها

    هر وقت یه فرشته دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده...

    روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود ،تبرش افتاد تو رودخونه وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟
    هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.
    " آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: " نه
    فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه
    فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟
    جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد...
    یه روز وقتی هیزم شکن داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب.(ههههههههههههه!!!)
    هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟
    اوه فرشته، زنم افتاده توی آب ...فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟
    هیزم شکن فریاد زد " آره "

    فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
    هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. میدوونی، اگه به
    جنیفر لوپز " نه" میگفتم تو میرفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به
    کاترین زتاجونز "نه" میگفتم تو میرفتی و با زن خودم می اومدی و من هم میگفتم
    آره . اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی
    نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره...

    نکته اخلاقی : اینه که هر وقت یه مرد دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده !!!
    روابط خوب مانند عقربه های ساعت هستند آنها فقط گاهی اوقات همدیگر را ملاقات میکنند اما همیشه باهم هستند . . .

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]


  9. تعداد 4 کاربر از 02109002 برای این پست تشکر کرده اند.


  10. #255

    کاربر فعال تهران

    محل سکونت
    دروازه دولاب تهران
    نوع موتور
    ندارم )-:
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    1,646
    تشکر
    4,761
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    28-01-1395 @ 09:25 قبل از ظهر

    پیش فرض

    تکراریه
    به سلامتی همه اونایی که ما رو همین جوری که هستیم دوست دارن وگرنه بهتر از ما رو ، همه دوست دارن....

  11. #256

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    سبزوار
    نوع موتور
    یادش به خیر
    شغل و حرفه
    حنما بیا پیج اینستام Mr.Aryaie
    نوشته ها
    3,172
    تشکر
    4,941
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    30-09-1403 @ 09:10 بعد از ظهر

    پیش فرض داستان پیرمرد

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza KTM نمایش پست ها
    تکراریه
    شرمنده رضا جون باید ببخشی

    ************************************************** ***********************************************
    پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد
    پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی
    دوستدار تو پدر

    پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد
    پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام
    ۴ صبح فردا ۱۲ نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند
    پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
    پسرش پاسخ داد : پدر برو و
    سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم

    هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید

    مانع ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید

    ویرایش توسط 02109002 : 10-09-1390 در ساعت 08:29 بعد از ظهر
    روابط خوب مانند عقربه های ساعت هستند آنها فقط گاهی اوقات همدیگر را ملاقات میکنند اما همیشه باهم هستند . . .

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]


  12. تعداد 6 کاربر از 02109002 برای این پست تشکر کرده اند.


  13. #257

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    سبزوار
    نوع موتور
    یادش به خیر
    شغل و حرفه
    حنما بیا پیج اینستام Mr.Aryaie
    نوشته ها
    3,172
    تشکر
    4,941
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    30-09-1403 @ 09:10 بعد از ظهر

    Thumbs up درد و دل با خدا


    گفتم: خسته‌ام
    گفت: "لاتقنطوا من رحمة الله" از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/53)

    گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!
    گفت:
    "فاذکرونی اذکرکم" منو یاد کنید تا یاد شما باشم(بقره/152)

    گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
    گفت: "
    و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا" تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)

    گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟
    گفت: "
    واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله" کارهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109)


    گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!
    گفت:
    "عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم" شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)

    گفتم: "انا عبدک الضعیف الذلیل..." اصلا چطور دلت میاد؟
    گفت: "
    ان الله بالناس لرئوف رحیم" خدا نسبت به همه‌ی مردم (نسبت به همه) مهربان است (بقره/143)

    گفتم: دلم گرفته
    گفت:
    "بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا" باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58)


    گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
    گفت:
    "ان الله یحب المتوکلین" خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159)

    گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن!
    گفت: "
    و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره" بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/۱۱)

    گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم؛
    گفت:
    "فانی قریب" من که نزدیکم (بقره/186)

    گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم
    گفت: "
    و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال" هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205)


    گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
    گفت:
    "ألا تحبون ان یغفرالله لکم" دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/22)

    گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی
    گفت:
    "و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه" پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/90)

    گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟
    گفت:
    "الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده" مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/104)



    گفتم: دیگر روی توبه ندارم
    گفت:
    "الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب" ولی) خدا عزیز و دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/3)

    گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟
    گفت:
    "ان الله یغفر الذنوب جمیعا" خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/53)

    گفتم: یعنی اگر باز هم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟
    گفت:
    "و من یغفر الذنوب الا الله" [چرا که نه!] به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/۱35)

    گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم
    گفت: "
    ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین" [این را بدان که] خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/222)

    ناخواسته گفتم: "الهی و ربی من لی غیرک" ای خدا و پروردگار من! [آخر] من جز تو که را دارم؟
    گفت:
    "الیس الله بکاف عبده" خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36)



    گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟
    گفت: "
    یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما" ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. ( احزاب/42)

    گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد
    گفت:
    "ان الله یحول بین المرء و قلبه" خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)

    گفتم: غیر از تو کسی را ندارم
    گفت:
    "نحن اقرب الیه من حبل الورید" ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16)




    با خودم گفتم: خداوند!... خالق هستی!... با فرشته‌هایش!...



    به ما درود می‌فرستند تا هدایت شویم؟! ...
    پس باید ثابت کنم که شایسته‌ی سلام و درود عرشیانم.
    باید گوهر درونم را از هرچه زنگار پاک کنم...



    ویرایش توسط 02109002 : 11-09-1390 در ساعت 10:23 بعد از ظهر
    روابط خوب مانند عقربه های ساعت هستند آنها فقط گاهی اوقات همدیگر را ملاقات میکنند اما همیشه باهم هستند . . .

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]


  14. تعداد 7 کاربر از 02109002 برای این پست تشکر کرده اند.


  15. #258

    کاربر فعال تهران

    محل سکونت
    دروازه دولاب تهران
    نوع موتور
    ندارم )-:
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    1,646
    تشکر
    4,761
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    28-01-1395 @ 09:25 قبل از ظهر

    پیش فرض

    کاشکی میتونستم چند بار تشکر کنم تا بفهمی که چقدر خوشم اومد از این متنت
    بسیار بسیار زیبا
    به سلامتی همه اونایی که ما رو همین جوری که هستیم دوست دارن وگرنه بهتر از ما رو ، همه دوست دارن....

  16. کاربر زیر از reza KTM برای این پست تشکر کرده است


  17. #259

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    سبزوار
    نوع موتور
    یادش به خیر
    شغل و حرفه
    حنما بیا پیج اینستام Mr.Aryaie
    نوشته ها
    3,172
    تشکر
    4,941
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    30-09-1403 @ 09:10 بعد از ظهر

    پیش فرض

    رضا جون منت میذاری سر ما
    روابط خوب مانند عقربه های ساعت هستند آنها فقط گاهی اوقات همدیگر را ملاقات میکنند اما همیشه باهم هستند . . .

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]


  18. #260

    موتور سوار

    محل سکونت
    شهرضا
    نوع موتور
    Pulse 135
    نوشته ها
    143
    تشکر
    3,494
    Last Online
    22-10-1403 @ 01:27 قبل از ظهر

    پیش فرض

    قضاوت

    مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:
    پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
    سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .
    پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.
    پسر دوم گفت: نه. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.
    پسر سوم گفت: نه. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین و باشکوه ترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.
    پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها،ر از زندگی و زایش!
    مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصل ها آمده و رفته باشند!
    اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!
    مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!
    زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛
    در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند!

    تلخند


    اغلب جاهای ایران داره برف میاد
    ما تو فکر برف بازی هستیم
    غافل از اینکه








    ***Never Say Never***

  19. تعداد 4 کاربر از amirw3x برای این پست تشکر کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

بازدیدکنندگان، این صفحه را با جستجوی این کلمات در موتورهای جستجوگر پیدا کرده اند:

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
پرشین موتور
   اکنون ساعت 10:40 بعد از ظهر برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.


    انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
    شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
    برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
   لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
   تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)

   قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران

 


کاربر گرامي؛

براي مشاهده انجمن پرشین موتور با امکانات کامل بهتر است از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد

  1. بستن این دسته بندی
برو بالا