روباهی با موبایلش کلنجار می رفت.
زاغه[فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]بالای درخت گفت: اگه پایین آنتن نمی ده بده بالا برات بگیرم.
روباه موبایل رو داد. زاغ گفت: این عوض قالب پنیر کلاس سوم ابتدایی!
پلیس: گواهینامه داری؟
حیف نون: بذار توی داشبورد رو نگاه کنم، شانست بزنه داشته باشم کارت راه بیافته!

حیف نون: من فکر می* کنم پشه*ام!
دکتر: من دندون *پزشکم؛ مطب روان* پزشک روبروی ماست.
حیف نون: می دونم، الان اون جا بودم...
دکتر: پس چرا اومدی این جا؟
حیف نون: آخه مهتابی *تون روشن بود!