
|
|
|
سلام دوستان پورتال
این تاپیک شامل سوتی های عمیقا ضایع از کودکی تا بزرگسالی ادم هاست
---------- Post added at 10:53 PM ---------- Previous post was at 10:52 PM ----------
بچه بودم از خواب که بیدار میشودم چشمام که قی* میکرد از مامانم می*پرسیدم چرا چشمام صبح که از خواب پا میشم توش آشغاله؟ مامانم که خودش دلیلشو نمیدونست بهم میگفت پسرم چون روزا شیطونی میکنی* شبا شیطون میاد پی* پی* می*کنه تو چشات منم یک شب تا صبح بیدار موندم تا ببینم شیطون کی* میاد بر... تو چشمام...
---------- Post added at 10:55 PM ---------- Previous post was at 10:53 PM ----------
دوران راهنمایی روز معلم بود همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم از یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! تا اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه .خلاصه از ته کلاس 4 5 نفر شلوغو آورد بیرون مثل سگ زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگ بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتنم مث سگ زدنم !
---------- Post added at 10:57 PM ---------- Previous post was at 10:55 PM ----------
اعتراف می کنم که از درس تنظیم خانواده افتادم . اونم فقط به این خاطر که در جواب سوال احمقانه استادم که بهم گفت
مگه این کلاس جای خوابه ؟ خیلی صمیمی و خرم گفتم : بیخیال استاد . کی تا حالا 8 صبح خانوادش تنظیم شده !!!!!!
کلاس رفت رو هوا استادم منو انداخت بیرون تا کم نیاورده باشه
---------- Post added at 10:59 PM ---------- Previous post was at 10:57 PM ----------
یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد مدت ها دیدم و کلی ریش گذاشته بود
با خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
گفت پدرم فوت کرده
گفتم تسلیت میگم![]()
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
زیاد چیزی هم توش نیست که خودتون رابکشین براش![]()
اره بابا هنوز راه نیفتاده
اﻭﻧﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮاﻣﺖ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﺪ ﺷﻦ, ﺑﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ اﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺩ ﺷﻦ
اعتراف میکنم این من بودم که به کل تخته سیاه مدرسه شمع میمالیدم تا معلم نتونه روش چیزی بنویسه
////////////////////////////////
اعتراف میکنم این من بودم که تو سال دوم دبیرستان وقتی معلم ادبیات اومد تو کلاس زدم مهتابی کلاس رو شکستم اونم 2 نمره از کل بچه های کلاس کم کرد
++++++++++++++++++++
اعتراف میکنم من بودم که توی ک ا ن د و م اب باشیر ریختم تا شبیه م ن ی بشه بعد سر تخته سیاه اویزون کردم بعدم بچه ها فروختنم و معلم کلی از خجالتم در اومد
-------------------------------------
دوران دبیرستان هر وقت حال نداشتم برم مدرسه صبح میرفتم درمانگاه و بخاطر لوزه های بزرگم که دکتر فکر میکرد انفولانزا دارم به جای یک روز سه روز استعلاجی میداد البته با بابام میرفتم بنده خدا تو کل دوران مدرسه پایه بود بهم کمک کنه بپیچونم یک بار نرفتم مدرسه با بچها رفتیم قهوه خونه اومدم خونه به بابام گفتم یک گواهی استعلاجی برام بگیره اونم به یکی از رفیقاش گفته بود که گرفت اورد در خونه داد و رفت منم همینجوری گذاشتم تو کیف و فردا دادم به مدیر مدیرم که حسابی از دستم کفری بود برگه رو باز کرد خوند منم داشتم از دفتر میامدم بیرون که یهو گفت عباس پسرم بسلامتی فارق شدی خوبی بچت حالش !!! خوبه داشتم از تعجب شاخ در میاوردم که برگه رو داد دستم دیدم دوست بابام رفته از یک خانمی که متخصص زنان و زایمان بوده استلج گرفته![]()
زخم هایت را پنهان کن !
اینجا مردم زیادی بانمک شده اند
منم یه بار تو باک ماشین مدیر مدرسه ، شکر ریختم
اعتراف می کنممممم
هر موقع به مامانم میگم کارم شرکت طول کشیده دیر میام در 99٪ مواقع اصلا مشغله کاری نیست
همش رسیدگی به عشقمونه![]()
ویرایش توسط nazamm : 26-06-1390 در ساعت 09:44 بعد از ظهر
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
نه از من دیگه گذشته گفتم که قلب با باطری و واکر ....
نه پسرم![]()
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم اون گوسفندی که بابام خریده بود واسه ساختمون سازیمون قربونی کنه، از زیر آفتاب موندن کف نکرده بود و زمین نیافتاده بود، من با لگد زده بودم توی تخمش.![]()
کــــــاش توی زندگی هم مثل فوتبال ،وقتی زمین می خوردیُ از درد به خودت می پیچیدی....داور میومد از آدم می پرسید ........ میتونی ادامه بدی؟؟؟
منم اعتراف میکنم....
یه بار همین چند هفته پیش رفتم با موتور در خونه رفیقم بعد هرچی بوق زدم در رو باز نکرد...خونشون مک بود ما رو دعوت کرده بود...منم با موتور رفتم تو در زبونه قفل در برگشت... بعدم خیلی عادی رفتم تو گفتم در باز بود... اون بنده خدا هم گفت حتما بچه ها رفتنی بیرون در رو بد باز کردن زبونه برگشته
یادش بخیر جووون بودیم اول دبیرستان... یه گروه داشتیم به نام کلانتر... یه بار 8 تا تخم مرغ رو تخته شکوندیم که هیچ کس نمیتونست بنویسه روی تخته... و بعد یک هفته بو گندی میداد که هیچ کس نزدیک تخته نمیشد.... و یه بار هم توی صندلی معلم سوزن لحاف دوزی گذاشتیم... شانسی که اوردیم معلم بدبخت کامل نشست و سوزن نشکست...![]()
Coming So0on K9
اعتراف میکنم
تو این دنیا ، هیچ چیو اندازه روان دوس ندارم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)
قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران
علاقه مندي ها (Bookmarks)