
|
|
|
خاطرات خوش خیلی زیاده،
چند سال پیش توی یکی از روستاهای دور افتاده محروم معلم بودم، وسط زمستون بود، ظهر که مدرسه تعطیل می شد، چون بی کار بودم نمی تونستم تو خونه بند شم، تک و تنها، وسط زمستون آدم دلش می گرفت، واسه همین عادت داشتم بعد کلاس موتورو آتیش می کردم می فرتم روستاهای اطراف پیش همکارا دور هم می گفتیمو می خندیدیم، خوش بودیم، یا غروبش بر می گشتم روستای خودمون یا شب می موندم پیش همکارا اول صبح تاریکی راه می افتادم تا به مدرسه برسم.
یه روز عصر راه افتادم سمت روستای بالایی، اگر شرایط جاده ای مساعد بود 20-30 دقیقه طول می کشید تا برسم به روستای بعدی، هوا سرد بود ولی از برف و بوران خبری نبود جاده هم هموار بود، شب دور هم بودیم، بچه ها گفتن شب بمون حالا صبح میری، منم موندم، صبح یادمه همکارا خواب بودن و من توی اون سرما تک و تنها با موتور حرکت می کردم به سمت روستای خودم، موتورم همیشه می آوردم داخل راهروی مدرسه میذاشتم که یخ نزنه، صبح که خواستم موتورو ببرم بیرون، دور که باز کردم دیدم، 30-40 سانتی برف زده و همینطور داره می باره. برف زیادی بود، اون هم با موتور هوندا 125 لاستیک های شهری !
از دم در مدرسه تا اول جاده اصلی حدود 200 متر فاصله بود، من ساعت 6:30 صبح از مدرسه زدم بیرون، ساعت 9:45 دقیقه رسید اول جاده اصلی، یعنی مسافت 200 مترو در مدت 3 ساعتو 15 دقیقه رفتم، از بس سخت بود و تلاش کرده بودم توی اون سرما تمام بدنم خیس عرق شده بود، حساب کردم اگر پیاداه می رفتم 1:30 طول می کشید برسم تا روستای بعدی رو، ولی با موتور، اونجا تازه فهمیدم موتور با اون لاستیکا توی برف هیچ حرفی برای گفتن نداره، برف تا زیر انجین بود، و موتور روی برف ها می خزیدو راه می رفت، و می شه گفت اصلا راه نمی رفت فقط درجا میزد. واسه همین من مجبور بودم با پا هر 5-6 متر مسیر موتورو باز کنم و برفارو کنار بزنم تا موتور بتونه حرکت کنه.
اون روز ساعت 10:30 رسیدم مدرسه، دانش آموزام همه بیرون مونده بودم، اهالی روستا نگرانم شده بودن، خلاصه از همه عذر خواهی کردم، خوب پیش میاد دیگه ...
البته بعد اون باز هم پیش اومدولی به شکل های دیگه، انشالله دفعات بعد تعریف می کنم.
بعد از این قضیه بود که من به فکر راه چاره افتادم، و به کمک یکی از دوستام، این ابتکارو تولید کردیم.
![]()
هزاران فرزند به دنیا نیامده ی این سرزمین آزادی شان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند، پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند، و آنان خواهند آموخت آزادی شان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند. «نادر شاه افشار»
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)
قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران
علاقه مندي ها (Bookmarks)