|
|
|
|
|
|
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی؟ که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر
از آن که ره به دُکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت مگر دهان تو آموخت تنگی از دل من
وجود من ز میان تو لاغری آموخت بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخِ وَرَع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت دگر نه عزم سیاحت کند، نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و رَوِش
ندیدهام؛ مگر این شیوه از پری آموخت به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست!
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت چنین بگریم از این پس که مرد بتواند
در آب دیده سعدی شناوری آموخت
استاد مسلم عرفان سعدی
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)
قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران
علاقه مندي ها (Bookmarks)