اقا امروز رفتم قبول شدم بالاخره ایین نامه رو :thanks::thanks: :19::5::icon_pf _101_::icon_pf _101_::icon_pf _101_::icon_pf _101_:
حالا همگی بگین اوفیه اوفیـــــــــــه :clap:
ولی داستانی داشتیم..
ایین نامه رو با یک غلط قبول شدم رفتیم که مهر بزنه ستوانه واسم اسمش شیراوند بود بعدش میگه کارتکست قدیمیه .. بهش میگه خوب به من چه من رفتم بهم شماره امتحان دادن و مدارکمم چک کردن که اومدن اینجا امتحان دادم .. گفتش نه میشه برو سریع کارتکست رو عوض کن بیار اسمتو توی دفتر ثبت کنم .. دوره اسممو هم توی لیست قبولی ها خط کشید .. اقا رفتیم که از مسعول ثبت نام که سروان غلامیان بود کارتکست بگیریم و دیدمش داره میره گفت اقا این کاره منو انجام بده بعد برو گفتش نه میرم زود میام حالا رفته 20 دقیقه بعد اومده با هزار تا افتاده مهر زده بردم دوباره سالن ایین نامه پیشه یارو ستوانه رفتم دیدیم نیست دوباره 15 مین وایسادم اومده
بعدش بهش دادم میگه اینجه ؟؟؟ من دفتر رو بستم نمیشه دیگه باید فردا بیایی دوباره امتحان بدی !!!!!!!!!
منم گفتم که همکارتون سرپستش نبود خودتم که دیر اومدی .. میگه قبول میکرد .. حالا با اسرار و خواهش دوباره رفتم پیشش میگه اینو که نبردی پزشک تایید کنه گفتم اقا به من جه شما گفتی برو کارتکست جدید بگیر .. اقا حالا رفتم دکتره رو که داشته از درب میرفته بیرون رو گیر اوردم با بد بختی بدونه اینکه معاینه کنه مهر زده بنده خدا دمش گرم .. دوباره بردم پیش شراونده حروم به حروم بهش نشون دادم میگم بیا مهر زدم از پزشک .. دوباره شروع کرده میگم اقا نمیشه دفتر رو بستیم عکستم که قدیمیه .. هر سری یه شعرووری میگفت ..
گفتم باشه میرم پیشه مسعولتون گفتش باشه برو
رفتم پیشه منیشه ریس اونجا گفتش باید بری اول پیشه سرهنگ چیچی بخش حالا وایسادیم تا بیاد یه 20 دقیقه اومده رفتم توی اتاقش بهش گفتم داستان رو بعدش اینجوری میکنه .. خوب چی شده حالا مگه ؟ مگه امروز قبول نشدی برو فردا بیا قبول شو باز !! گفتم یعنی چی آخه من امروز قبول شدم .. بعد صدا شو برده بالا که چون من میگم تو باید دوباره امتحان بدی این قانونه !!! حالا رفتی اونجا دفتر رو بسته به من چه !!! منم چون کارم گیر بود کوتاه اومدم .. رفتم دوباره پیشه منشیه ریس گفتم اقا جون این سرهنگه که از همه بد تره که ... کله اینجا مسعولش کیه میخوام به اون بگم .. اونم بنده خدا گفتش باشه بزار به ریس بگم اگر اوکی نشد شکایت تنظیم میکنم
گفتم باشه .. رفتش پیشه ریس(سرهنگ عزیزی) گفت بهش بعدش خودم رو صدا کرد رفتم اونجا واسه ریسه توضیح دادم .. از همشون فهمیده تر بود
گفتش پس 20 دقیقه نبوده دیگه سروانه ؟ اون شیراوند هم که قبول نکرده اسمتو بنویسه ؟ گفتم بله ..
به منشیش سربازه گفتم زنگ بزن هر دو تاشون سریع بیان توی اتاق من .. این زنگ زد پیدا شون نکرد .. بعدش به منشیشه گفت سرباز بفرست بیارتشون .. اون گفت سرباز الان نیست خودم میرم ( مرام کش کرد مارو دیگه ) اقا رفت اون سروانه رو آورد اون یکی ستوانه شیراوند ه که ایشالا خدا ازش گذشت نکنه نبودش رفته بود
سروانه تا وارد اتاق شد سلام نظامی کرد و پا کوبید و اینا .. و داستان رو تعریف کرد و اینا و گفت تقصیره شیراونده که 80% هم مشکل اون بود
اقا هیجی سرهنگ عزیزیه (باتشکر از ایشان) بعدش زنگ زده سالن ایین نامه با یه ستوانه دیگه هماهنگ کرد که برم پیشه اون و کارم رو انجام بده و بهش گفت که حتما خبرشو به من بدین ( یعنی نپیچونی یه وقت )
اقا رفتم پیشه اون ستوانه چون کار من ماله شیراوندی بود و خودش باید انجام میداد زنگ زد بهش و هر چی دریوری بود بهش گفت .. اره این چه کاره اخه کردی .. صدای همه رو در اوردی از سرهنگ فلانی بگیر تا خوده ریس ..
بعدشم بنده خدا ردیف کرد اسممو نوشت توی دفترشون و مهر زد و ردیف شد ( اخرش هم گفت برو به ریس بگو که من ردیف کردم کارتو ..) منم رفتم دوباره بالا پیشه ریسه و تشکر کردم و گفتم..
خلاصه داستانی داشتیم ..
نمیدونم بعضی ها چرا کلا کینه ایی ان ..