FOLLOW INSTAGRAM PAGE
JOIN TELEGRAM GROUP

صفحه 38 از 41 نخستنخست ... 283435363738394041 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 371 به 380 از 411

موضوع: داستان های کوتاه و پند آموز

Hybrid View

  1. #1

    موتور سوار

    محل سکونت
    TEHRAN
    نوع موتور
    CB.z1?
    شغل و حرفه
    m.o.
    نوشته ها
    271
    تشکر
    1,053
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    30-07-1394 @ 05:08 بعد از ظهر

    پیش فرض

    کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار

    شد و کنار او نشست. مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد

    و بعد از مدتی از کشیش پرسید: پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد

    میشود؟ کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت: روماتیسم حاصل

    مستی و میگساری و بی بند و باری است! مردک با حالت منفعل

    دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد... بعد کشیش از او پرسید: تو

    حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟ مردک گفت:
    من روماتیسم

    ندارم! اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است!!!!!



    جمال محمد (ٌص)صلوات
    (( [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]) )

  2. تعداد 3 کاربر از ali1100 برای این پست تشکر کرده اند.


  3. #2

    موتور سوار

    محل سکونت
    زیر آسمان خدا
    نوع موتور
    هرچی او بخواد
    شغل و حرفه
    فعلا دانشجو و ... !
    نوشته ها
    21
    تشکر
    34
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    18-12-1401 @ 07:47 بعد از ظهر

    پیش فرض

    شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به مسخره بگیرد. به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟
    بهلول گفت: البته که هست.
    مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به همدیگر شبیه است، بگو!
    بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است.!

    ***
    جماعتی از بهلول سؤال کردند که: می توانی بگویی زندگی آدمیان مانند چیست؟
    بهلول در جوابشان گفت: زندگی مردم مانند نردبان دو طرفه است، که از یک طرفش سن آنها بالا می رود و از طرف دیگر زندگی آنها پائین می آید.
    مائیم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی


  4. تعداد 3 کاربر از Armin313 برای این پست تشکر کرده اند.


  5. #3

    موتور سوار

    محل سکونت
    TEHRAN
    نوع موتور
    CB.z1?
    شغل و حرفه
    m.o.
    نوشته ها
    271
    تشکر
    1,053
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    30-07-1394 @ 05:08 بعد از ظهر

    پیش فرض

    در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگي را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل


    مردم را ببيند خودش را در جايي مخفي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از


    كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم ميگفتند كه اين چه شهري است كه نظم ندارد


    . حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط بر


    نمي داشت . نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد


    بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار


    داد. ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن


    سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در ان يادداشت نوشته بود : " هر سد و مانعي

    ميتواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد
    ویرایش توسط ali1100 : 15-03-1391 در ساعت 09:54 بعد از ظهر
    جمال محمد (ٌص)صلوات
    (( [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]) )

  6. تعداد 4 کاربر از ali1100 برای این پست تشکر کرده اند.


  7. #4

    موتور سوار

    محل سکونت
    TEHRAN
    نوع موتور
    CB.z1?
    شغل و حرفه
    m.o.
    نوشته ها
    271
    تشکر
    1,053
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    30-07-1394 @ 05:08 بعد از ظهر

    پیش فرض

    داستان سنگ و سنگ تراش



    روزی، سنگتراشي كه از كار خود ناراضي بود و احساس حقارت ميكرد، از نزديكي خانه بازرگاني رد ميشد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوكران بازرگان را ديد و به حال خود

    غبطه خورد با خود گفت : اين بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو كرد كه او هم مانند بازرگان باشد.

    در يك لحظه، به فرمان خدا او تبديل به بازرگاني با جاه و جلال شد! تا مدت ها فكر ميكرد كه ازهمه قدرتمندتر است. تا اين كه يك روز حاكم شهر از آنجا عبور كرد، او ديد كه همه

    مردم به حاكم احترام مي گذارند حتي بارزگانان.

    مرد با خودش فكر كرد : كاش من هم يك حاكم بودم، آن وقت از همه قوي تر ميشدم!

    در همان لحظه ، او تبديل به حاكم مقتدر شهر شد. در حالي كه روي تخت رواني نشسته بود، مردم همه به او تعظيم ميكردند. احساس كرد كه نور خورشيد او را مي آزارد و با

    خودش فكر كرد كه خورشيد چقدر قدرتمند است .

    او آرزو كرد كه خورشيد باشد و تبديل به خورشيد شد و با تمام نيرو سعي كرد كه به زمين بتابد و آن را گرم كند.

    پس از مدتي ابري بزرگ و سياه آمد و جلوي تابش او را گرفت. پس با خود انديشيد كه نيروي ابر از خورشيد بيشتر است، و آرزو كرد كه تبديل به ابري بزرگ شود و آنچنان شد.

    كمي نگذشته بود كه بادي آمد و او را به اين طرف و آن طرف هل داد. اين بار آرزو كرد كه باد شود و تبديل به باد شد. ولي وقتي به نزديكي صخره سنگي رسيد، ديگر قدرت

    تكان دادن صخره را نداشت. با خود گفت كه قوي ترين چيز در دنيا، صخره سنگي است و تبديل به سنگي بزرگ و عظيم شد.

    همان طور كه با غرور ايستاده بود، ناگهان صدايي شنيد و احساس كرد كه دارد خورد ميشود. نگاهي به پايين انداخت و سنگتراشي را ديد كه با چكش و قلم به جان او افتاده است!



    نتيجه اخلاقي اي كه از اين حكايت ميگيريم اينست كه بايد قدر موقعيت ها و لحظات زندگيمان را بدانيم و نگذاريم با زياده خواهي و تندروي كه ممكن است ناشي از نوعي

    حسادت نسبت به اشخاص ديگر باشد شرايطي را بوجود بياوريم كه وضعيت فعلي ما دچار مخاطره شده و در نهايت وضع از اين حالتي كه هست، بدتر هم بشود ! چون

    اينگونه رفتارها كه حاكي از خواسته هاي نابجا و انتظار دست يافتن به روياهاي محال است اين امكان را بوجود خواهد آورد كه به ورطه اي سوق داده شويم كه شايد ديگر

    راه برگشتي بوجود نيايد !

    شكر نعمت، نعمتت افزون كند

    کفـر ، نعمت از کفت بیرون کند

    جمال محمد (ٌص)صلوات
    (( [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]) )

  8. تعداد 3 کاربر از ali1100 برای این پست تشکر کرده اند.


  9. #5

    موتور سوار

    محل سکونت
    اذربایجان شرقی.
    نوع موتور
    رپسول دارم با یه ارار.فروختم بقیشو.
    شغل و حرفه
    خریدو فروش موتور سنگین و سبگ وتعمیرات موتور سنگین
    نوشته ها
    259
    تشکر
    2,984
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    25-10-1392 @ 12:52 بعد از ظهر

    پیش فرض

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]

    در داستان جالبى از امیر المومنین حضرت على(علیه السلام ) به این مضمون نقل شده است كه روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن كدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه "ان الله لا یغفر ان یشرك به و یغفر ما دون ذلك لمن یشاء"(خداوند هرگز شرك را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد) سوره نساء آیه 48

    امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه "و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما" (هر كس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110
    امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست .

    بعضى دیگر گفتند آیه "قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم" (اى بندگان من كه دراثر گناه، بر خویشتن زیاده روی کرده اید، ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقت ‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است) سوره زمرآیه53

    امام فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه "و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله" (پرهیزكاران كسانى هستند كه هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى كنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مى طلبند و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بیامرزد)
    سوره آل عمران آیه135
    باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست . در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه كردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم . امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم كه فرمود:
    امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است
    "واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلك ذكرى للذاكرین"
    سوره هود آیه 114

    و فرمود: اى على! آن خدایى كه مرا به حق مبعوث كرده و بشیر و نذیرم قرار داده یكى از شما كه برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش كنار نمى‏رود مگر آنكه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى كه متولد شده پاك مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بكند نماز بعدى پاكش می‏كند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد
    بعد فرمود: یا على جز این نیست كه نمازهاى پنجگانه براى امت من حكم نهر جارى را دارد كه در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع كسى كه بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حكم را دارد.




    تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

  10. تعداد 3 کاربر از شهرام برای این پست تشکر کرده اند.


  11. #6

    موتور سوار

    محل سکونت
    زیر آسمان خدا
    نوع موتور
    هرچی او بخواد
    شغل و حرفه
    فعلا دانشجو و ... !
    نوشته ها
    21
    تشکر
    34
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    18-12-1401 @ 07:47 بعد از ظهر

    پیش فرض

    شبی مردی در عالم رویا دید:
    پا به پای خداوند روی ماسه های ساحل دریا قدم می زند و در همان حال در آسمان بالای سرش خاطرات دوران زندگی اش به صورت فیلمی در حال نمایش است.
    او که محو تماشای زندگیش بود ناگهان متوجه شد که گاهی فقط جای پای یک نفر روی شن ها دیده می شود و آن دقیقاً وقت هائی است که او دوران پر درد و رنج زندگی اش را طی میکرده است.

    با ناراحتی رو به خدا گفت : پروردگارا تو فرموده بودی که اگر کسی به تو روی آورد و تو را دوست بدارد، در تمام مسیر زندگی کنارش خواهی بود و او را محافظت خواهی کرد!

    پس چرا در مشکل ترین لحظات زندگیم، فقط جای پای یک نفر وجود دارد؟!

    چرا مرا در لحظاتی که به تو سخت نیاز داشتم تنها گذاشتی؟!

    خداوند لبخند زد و گفت : بنده عزیزم! من هرگز تو را تنها نگذاشته ام!

    زمان هائی که تو در رنج و مشقت بودی، من تورا روی دستانم بلند کرده بودم تا به سلامتی از موانع عبور کنی!

    ویرایش توسط Armin313 : 15-03-1391 در ساعت 11:02 بعد از ظهر
    مائیم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی


  12. تعداد 3 کاربر از Armin313 برای این پست تشکر کرده اند.


  13. #7

    موتور سوار

    محل سکونت
    اذربایجان شرقی.
    نوع موتور
    رپسول دارم با یه ارار.فروختم بقیشو.
    شغل و حرفه
    خریدو فروش موتور سنگین و سبگ وتعمیرات موتور سنگین
    نوشته ها
    259
    تشکر
    2,984
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    25-10-1392 @ 12:52 بعد از ظهر

    پیش فرض

    [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]




    گویند در زمان دانیال نبى یك روز مردى پیش او آمد و گفت : اى دانیال امان از دست شیطان ، دانیال پرسید: مگر شیطان چه كرده ؟ مرد گفت : هیچى ، از یك طرف شما انبیاء و اولیاء به ما درس دین و اخلاق مى دهید و از طرف دیگر شیطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، كار خوب بكنیم و از بدیها دورى نماییم . دانیال پرسید: چطور نمى گذارد؟ آیا لشكر مى كشد و با شما جنگ مى كند و شما را مجبور مى كند كه كار بد كنید. مرد گفت : نه ، این طور كه نه ، ولى دایم ما را وسوسه مى كند، كارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فریب مى دهد و نمى گذارد دیندار و درست كردار باشیم .

    دانیال گفت : باید توضیح بدهى كه شیطان چه مى كند، ببینم ، آیا مثلا وقتى مى خواهى نماز بخوانى شیطان نمى گذارد نمازت را بخوانى ؟ آیا وقتى مى خواهى پولى را در راه خدا بدهى شیطان مانع مى شود و نمى گذارد؟ آیا وقتى مى خواهى به مسجد بروى شیطان طناب به گردنت مى اندازد و تو را به قمارخانه مى برد؟ آیا وقتى مى خواهى با مردم خوب حرف بزنى شیطان توى دهانت مى رود و از زبان تو با مردم حرف بد مى زند؟ آیا وقتى مى خواهى با مردم معامله بكنى شیطان مى آید و زوركى از مردم پول زیاد مى گیرد و در جیب تو مى ریزد؟ آیا این كارها را مى كند؟
    مرد گفت نه : این كارها را نمى تواند بكند ولى نمى دانم چطور بگویم كه شیطان در همه كارى دخالت مى كند، یك جورى دخالت مى كند كه تا مى آییم سرمان را بچرخانیم ما را فریب مى دهد، من از دست شیطان عاجز شده ام ، همه گناههاى من به گردن شیطان است . دانیال گفت : تعجب مى كنم كه تو اینقدر از دست شیطان شكایت دارى ، پس چرا شیطان هیچ وقت نمى تواند مرا فریب بدهد، من هم مثل توام ، شاید تو بى انصافى مى كنى كه گناه خودت را به گردن شیطان مى گذارى .
    مرد گفت : نه من خیلى دلم مى خواهد خوب باشم ولى شیطان با من دشمنى دارد و نمى گذارد خوب باشم . دانیال گفت : خیلى عجیب است ، كجا زندگى مى كنى ؟ مرد گفت : همین نزدیكى ، توى آن محله ، و از دست شیطان مردم هم خیال مى كنند كه من آدم بدى هستم ، نمى دانم چه كار كنم ، دانیال پرسید: اسم شما چیست ؟ مرد گفت : اسمم عم اوغلى است .
    دانیال گفت عجب ، عجب پس این عم اوغلى تویى .
    مرد گفت : چه طور مگر شما درباره من چیزى مى دانید؟ دانیال گفت : من تا امروز خبرى از تو نداشتم ، ولى اتفاقا دیروز شیطان آمد اینجا پیش من و از تو شكایت داشت و گفت : امان از دست این عم اوغلى .
    مرد گفت : شیطان از من شكایت داشت چه شكایتى ؟
    دانیال گفت : شیطان مى گفت : من از دست این عم اوغلى عاجز شده ام ، عم اوغلى خیلى مرا اذیت مى كند، عم اوغلى در حق من خیلى ظلم مى كند... آن وقت از من خواهش كرد كه تو را پیدا كنم و قدرى نصیحتت كنم كه دست از سر شیطان بردارى . مرد گفت : خوب شما نپرسیدید كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ دانیال گفت : همین را پرسیدم كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ شیطان جواب داد كه هیچى ، آخر من شیطانم و مورد لعنت خدا هستم . روز اول كه از خدا مهلت گرفتم در این دنیا بمانم براى كارهایم قرار و مدارى گذاشتم ، قرار شده است كه تمام بدى ها در اختیار من باشد و تمام خوبیها در اختیار دینداران ، ولى این عم اوغلى مرتب در كارهاى من دخالت مى كند، پایش را توى كفش من مى كند، و بعد دشنام و ناسزایش را به من مى دهد. مثلا مى تواند نماز بخواند ولى نمى خواند، مى تواند روزه بگیرد ولى نمى گیرد، پولش را مى تواند در كار خیر خرج كند ولى نمى كند. صد تا كار زشت و بد هم هست كه مى تواند از آن پرهیز كند ولى پرهیز نمى كند و آن وقت گناه همه اینها را به گردن من مى اندازد. شراب مال من است عم اوغلى مى رود و مى خورد، دو رنگى و حیله بازى از هنرهاى مخصوص من است ولى عم اوغلى در كارهایش حقه بازى مى كند، مسجد خانه خداست و میخانه و قمار خانه مال من است ولى او عوض این كه به مسجد برود دایم جایش در خانه من است . بد زبانى و بد اخلاقى مال من است ولى عم اوغلى به اینها هم ناخنك مى زند. چه بگویم اى دانیال كه این عم اوغلى مرتب بر سر من كلاه مى گذارد و آن وقت تا كار به جاى باریك مى كشد مى گوید بر شیطان لعنت . وقتى معامله مى كند و مردم را در خرید و فروش فریب مى دهد پولش را در جیبش مى ریزد ولى تهمتش را به من مى زند، آخر من كى دست او را گرفته ام و روزه اش را باطل كرده ام . آخر اى دانیال من چه هیزم ترى به این عم اوغلى فروخته ام . من چه ظلمى به این مرد كرده ام كه دست از سر من بر نمى دارد. خواهش مى كنم شما كه همیشه مرا نصیحت مى كنید این عم اوغلى را احضار كنید و بگویید دست از سر من بردارد و... شیطان این چیزها را گفت و خیلى شكایت داشت و من هم در صدد بودم كه تو را پیدا كنم و بگوییم پایت را از كفش شیطان در بیاورى . خوب ، وقتى تو در كارهاى شیطان دخالت مى كنى او هم حق دارد، در كارهاى تو دخالت كند و روزگارت را سیاه كند. اما تو مى گویى كه شیطان هرگز به زور و جبر تو را از راه به در نبرده و فقط وسوسه كرده ، در این صورت تو باید به وسوسه او گوش ندهى و سعى كنى به گفتار و رفتار نیك پایبند باشى ، آن وقت تو هم مى شوى مثل دانیال ، و نه تو از شیطان گله دارى و نه او از تو شكایت دارد. وقتى تو خودت بد مى كنى و بر شیطان لعنت مى كنى شیطان هم حق دارد كه از تو شكایت كند. تو باید آن قدر خوب باشى كه شیطان نتواند تو را لعنت كند. عم اوغلى با شنیدن این حرفها خیلى شرمنده شد و جواب داد: حق با شماست ، تقصیر از خودم بود كه دست به كارهاى شیطان مى زدم ، باید خودم خوب باشم و گرنه شیطان گناه مرا به گردن نمى گیرد، اى لعنت بر شیطان
    ابلیس نامه ، ص 110.


    تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

  14. تعداد 4 کاربر از شهرام برای این پست تشکر کرده اند.


  15. #8

    موتور سوار

    محل سکونت
    TEHRAN
    نوع موتور
    CB.z1?
    شغل و حرفه
    m.o.
    نوشته ها
    271
    تشکر
    1,053
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    30-07-1394 @ 05:08 بعد از ظهر

    پیش فرض

    داستان درویش و زاهد و دخترک


    کنار رودخانه زاهد و درویشی که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند

    دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. درویش بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.

    دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با

    جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای

    و رهایش نمی کنی !!!!!!!!
    جمال محمد (ٌص)صلوات
    (( [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]) )

  16. تعداد 2 کاربر از ali1100 برای این پست تشکر کرده اند.


  17. #9

    موتور سوار

    محل سکونت
    TEHRAN
    نوع موتور
    CB.z1?
    شغل و حرفه
    m.o.
    نوشته ها
    271
    تشکر
    1,053
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    30-07-1394 @ 05:08 بعد از ظهر

    پیش فرض

    دو ماشین با هم تصادف بدی می کنند، بطوریکه هردو ماشین بشدت آسیب میبینند .ولی راننده ها بطرز معجزه آسایی جان سالم بدر می برند.

    وقتی که هر دو از ماشین هایشان که حالا تبدیل به آهن فراضه شده بیرون می آیند ، خانم راننده میگوید: چه جالب شما مرد هستید،ببینید چه بروز ماشین هایمان آمده ! همه چیز داغان شده

    ولی ما کاملا" سالم هستیم .

    این باید نشانه ای از طرف خداوند باشد که ما اینچنین با هم ملاقات کنیم و شاید بتوانیم زندگی مشترکی را با صلح و صفا آغاز کنیم !

    مرد با هیجان پاسخ داد:بله ، کاملا" با شما موافقم این باید نشانه ای از طرف خدا باشد !

    سپس زن ادامه داد و گفت : ببینید یک معجزه دیگر. ماشین من کاملا" داغان شده ولی این شیشه مشروب سالم مانده است .مطمئنا" خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بماند تا ما این

    تصادف و آشنایی خوش یمن را جشن بگیریم.

    بعد زن بطری را به مرد داد .

    مرد سرش را به علامت تصدیق تکان داد و در بطری را باز کرد و نصف شیشه مشروب را نوشید.

    بعد بطری را به زن بر گرداند .زن بلافاصله بطری را به مرد برگرداند.

    مرد گفت: مگر شما نمی نوشید؟!

    زن در جواب گفت: نه . فکر می کنم باید منتظر پلیس باشم .
    جمال محمد (ٌص)صلوات
    (( [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]) )

  18. تعداد 3 کاربر از ali1100 برای این پست تشکر کرده اند.


  19. #10

    موتور سوار

    محل سکونت
    TEHRAN
    نوع موتور
    CB.z1?
    شغل و حرفه
    m.o.
    نوشته ها
    271
    تشکر
    1,053
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    30-07-1394 @ 05:08 بعد از ظهر

    پیش فرض

    مارها و قورباغه ها



    مارها قورباغه*ها را می خوردند و قورباغه*ها از اين نابساماني بسيار غمگین بودند

    تا اينكه قورباغه*ها عليه مارها به لك لك*ها شكایت كردند

    لك لك*ها چندي از مارها را خوردند و بقيه را هم تار و مار كردند و قورباغه*ها از اين حمايت شادمان شدند

    طولي نكشيد كه لك لك*ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه*ها

    قورباغه*ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند

    عده ای از آنها با لك لك*ها كنار آمدند و عده*ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند

    مارها بازگشتند ولي اينبار همپای لك لك*ها شروع به خوردن قورباغه*ها كردند

    حالا دیگر قورباغه*ها متقاعد شده*اند كه انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند

    ولي تنها یك مشكل برای آنها حل نشده باقی مانده است !

    اینكه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان !!؟؟


    از دشمنان برند شكايت به دوستان

    چون دوست دشمن است شكايت كجا بريم ؟
    جمال محمد (ٌص)صلوات
    (( [فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]) )

  20. تعداد 3 کاربر از ali1100 برای این پست تشکر کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

بازدیدکنندگان، این صفحه را با جستجوی این کلمات در موتورهای جستجوگر پیدا کرده اند:

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
پرشین موتور
   اکنون ساعت 04:25 قبل از ظهر برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.


    انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
    شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
    برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
   لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
   تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)

   قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران

 


کاربر گرامي؛

براي مشاهده انجمن پرشین موتور با امکانات کامل بهتر است از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد

  1. بستن این دسته بندی
برو بالا