نقل قول نوشته اصلی توسط Sav.e نمایش پست ها
ميدان بازار دوم نازي آباد هم صبح ها وايميستن
آخر شب ها هم برادران گمنام با شيريني و شربت

ديشب ساعت 1 رفتم ياخچي آباد و چند كيلو جگر از رفيقم گرفتم كه ببرم خونه، مهمون داشتم
برگشت رو از بازار دوم انداختم كه برادران زحمت كش كه واقعا از همينجا بهشون خسته نباشيد ميگم و خدا قوت. با خوشروئي ايست دادن. كه از همون دور ايست كردم كه يه كم ورزش هم كرده باشه.
جلو اومد و كمي موتور رو نگاه كرد و پلاك و اينا... "مدارك داري؟"
"بدون مدارك ابدا پشت موتور نميشينم جان شما، خيالتون راحت"
"ببينم؟"
جيبامو دست زدم و گفتم " آخ آخ فك كنم جا گذاشتم! "
سرشو تكون داد. سوئيچو برداشت و گفت " بيا پائين "
جگرها رو از جلوي پام برداشتم و اومدم پائين و گفتم " شما از برادر هم عزيزتر. تو اين سرما از شهرستان مهمون اومده واسم و اينهمه راه از يوسف آباد اومدم تا اينجا كه جيگر ببرم واسه زن داداشم بچه شير ميده. نه الواتي ميكنم. نه كيف قاپي. آقايي كن، ميدونم از همه رفيقات مردتري "
يه كم به سر و هيكلم نگاه كرد و ديد بچه خوبي ام. سوئيچو داد گفت برو.
حالا من دارم سوار ميشم. اون يكي رفيقش اومده جلو ميگه چي شده محسن؟ مشكل داره؟
ميخواستم يه چيزي بگم گفتم بده. برادره.
در صورتي كه من هم كلاه سرم بود. هم مداركم كامل تو جيبم بود. زياد حرف ميزد مداركو ميكوبيدم تو صورتش. خواستم يه گپي زده باشيم كه خستگيش در بره.

قصرالدشت هم آخر شب ها يه اكيپ فعال فعاليت ميكنن.
يه مدت هم 10 به بعد ستارخان تقاطع بهبودي وايميستادن. مثه اينكه منتقل شدن به كيوسك كنار بازار. البته اونجا ديگه هم صبح و ظهر وايميستن. هم شب.
البته ستارخان ركورد دار كفي بود اون اوايل طرح. هر 20 متر يه كفي.

نواب جنوب - كنار تونل، بالا.
صبح تا 12 و عصر تا قبل غروب كفي وايميسته. ظهر ها تا عصر نيستن.
اوندفه منا جلو استادیم ایست داد واسادم با من یه سی جی رو هم ایست داد واساد .پسره می گفت جناب سرباز من یتیمم بزارین برم