دختره همسایه
شبیه تابستون
میاد از خونه بیرون
داییم عشق این آهنگ بابک توام باید زیاد بخونیش:4chsmu1:
---------- Post added at 03:15 PM ---------- Previous post was at 03:12 PM ----------
جیبامو رو موتور زدن ضعیفه*های نامرد:waiting:
نمایش نسخه قابل چاپ
دختره همسایه
شبیه تابستون
میاد از خونه بیرون
داییم عشق این آهنگ بابک توام باید زیاد بخونیش:4chsmu1:
---------- Post added at 03:15 PM ---------- Previous post was at 03:12 PM ----------
جیبامو رو موتور زدن ضعیفه*های نامرد:waiting:
البته دوستان دریا زدگی تعریفش در اینجا تحریف شدهنقل قول:
نوشته اصلی توسط soroush adventure [Only registered and activated users can see links. Click Here To Register...]
[Only registered and activated users can see links. Click Here To Register...]
---------- Post added at 09:28 PM ---------- Previous post was at 09:13 PM ----------
اعتراف ميکنم بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!!
تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد!!!!
بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن میزاره و فیله میره هوا..منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا!:999:
اعتراف میکنم من بودم که روصندلی معلم کلاس پنجم پونز و ادامس میچسبوندم
من بودم که همه گچ های پای تخته رو میپیچوندم
من بودم که وقتی یه کلاس خالی گیر میاوردم با گچ رو دیواراش برا معلما و مدیر و ناظم فحش خار مادر مینوشتم
من بودم که میرفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای اب رو تا ته باز میکردم و در میرفتم
من بودم که واجبی رو ریختم تو اب کولر کلاس تا همه خفه بشن
من بودم که زمستونا به شوفاژای کلاس ویکس میمالیدم که حال همه بهم بخوره کلاس تعطیل بشه
اعتراف می کنم بچه بودم مامان می گفت با دوچرخت تا سر کوچه بیشتر نرو اما من تا 3 تا محل اونور تر حفظ بودم
:i'm sorry:
مجبورم اعتراف می کنم همه شامپوهای خونمونو من پدرشو در اوردم..........نامردا چرا منو تو همچین شرایطی میزارین:42kmoig:
با هیئت محل لج بودم رفتم اولین دزدیه زندگیم رو کردم. عاشورا پرچم هاشون رو پیچوندم و تو یه درخت کاج قایم کردم.
پدر بزرگم چنتا تاکسی داره که یکیش هم دسته خودشه
بهش گفتم کارت سوختت را بده چنتا بزنیم نداد
مجبور شدم وقتی ماشینش را پارک کرده بود از باکش بکشم اینجوری پولش را هم حساب کرد بنده خدا
(ماشین پیکان بود با یه پیچ گوشتی که بندازی لا درباک باز میشه )
اعتراف می کنم همیشه عاشق شکه کردن اطرافیانم بودم
داستان های پلیسی سر هم می کردم که عقل جن هم بهشون نمیرسید
:28:
اعتراف می کتم هر شبه 1 شنبه 3 شنبه و 5شنبه میرفتم پشته بوم اتاق همسایه پشتی رو دید میزدم .....دیوانه نمی دونست پرده پنجره اش چقدر نازکه.تازه تنقلاتم میبردم.:icon_pf _52_:
برگشتنی کلی از کتو کول افتاده بودم ولی:crazy: