
|
|
|
بعد از تهران....بعد از ظهر حدود ساعت 4:30 الی 5 عصر راه افتادم به سمت شمال.........اولای جاده هراز یه شهری هست.....اسمش یادم نیست.....البته چند تا شهر هست....نمیدونم شاید اسمش پردیس بود.......ولی در کل....همون اولاش که جادش کوهستانیه و سربالایه و سرپایینی داره......یک باد شدیدی شروع به وزیدن گرفت که حد نداره......کور شدم از بس خاک رفت تو چشام......هم سربالایی بود....هم باد شدید....اصلا نمیشد تند رفت.....سرعتم بین 60-70 کیلومتر بود.......و جاده هم از اولش تو تهران......تا آخرش تو شمال .....خیلی شلوغ بود......یعنی تو جاده هراز اکثر مسیر سرعتم بین 40-50 کیلومتر بود بابت شلوغی و ترافیک...........
اوه اوه ...اوه......خفه شدم........داخل تونلاش.........پر از دود ماشین سنگینا........یعنی طوری بود که هوا خاکستری بود......واقعا خفه شدم.........که آخر ساعت حدود 10:30 الی 11 به بابل سر رسیدم.......
................
بعد برای مشهد هم....از بابل سر ساعت 4:30 الی 5 عصر راه افتادم.......به سمت مشهد.......که من روزش رو اصلا نخوابیده بودم برای همین خیلی خسته بودم.........رانندگی کردم تا شب حدود ساعت 12 ......که یه ایستگاه اتوبوس کنار جاده بود.......و اونور جاده یه پمپ بنزین بود.......موتور رو کنار صندلی ها پارک کردم و روی صندلی ها گرفتم خوابیدم.....تا ساعت 4:30 صبح.......و بلند شدیم و رفتیم اونور برای دستشویی و آب و بنزین....و بعدش راه افتادم به سمت مشهد.............
.........
برای مشهد به کرج هم.....از مشهد ساعت 9 شب از مشهد راه افتادم......دقیق یادمه....شب شهادت امام جواد بود.......و خیابونا پر از دسته جات عذاداری بود........باز اون روز در طول روز اصلا نخوابیده بودم و بسیار خسته بودم......که باز رانندگی کردم و فکر میکنم حدود 150 کیلومتری از مشهد فاصله گرفته بودم....و ساعت 11 - 12 شب بود که به یک مرکز تجاری استراحتی در کنار جاده رسیدم.......از شانس ما تعطیل بود.....یه مسجد بود اونجا ....که جلوی مسجد چند صندلی سیمانی بود .....شبیه اینا که داخل پارکا هست....ولی سیمانیش.........جلوی مسجد چند کامیون پارک کرده بودند و رانندشون توشون خواب بودن.......آقا ما هم موتور را کنار صندلی پارک کردیم و روی صهدلی گرفتیم خوابیدیم........واقعا......واقعا ......و خیلی واقعا هوا سرد بود........ با این که 3 پیراهن و یک کاپشن....و 2 جفت جوراب.....و 2 شلوار.......و دستکش .......و پتو........و کفش ......بر تنم بود......داشتم میلرزیدم.......تازه سیمان زیر پام هم عین یخ بود.........آقا اونجا یه چندتا بچه گربه کوچولو با مامانشون بود........اینقدر ناز بودن.....هی دور ور ما و زیر ماشینا هی بازی میکردن........من هم که عاشق گربم........خیلی باحال بود......
خلاصه خوابیدم......صبح ساعت حدود 5 بود که پا شدم و باز راه افتادم........
البته من تو همون شب سرد سرما رو هم خوردم..........
خلاصه توی مسیرقبل از سمنان فکر میکنم بود که هوا ابری شد و بارون گرفت ....البته نه برای زمان طولانی.......ابراش بهاری بودن.......یک دفعه مثلا میدیدی بارون شدیدی میگرفت و چند دقیقه بعد قطع میشد........
که آخر به کرج رسیدم.......
........
بعد برای برگشت به دزفول هم صبح ساعت حدود 10 بود که از کرج راه افتادم.....و شب ساعت 2 رسیدم خونه..........که متاسفانه همون شب که رسیدم چند ساعت قبلش یعنی حدود ساعت 9 شب یکی از اقوام فوت میکنن.......و بدترین خبری بود که فکرش رو هم نمیکردم وفتی برسم بهم بدن........(عجب پا قدم گندی هم دارم........)خدا رحمتش کنه.....یه صلوات برای تمام رفتگان بفرست...
...................
در کل من زیاد تو راه ایستادم و اصلا عجله ای نداشتم.........
تو جاده که میرید خیلی حواستون رو به ماشین های سبک و سواری بدین.......خیلی بد سبقت میگیرن............خدا رهمت کنه ماشین سنگینا رو....وقتی میخوان سبقت بگیرن....یه بوقی.....نور بالایی......و این که لاینشون رو هم عوض میکنن و با فاصله صبقت میگیرن........
ولی سواری ها نه.......چه تو لاین سمت راست باشی و چه سمت چپ ....از کنارت یک دفعه میاد و سبقت میگیره..........خیلی ناشین.......
اگه چیزی یادم اومد باز میگم....
سوالی بود در خدمتم.....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)
قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران
علاقه مندي ها (Bookmarks)