FOLLOW INSTAGRAM PAGE
JOIN TELEGRAM GROUP

صفحه 35 از 42 نخستنخست ... 25313233343536373839 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 341 به 350 از 411

موضوع: داستان های کوتاه و پند آموز

  1. #1

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض داستان های کوتاه و پند آموز

    چشم*هایتان را باز می*کنید. متوجه می*شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست*هایتان را بررسی می*کنید. خوشحال می*شوید که بدن*تان را گچ نگرفته*اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می*دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می*شود و سلام می*کند. به او می*گویید، گوشی موبایل*تان را می*خواهید. از این*که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده*اید و از کارهایتان عقب مانده*اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می*آورد. دکمه آن را می*زنید، اما روشن نمی*شود. مطمئن می*شوید باتری*اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می*دهید. پرستار می*آید.
    «ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می*شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟
    «متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم».
    «یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟
    «از ۱۰سال پیش، دیگه تولید نمی*شه. شرکت*های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی*ها مشترکه».
    «۱۰سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم».
    «شما گوشی*تون رو یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این*که به کما برید». «کما»؟!
    باورتان نمی*شود که در اسفند۱۳۸۷ به کما رفته*اید و تیرماه ۱۴۱۲ به هوش آمده*اید. مطمئن هستید که نه می*توانید به محل کارتان بازگردید و نه خانه*ای برایتان باقی مانده است. چون قسط آن را هر ماه می*پرداختید و بعد از گذشت این همه سال، حتما بوسیله بانک مصادره شده است. از پرستار خواهش می*کنید تا زودتر مرخص*تان کند.
    «از نظر من شما شرایط لازم برای درک حقیقت رو ندارین».
    «چی شده؟ چرا؟ من که سالمم»!
    «شما سالم هستید، ولی بقیه نیستن».
    «چه اتفاقی افتاده»؟
    «چیزی نشده! ولی بیرون از این*جا، هیچکس منتظرتون نیست».
    چشم*هایتان را می*بندید. نمی*توانید تصور کنید که همه را از دست داده*اید. حتی خودتان هم پیر شده*اید. اما جرأت نمی*کنید خودتان را در آینه ببینید.
    «خیلی پیر شدم»؟
    «مهم اینه که سالمی. مدتی طول می*کشه تا دوره*های فیزیوتراپی رو انجام بدی»..
    از پرستار می*خواهید تا به شما کمک کند که شناخت بهتری از جامعه جدید پیدا کنید..
    «اون بیرون چه تغییرایی کرده»؟
    «منظورت چه چیزاییه»؟
    «هنوز توی خیابونا ترافیک هست»؟
    «نه دیگه. از وقتی طرح ترافیک جدید رو اجرا کردن، مردم ماشین بیرون نمیارن».
    «طرح جدید چیه»؟
    «اگر راننده*ای وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشینش می*برن پارکینگ و تا گلستان سعدی رو از حفظ نشه، آزاد نمی*شه».
    «میدون آزادی هنوز هست»؟
    «هست، ولی روش روکش کشیدن».
    «روکش چیه»؟
    «نمای سنگش خراب شده بود، سرامیک کردند».
    «برج میلاد هنوز هست»؟
    «نه! کج شد، افتاد»!
    «چرا؟ اون رو که محکم ساخته بودن».
    «محکم بود، ولی نتونست در مقابل ارباس a380 مقاومت کنه».
    «چی؟!…. هواپیما خورد بهش»؟
    «اوهوم»!
    «چه*طور این اتفاق افتاد»؟
    «هواپیماش نقص فنی داشت، رفت خورد وسط رستوران*گردان برج».
    «این*که هواپیمای خوبی بود. مگه می*شه این*جوری بشه»؟
    «هواپیماش چینی بود. فیلتر کاربراتورش خراب شده بود، بنزین به موتورها نرسید، اون اتفاق افتاد».
    «چند نفر کشته شدن»؟
    «کشته نداد».
    «مگه می*شه؟ توی رستوران گردان کسی نبود»؟
    «نه! رستوران ۴سال پیش تعطیل شد»..
    «چرا»؟
    «آشپزخونه*اش بهداشتی نبود».
    «چی می*گی؟!… مگه می*شه آخه»؟
    «این اواخر یه پیمانکار جدید رستوران گردان رو گرفت، زد توی کار فلافل و هات*داگ….».
    «الان وضعیت تورم چه*جوریه»؟
    «خودت چی حدس می*زنی»؟
    «حتما الان بستنی قیفی، ۱۴هزار تومنه».
    «نه دیگه خیلی اغراق کردی. ۱۲هزار تومنه».
    «پراید چنده»؟
    «پرایدهای قدیمی یا پراید قشقایی»؟
    «این دیگه چیه»؟
    «بعد از پراید مینیاتور و ماسوله، پراید قشقایی را با ایده*ای از نیسان قشقایی ساختن».
    «همین جدیده، چنده»؟
    «۷۰میلیون تومن».
    «پس ماکسیما چنده»؟
    «اگه سالمش گیرت بیاد، حدود ۲ یا ۲ و نیم….».
    «یعنی ماکیسما اسقاطی شده؟ پس چرا هنوز پراید هست»؟
    «آزادراه تهران به شمال هم هنوز تکمیل نشده».
    «تونل توحید چه*طور»؟
    «تا قبل از این*که شهردار بازنشسته بشه، تمومش کردن».
    «شهردار بازنشسته شد»؟
    «آره».
    «ولی تونل که قرار بود قبل از سال۱۳۹۰ افتتاح بشه».
    «قحطی سیمان که پیش اومد، همه طرح*ها خوابید».
    «چندتا خط مترو اضافه شده»؟
    «هیچی! شهردار که رفت، همه*جا رو منوریل کشیدن. مترو رو هم تغییر کاربری دادن».
    «یعنی چی»؟
    «از تونل*هاش برای انبار خودروهای اسقاطی استفاده کردن».
    «اتوبوس*های brt هنوز هست»؟
    «نه! منحلش کردن، به جاش درشکه آوردن. از همونایی که شرلوک هلمز سوار می*شد».
    «توی نقش*جهان اصفهان دیده بودم از اونا…»
    «نقش*جهان رو هم خراب کردن».
    «کی خراب کرد»؟
    «یه نفر پیدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه*عباسه، یونسکو هم نتونست حرفی بزنه».
    «ممنونم. باید کلی با خودم کلنجار برم تا همین چیزا رو هم هضم کنم».
    «یه چیز دیگه رو هم هضم کن، لطفا»!
    «چیو»؟
    «این*که همه این چیزها رو خالی بستم».
    «یعنی چی»؟
    «با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که یک ساعت پیش تصادف کردی، علت بیهوشی*ات هم خستگی ناشی از کار بود. چیزیت نیست. هزینه بیمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگی*ات»!
    «شما جنایتکارید! من الان می*رم با رییس بیمارستان صحبت می*کنم».
    «این ماجرا، ایده شخص رییس بیمارستان بود».
    «ازش شکایت می*کنم»!
    « نمی*تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته ».
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي


  2. #341

    موتور سوار

    محل سکونت
    قزوین
    نوع موتور
    خودرو:پژو206فرانسوی تیپ5 تیونینگ شده
    شغل و حرفه
    محصل رشته معماری
    نوشته ها
    929
    تشکر
    1,115
    Last Online
    23-02-1396 @ 01:39 قبل از ظهر

    پیش فرض

    هیچ وفت به رایانه و امثال این اطمینان نکنید

  3. تعداد 3 کاربر از .:ALIREZA NADERI:. برای این پست تشکر کرده اند.


  4. #342

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    تهران_جنت آباد
    نوع موتور
    pulse 200 black
    نوشته ها
    1,217
    تشکر
    6,924
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    12-02-1400 @ 09:35 بعد از ظهر

    پیش فرض

    شایدآن روزكه سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی بایدكرد

    خبری ازدل پر دردگل یاس نداشت،

    باید این گونه نوشت

    هرگلی هم باشی

    چه شقایق چه گل پیچك و یاس زندگی اجبار است.
    عاشق اون دیالوگ فیلم پینوکیوم که پدرژپتومیگه:چوبی بمون آدماازسنگن...!

  5. تعداد 4 کاربر از matrixaidin برای این پست تشکر کرده اند.


  6. #343

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    تهران_جنت آباد
    نوع موتور
    pulse 200 black
    نوشته ها
    1,217
    تشکر
    6,924
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    12-02-1400 @ 09:35 بعد از ظهر

    پیش فرض

    پسرک فقیر

    در زمانهای قدیم پسرک فقیری در شهری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر خجالت زده و دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد!

    دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.

    پسر با دقت و آهستگی شیر را سر کشید و پس از تشکر گفت : “چقدر باید به شما بپردازم؟ ” دختر پاسخ داد: “چیزی نباید بپردازی، مادرم به ما آموخته که نیکی ما به دیگران ازائی ندارد”پسرک گفت: “پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم”

    سالهای سال از این ماجرا گذشت تا اینکه آن دختر جوان که حالا برای خودش خانمی شده بود به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر دیگری فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین بهتری نسبت به درمان او اقدام کنند.

    دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن بیمارش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.

    سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.

    از آن روز به بعد آن زن بیمار را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی و تیم بزشکی بیمارستانش گردید.

    آخرین روز بستری شدن زن جوان در بیمارستان بود. به درخواست دکتر صورتحساب پرداخت هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. آن پزشک گوشه صورتحساب چند کلمه ای نوشت و آنرا درون پاکتی گذاشت و برای آن زن جوان ارسال نمود.

    زن جوان از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آنرا زیر لب خواند : “بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است ""امضاء. دکتر هوارد کلی""
    عاشق اون دیالوگ فیلم پینوکیوم که پدرژپتومیگه:چوبی بمون آدماازسنگن...!

  7. تعداد 7 کاربر از matrixaidin برای این پست تشکر کرده اند.


  8. #344

    طراح عکس های ترولی

    محل سکونت
    Tehran
    نوشته ها
    556
    تشکر
    2,604
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    01-11-1391 @ 03:18 بعد از ظهر

    پیش فرض

    سلام خدمت دوستان
    من قبلا یه وبلاگ در زمینه داستان داشتم به لطف عزیزان مسدود شد
    اگه طرفدار داشته باشه هرچندتا داستان بخواید میزارم
    داستانی نیست که نشنیده باشم
    این یکی رو فعلن توی یه پوشه پیدا کردم میذارم:




    درس زندگی
    در زمان های گذشته ، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل -مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد .
    بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه ، بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند . بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد .
    حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ...
    با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط برنمی داشت .
    نزدیک غروب ، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد .
    بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد . ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا بود. او یک یاد داشت پیدا کرد . پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:
    هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد .



    یه وقت دیدی رفتم تو جاده تخته سنگ بود وقتی زدمش کنار دیدم احـــ ــ ـ ـمــ ـ ـ ـ د ی نـ ـ ژ اد زیرش یه cbr-1000 برام گذاشته بود
    پ ن : اون وقت بهش میگ آخه یـ ـ ـا بـ ـ ـــو ، کدوم جانداری سی بی آر میذاره زیر تخته سنگ؟
    سلامتی عقده ای های تشکر
    یه مدت نیستم ، گوشیم هم خاموشه خط جدید که بگیرم شمارشو برای رفقا اس ام اس میکنم
    فعلن

  9. تعداد 4 کاربر از M@hy@r برای این پست تشکر کرده اند.


  10. #345

    طراح عکس های ترولی

    محل سکونت
    Tehran
    نوشته ها
    556
    تشکر
    2,604
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    01-11-1391 @ 03:18 بعد از ظهر

    پیش فرض

    شام آخر

    لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه‌تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند. روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.




    کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می‌آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.
    گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه وخودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه‌برداری کرد. وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: من این تابلو را قبلاً دیده‌ام. داوینچی با تعجب پرسید: کی؟ سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که دریک گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی ازمن دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم. (پائولو کوئیلو - برگرفته از کتاب شیطان و دوشیزه پریم)

    سلامتی عقده ای های تشکر
    یه مدت نیستم ، گوشیم هم خاموشه خط جدید که بگیرم شمارشو برای رفقا اس ام اس میکنم
    فعلن

  11. تعداد 7 کاربر از M@hy@r برای این پست تشکر کرده اند.


  12. #346

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    تهران_جنت آباد
    نوع موتور
    pulse 200 black
    نوشته ها
    1,217
    تشکر
    6,924
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    12-02-1400 @ 09:35 بعد از ظهر

    پیش فرض

    یه كشتی داشت رو دریا می‌رفت، ناخدای كشتی یهو از دور كشتی دزدای دریایی رو دید. سریع به خدمه‌اش گفت: برای نبرد آماده بشین، ضمناً اون پیراهن قرمز من رو هم بیارین. خلاصه پیراهنه رو تنش كرد و درگیری شروع شد و دزدای دریایی شكست خوردن!

    كشتی همینطوری راهشو ادامه می‌داد كه دوباره رسیدن به یه سری دزد دریایی دیگه! باز دوباره ناخدا گفت واسه جنگ آماده بشینو اون پیراهن قرمز منم بیارین تنم كنم!! خلاصه، زدن دخل این یكی دزدا رو هم آوردنو باز به راهشون ادامه دادن.

    یكی از ملوانا كه كنجكاو شده بود از ناخدا پرسید: ناخدا، چرا هر دفعه كه جنگ می‌شه پیراهن قرمزتو می‌پوشی؟ ناخدا می‌گه: خوب برای اینكه توی نبرد وقتی زخمی می‌شم، پیراهن قرمزم نمی‌ذاره خدمه زخمای منو خونریزیمو ببینن در نتیجه روحیه‌شون حفظ می‌شه و جنگ رو می‌بریم.

    خلاصه، همینطوری كه داشتن می‌رفتن، یهو 10 تا كشتی خیلی بزرگ دزدای دریایی رو كه كلی توپ و تفنگ و موشكو تیر كمونو اكلیل سرنج و از این چیزا داشتن می‌بینن. ناخداهه كه می‌بینه این دفعه كار یه كم مشكله، داد می‌زنه: خدمه سریع برای نبرد آماده بشین ضمنا پیراهن قرمز منو با شلوار قهوه‌ایم بیارین!!
    عاشق اون دیالوگ فیلم پینوکیوم که پدرژپتومیگه:چوبی بمون آدماازسنگن...!

  13. تعداد 9 کاربر از matrixaidin برای این پست تشکر کرده اند.


  14. #347

    موتور سوار

    محل سکونت
    در همین نزدیکی
    نوع موتور
    nadaram
    نوشته ها
    169
    تشکر
    279
    Last Online
    08-09-1399 @ 11:10 بعد از ظهر

    پیش فرض

    از کارتون توی یک اداره مدرن راضی نیستین؟

    داستان های کوتاه و پند آموز-01-jpg

    پس این چی؟
    داستان های کوتاه و پند آموز-02-jpg

    هنوز هم فکر می کنید وعده های غذایی تون تکراری شدن؟

    داستان های کوتاه و پند آموز-03-jpg

    پس این چی...؟؟؟؟؟؟؟؟

    داستان های کوتاه و پند آموز-04-jpg

    از خواب توی تخت خواب سفتتون خسته شدین....؟؟؟؟؟

    داستان های کوتاه و پند آموز-05-jpg

    !!!!!

    داستان های کوتاه و پند آموز-06-jpg

    از پیاده روی های روزانه تون خسته شدین....؟؟؟؟؟؟

    داستان های کوتاه و پند آموز-07-jpg

    داستان های کوتاه و پند آموز-08-jpg


    ;;;

    همیشه به یاد داشته باش:
    وقتی از وضعیت زندگیت شکایت میکنی،مردمانی هستن که برای داشتن زندگی مثل زندگی تو و بودن به جای تو هرکاری حاضرن بکنن....
    همچنین وقتی از وضع غذات شکایت میکنی، انسان هایی هستن که از نداشتن تکه نانی میمیرند....
    پس....


    از آنچه هستی شادمان باش....


    و به خاطر آنچه داری شکرگذار.....
    داستان های کوتاه و پند آموز تصاویر پیوست شده
    • نوع فایل: jpg 01.jpg (18.8 کیلو بایت)

      این فایل 55 بار دانلود شده است .

    • نوع فایل: jpg 02.jpg (32.8 کیلو بایت)

      این فایل 54 بار دانلود شده است .

    • نوع فایل: jpg 06.jpg (46.8 کیلو بایت)

      این فایل 53 بار دانلود شده است .

    • نوع فایل: jpg 04.jpg (42.0 کیلو بایت)

      این فایل 53 بار دانلود شده است .

    • نوع فایل: jpg 03.jpg (32.9 کیلو بایت)

      این فایل 54 بار دانلود شده است .

    • نوع فایل: jpg 05.jpg (33.4 کیلو بایت)

      این فایل 53 بار دانلود شده است .

    • نوع فایل: jpg 07.jpg (37.5 کیلو بایت)

      این فایل 53 بار دانلود شده است .

    • نوع فایل: jpg 08.jpg (35.3 کیلو بایت)

      این فایل 53 بار دانلود شده است .

    **به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**

  15. تعداد 12 کاربر از nazamm برای این پست تشکر کرده اند.


  16. #348

    موتور سوار

    محل سکونت
    تهران، نارمک
    نوع موتور
    -
    نوشته ها
    227
    تشکر
    2,583
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    24-10-1400 @ 10:19 بعد از ظهر

    پیش فرض

    یه روز یه ایرانی میره یه بانک معتبر توی آمریکا و می گه:
    من به 250 دلار وام فوری نیاز دارم!!
    (توضیح اینکه هر شهروند می تونه تا 300 دلار وام فوری بگیره اما باید یه وثیقه بگذاره)

    کارمند بانک می گه:
    وثیقه چی می خوای بزاری ؟

    ایرانیه میگه:
    ماشین فراری آخرین مدلم رو...
    الانم جلوی در بانک پارکه!

    کارمند اسناد رو چک می کنه و ماشین رو تحویل می گیرند
    و ایرانی پول رو می گیره و میره!

    بعد از 10 روز برمیگرده
    و پول وام رو بعلاوه 1 دلار و 16 سنت کارمزدش پس میده
    و سوئیچ ماشینش رو تحویل می گیره که بره..

    یه دفعه رئیس بانک صداش می کنه میگه:
    آقا ببخشید یه سوال داشتم ؟

    ایرانی می گه :
    بفرمائید؟

    رئیس بانک میگه:
    بعد از اینکه شما رفتید، ما حسابها و اموال شما رو بررسی کردیم
    و دیدیم شما یه میلیاردر ایرانی هستید با کلی سرمایه !!
    موندیم چرا معطل 250 دلار پول بودید!؟

    ایرانی با خنده جواب میده:
    کدوم پارکینگ رو می شناسی که 10 روز ماشینت رو توش پارک کنی
    فقط 1 دلار و 16 سنت پول بدی؟
    اگر می خواهی چیزهایی را بدست بیاری که تا حالا نداشتی... باید کارهایی را انجام بدهی که تا حالا انجام ندادی...

  17. تعداد 6 کاربر از Mohammad62 برای این پست تشکر کرده اند.


  18. #349

    موتور سوار

    محل سکونت
    تهران، نارمک
    نوع موتور
    -
    نوشته ها
    227
    تشکر
    2,583
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    24-10-1400 @ 10:19 بعد از ظهر

    پیش فرض

    داستان های کوتاه و پند آموز-jpg

    سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشا یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

    همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

    بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

    سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا...!
    داستان های کوتاه و پند آموز تصاویر پیوست شده
    • نوع فایل: jpg t.jpg (18.1 کیلو بایت)

      این فایل 42 بار دانلود شده است .

    اگر می خواهی چیزهایی را بدست بیاری که تا حالا نداشتی... باید کارهایی را انجام بدهی که تا حالا انجام ندادی...

  19. تعداد 3 کاربر از Mohammad62 برای این پست تشکر کرده اند.


  20. #350

    طراح عکس های ترولی

    محل سکونت
    Tehran
    نوشته ها
    556
    تشکر
    2,604
    علاقمند به موتورهای کراس
    Last Online
    01-11-1391 @ 03:18 بعد از ظهر

    پیش فرض

    همه چیز آنگونه که می بینیم نیست

    روزي روزگاري دو فرشته کوچک در سفر بودند. يک شب به منزل فردي ثروتمند رسيدند و از صاحبخانه اجازه خواستند تا شب را در آنجا سپري کنند . آن خانواده بسيار بي ادبانه برخورد کردند و اجازه نداند تا آن دو فرشته در اتاق ميهمانان شب را سپري کنند و در عوض آنها را به زيرزمين سرد و تاريکي منتقل کردند . آن دو فرشته کوچک همانطور که مشغول آماده کردن جاي خود بودند ناگهان فرشته بزرگتر چشمش به سوراخي در درون ديوار افتاد و سريعا به سمت سوراخ رفت و آنرا تعمير و درست کرد . فرشته کوچکتر پرسيد : چرا سوراخ ديوار را تعمير کردي . فرشته بزرگتر پاسخ داد : هميشه چيزهايي را که مي بينيم آنچه نيست که به نظر مي آيد . فرشته کوچکتر از اين سخن سر در نياورد . فردا صبح آن دو فرشته به راه خود ادامه دادند تا شب به نزديکي يک کلبه متعلق به يک زوج کشاورز رسيدند . و از صاحبخانه خواستند تا اجازه دهند شب را آنجا سپري کنند . زن و مرد کشاورز که سني از آنها گذشته بود با مهرباني کامل جواب مثبت دادند و پس از پذيرايي اجازه دادند تا آن دو فرشته در اتاق آنها و روي تخت آنها بخوابند و خودشان روي زمين سرد خوابيدند. صبح هنگام فرشته کوچک با صداي گريه مرد و زن کشاورز از خواب بيدار شد و ديد آندو غرق در گريه مي باشند . جلوتر رفت و ديد تنها گاو شيرده آن زوج که محل درآمد آنها نيز بود در روي زمين افتاده و مرده. فرشته کوچک برآشفت و به فرشته بزرگتر فرياد زد : چرا اجازه دادي چنين اتفاقي بيفتد . تو به خانواده اول که همه چيز داشتند کمک کردي و ديوار سوراخ آنها را تعمير کردي ولي اين خانواده که غير از اين گاو چيز ديگري نداشتند کمک نکردي و اجازه دادي اين گاو بميرد. فرشته بزرگتر به آرامي و نرمي پاسخ داد: چيزها آنطور که ديده مي شوند به نظر نمي آيد. فرشته کوچک فرياد زد : يعني چه من نمي فهمم. فرشته بزرگ گفت : هنگامي که در زير زمين منزل آن مرد ثروتمند اقامت داشتيم ديدم که در سوراخ آن ديوار گنجي وجود دارد و چون ديدم که آن مرد به ديگران کمک نمي کند و از آنجه دارد در راه کمک استفاده نمي کند پس سوراخ ديوار را ترميم و تعمير کردم تا آنها گنج را پيدا نکنند. ديشب که در اتاق خواب اين زوج خوابيده بودم فرشته مرگ آمد و قصد گرفتن جان زن کشاورز را داشت و من بجاي زن گاو را پيشنهاد و قرباني کردم. چيزها آنطور که ديده مي شوند به نظر نمي آيند.

    بعضي وقتها چيزهايي اتفاق مي افتد که دقيقا بر عکس انتظار و خواست ماست و اگر انصاف داريد به اتفاقاتي که مي افتد بايد اعتماد داشته باشيد . شايد که به وقت و زمانش متوجه دلايل آن اتفاقات شويد.


    سلامتی عقده ای های تشکر
    یه مدت نیستم ، گوشیم هم خاموشه خط جدید که بگیرم شمارشو برای رفقا اس ام اس میکنم
    فعلن

  21. تعداد 5 کاربر از M@hy@r برای این پست تشکر کرده اند.


صفحه 35 از 42 نخستنخست ... 25313233343536373839 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

بازدیدکنندگان، این صفحه را با جستجوی این کلمات در موتورهای جستجوگر پیدا کرده اند:

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
پرشین موتور
   اکنون ساعت 12:15 قبل از ظهر برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.


    انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
    شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
    برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
   لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
   تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)

   قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران

 


کاربر گرامي؛

براي مشاهده انجمن پرشین موتور با امکانات کامل بهتر است از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد

  1. بستن این دسته بندی
برو بالا