
|
|
|
سه نفر برای خرید ساعتی به یک ساعت فروشی مراجعه می کنند. قیمت ساعت 30 هزار تومان بوده و هر کدام نفری 10 هزار تومان پرداخت میکنند تا آن ساعت را خریداری کنند. بعد از رفتن آنها ، صاحب مغازه به شاگردش می گوید قیمت ساعت 25 هزار تومان بوده. این 5 هزار تومان را بگیر و به آنها برگردان شاگرد 2 هزار تومان را برای خود بر میدارد و 3 هزار تومان باقیمانده را به آنها برمیگرداند. (نفری هزار تومان) حال هر کدام از آنها نفری 9 هزار تومان پرداخت کرده اند . که 3*9 برابر 27 میشود
این مبلغ به علاوه آن 2 هزار تومان که پیش شاگرد است میشود 29 تومان
هزار تومان باقیمانده کجاست ؟؟؟؟؟
به همین زودی اومدی دنبال جواب یکم فکر کن
جواب:خط اخر کاملا گمراه کنندست...27 نباید با 2 جمع بشه...27 تومان منهای 2 تومنی که شاگرد بلند کرده میشه 25 تومان که قیمت ساعت هست
به سلامتی مادر بخاطر خاک زیر پاش که بهشته
به سلامتی باغچه که خاکش منم گلش تویی خارش هرچی نامرده
به سلامتی کفتر نه به خاطراینکه دوسش دارم بلکه برای باوفابودنش
سوال عملاً در حال گول زدن شماست و اصلاً به این موضوع توجه نمیکنید.
-----
قیمت ساعت+انعام شاگرد که برای خود بر میدارد میشود میشود 25هزار تومان + 2هزار تومان که هر کدام از 3دوست با پرداخت 9هزار تومان آن پول را تهیه میکنند و 3 هزار تومان بقیه دستشان میماند.ولی سوال هم آمده ان 25+2=27 را حساب کرده و دوباره 2 هزار تومان را خواسته با آن جمع کند که شده 29 هزار تومان ! و اصلاً به آن 3هزار تومان دست خود اشخاص اشاره نکرده که در آن صورت کلاً باید 32 هزار تومان پول در جریان بوده باشد، در حالی که 3دوست کلاً 30هزارتومان پول را در جریان این ماجرا گذاشته اند و از این موضوع پی میبریم که 2هزار تومان الکی این بین جمع شده است.
سوال آسانی است و فکر میکنم ارزش چند ثانیه فکر کردن را هم ندارد، چرا که اصلاً معما نیست
هميشه روي دوچرخ برانيد
هميشه از كلاه ايمني استفاده كنيد
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود، یه مرد بود که تنها زندگی می کرد. یه زن بود که اونم تنها زندگی می کرد . زن غمگین به آب رودخانه نگاه می کرد . مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بود
.خدا هم اونها را می دید و غمگین بود
:خدا به اونها گفت
بندگان محبوب من همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید
مرد سرش را پایین انداخت و به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه می کرد، مرد را دید
خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند، خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید
مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا زیر باران خیس نشود، زن خندید
:خدا به مرد گفت
به دستان تو قدرت می دهم تا خانه ای بسازی و هر دو در آن آسوده زندگی کنید
مرد زیر باران خیس شده بود، زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت ، مرد خندید
:خدا به زن گفت
به دستان تو همه ی زیبایی ها را می بخشم تا خانه ای را که او می سازد، زیبا کنی
مرد خانه ای ساخت و زن خانه را گرم و زیبا کرد . آنها خوشحال بودند و خدا خوشحال بود
یک روز زن، پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا می داد، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد تا پرنده میان دستهایش بنشیند، اما پرنده نیامد، پرواز کرد و رفت و دستهای زن رو به آسمان ماند، مرد او را دید، کنارش نشست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد
خدا دستهای آنها را دید که از مهربانی لبریز بودند، فرشته ها در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند
خدا خندید و زمین سبز شد
:خدا گفت
از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد
فرشته ها شاخه ای گل به دست مرد دادند، مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاک کاشت، خاک خوش بو شد
پس از آن کودکی متولد شد که گریه می کرد، زن اشک های کودک را می دید و غمگین بود، فرشتها به او آموختند که چگونه طفل را در آغوش بگیرد و از شیره جانش به او بنوشاند
مرد زن را دید که می خندد، کودکش را دید که شیر می نوشد، بر زمین نشست و پیشانی بر خاک گذاشت
خدا شوق مرد را دید و خندید، وقتی خدا خندید، پرنده بازگشت و بر شانه ی مرد نشست
:خدا گفت
با کودک خود مهربان باشید ، تا مهربانی را بیاموزد، راست بگویید، تا راستگو باشد، گل و آسمان و رود را به او نشان دهید، تا همیشه به یاد من باشد
روزهای آفتابی و بارانی از پی هم می گذشت، زمین پر شده بود از گل های رنگارنگ و لابلای گل ها پر شده بود از بچه هایی که شاد دنبال هم می دویدند و بازی می کردند
خدا همه چیز و همه جا را می دید
خدا دید که زیر باران مردی دستهایش را بالای سر زنی گرفته است که خیس نشود . زنی را دید که در گوشه ای از خاک با هزاران امید شاخه ی گلی را می کارد
خدا دستهای بسیاری را دید که به سوی آسمان بلند شده اند و نگاه هایی که در آب رودخانه به دنبال مهربانی می گردند و پرنده هایی که......ه
خدا خوشحال بود
چون دیگر
غیر از او هیچ کس تنها نبود
به سلامتی مادر بخاطر خاک زیر پاش که بهشته
به سلامتی باغچه که خاکش منم گلش تویی خارش هرچی نامرده
به سلامتی کفتر نه به خاطراینکه دوسش دارم بلکه برای باوفابودنش
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)
قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران
علاقه مندي ها (Bookmarks)