امروز نزديك بود هيوسنك از دستم بره ساعت 1 تو خيابون انبار نفت داشتم با بابام برميكشتم ايست خورد بهمون زديم بغل هيج مدركي.نداشتيم جز يه بركه خريد فكستني به خاطره بابام هيجي نكفت يارو