|
|
|
ماجرا از ایتالیا آغاز شد. در سیرکی در فلورانس موتوری را بدون لاستیک روی سیم بکسل گذاشتند و نمایش دادند. استقبال بینظیر بود. بعدتر نیمکرهای ساختند که با موتور در آن نمایش میدادند و کمکم کره کامل شد و هیجان چرخش موتور در دل کره بیشتر. استوانههای بلند ساختند و این اولین دیوار مرگ بود. «اولین موتورسوار دیوار مرگ در ایران من بودم». «محمدمراد سلگی» حالا مردی است حدوداً شصتساله با محاسنی سفید، جدی و پرمشغله. اما در 1353 وقتی با ماریوس یونانی آشنا شد کمتر از بیست سال داشت. سلگی در تهران رشتهی فنی میخواند که یک روز در شهربازی نمایش «ماریوس» موتورسوار یونانی را دید و همان روز با خود گفت من هم از این دیوار بالا میروم.
آن روزها ماریوس از یونان، مِستر جمال از قبرس و کمال و جان اورال از ترکیه در تهران نمایش میدادند نمایشی که مایهی حیرت تهرانیها بود. در محل پارک لاله آن روز، دیوار بزرگی بر پا کرده بودند که اولین جرقهی موتورسواری دیوار مرگ برای مراد سلگی آنجا زده شد. وقتی برای اولین بار نمایش ماریوس را دید به خود گفت شاید چشمبندی باشد، اما بعد از مدتی در کنار درس خواندن در رشتهی برق هنرستان شبانهروزی، بهعنوان شاگردِ بدون مزد سه ماه با ماریوس کار کرد تا توانست یکونیم متری از دیوار بالا برود. تابستان که تمام شد گروه از تهران رفتند و آموزش نیمهکاره ماند تا سال بعد که ماریوس و گروهش این بار در چهارراه محمودیه بساط نمایش را برپا کردند. آموزش دوباره از سر گرفته شد. گروه سه ماه بعد دیوار را برچیدند و از ایران رفتند.
حاج مراد سلگی اما به فکر کارهای بزرگتر بود. با چند تن از دوستان، که یکی مکانیک خوانده بود و یکی ماشینسازی، شهربازی کوچکی را در بندرانزلی راهاندازی کردند که آن موقع به «بازیپارک» شهرت یافت. این شروعی بود برای سلگی که تا امروز شهربازیهای زیادی را در ایران راهاندازی و مدیریت کرده است.
در «بازیپارک» بندرانزلی هم دیوار مرگی ساختند. به همراه «مختاری» راهی ترکیه شدند و «جان اورال» را برای نمایش دعوت به همکاری کردند. جان بعد از سه ماه کار به مشهد رفت. دیوار بدون نمایشگر ماند. جان اورال در پارک ملت مشهد نمایش داد و زندگی کرد تا اینکه سال بعد سلگی به مشهد رفت و او را دوباره به کار دعوت کرد. بازار نمایش دیوار مرگ در تهران گرم بود. او سه موتورسوار هندی «شمس»، «نظام» و «سلیم» را هم به ایران کشانده بود. هنوز فارسی نمیدانستند. سلگی سلیم را به انزلی برد. روز اول سلیم بهانه گرفت که با این موتور نمیتواند بالا برود. مراد ترک موتور نشست و بالا رفت. دور زد و پایین آمد و به سلیم گفت: «پس میشود».
نوزده ماه نمایش سلیم در انزلی مسافران شمال را سرگرم کرد. زمان انقلاب بود و برای مدتی کار تعطیل شد. سلگی کمی بعد با مشارکت بنیاد شهید در لوناپارک تهران دو دیوار راه انداخت: یکی به شکل کره و یکی استوانهای. سلیم و نظام هم آمدند.
یک روز فرماندار نهاوند در تهران نمایش دیوار مرگ را دید و از حاج مراد خواست این برنامه را در زادگاهش نهاوند هم نمایش دهد. دستگاهها را برداشتند، چرخ و فلک و دیوارها را از جا کندند و به نهاوند بردند. بیست روز افتخاری نمایش داد. آن زمان موتورسواران امروز نهاوند سن و سالی نداشتند. شیفتهی غرش موتور سلگی بر دیوار مرگ شده بودند و طالب یادگیری. حاج مراد میگوید: «103 نفر را در سراسر ایران تعلیم دادهام؛ حتی بچههای مشهد را. در ایران دو ناحیه وجود دارد که بیشتر موتورسواران دیوار مرگ از آنجا میآیند: مشهد و نهاوند. در تهران در تپههای عباسآباد جمع میشدیم و تمرین میکردیم».
او به خوبی به یاد دارد: «سال 60 بود. یکسری جوان با موتور 850 هوندا چرخ میزدند و عکس میگرفتند به من گفتند اگر میتوانی با این موتور از دیوار بالا برو و اگر رفتی موتور مال خودت! این موتورها خیلی سنگین بودند و در خیابان هم به سختی میشد آنها را راند. من سوار شدم و بالا رفتم ولی خب قرار نبود چیزی بگیرم. میخواستم به آنها بگویم این کار چشمبندی نیست. در حقیقت ورزش است و حرکات آکروباتیک. باید بدن ورزیده داشت و فکر خوب و البته قدرت کنترل.
حاج مراد در حدود چهارده سال گاه به گاه به شکل افتخاری در جاهای مختلف با موتور بر دیوارهای مرگ ظاهر شد. در کنار آن به اسکی روی آب هم علاقه داشت و تمرین میکرد. شغل اصلیاش اما همیشه مدیریت شهربازی بود. میگوید که هنوز با ماریوس یونانی در تماس است. هر چند که ماریوس اکنون پیرمردی است پر از خاطرات تهرانِ آن سالها و دیگر شهرهای کوچک و بزرگ دنیا.
سلگی در تبریز یکی از بزرگترین شهربازیها را ساخته است. در کرمانشاه هم. تا امروز 22 شهربازی احداث کرده و از موسسان انجمن صنفی شهربازیداران است. یکی از واردکنندگان و تولیدکنندگان اصلی دستگاههای شهربازی است و مدام در سفر برای شرکت در نمایشگاههای بینالمللی. اما هنوز موتورسواری را دوست دارد. میگوید: «من ویراژ دادن در خیابان را دوست ندارم. به نظر من موتورسواری تفریحی است که مزاحمتی برای کسی ندارد. من بارها زمین خوردهام، پا و دندهام شکسته. بارها وقت اسکی روی آب زخمی شدهام اما هنوز با این سن اسکی بازی میکنم».
حاج مراد ادامه میدهد: «الان میزان استقبال از دیوار مرگ کم شده. قبلاً دیوارها بزرگ بود و کارگروهی انجام میشد، حالا برای اینکه هزینهها کم شود هر کس خود یک دیوار مرگ کوچک میسازد که خیلی هیجانانگیز نیست برای مخاطب. موتورسوار باید این کار را به گونهای انجام دهد که حرمتش حفظ شود و سازمانها از او دعوت به کار کنند. باید در مجموعهها کار کنند تا امکان بیمهشدنشان داشته باشند، مثل فوتبال و تئاتر».
«وقتی برای شما دست میزنند برای هنر شماست و نه شخص شما. باید این مساله را همیشه به خاطر داشت. باید قدر موقعیت را دانست و آن را حفظ کرد. من بارها اعلام کردهام که باید انجمنی برای موتورسواران دیوار مرگ وجود داشته باشد که از حقوق صنفیشان دفاع کند من برای حمایت از تشکیل چنین انجمنی بارها اعلام آمادگی کرده و میکنم. موتورسواران باید گواهینامه بگیرند آن هم گواهی همین کار را. باید کلاسهای آموزشی داشته باشند و استانداردها را رعایت کنند. سازمان تربیتبدنی هم باید جایگاهی را برای آنان تعریف کند».
در طول چهارده سال موتورسواری بیش از هشتاد بار زمین خورده است: «بیشتر مشکل نقص فنی موتور بود یا ترکیدن لاستیک و در رفتن فرمان. چند مورد هم در فکر فرو رفتم و زمین خوردم. علاقه داشتم ابزاری باشم برای شادی مردم به همین دلیل هم شغل شهربازیداری را انتخاب کردم. در اسفند ماه 90 هم مدیر برتر کشور معرفی شدم که برای شادی بچهها قدم برمیدارد».
[فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]
- - - Updated - - -
گریز از مرکز
برزول: زندگی روی دیوار مرگ مهمان ها نمی توانند عکس هارا مشاهده کنند لطفا برای مشاهده عضوشوید(کلیک کنید) here.
مهمان ها نمی توانند عکس هارا مشاهده کنند لطفا برای مشاهده عضوشوید(کلیک کنید) here.
گریز از مرکز. دایرهای که چرخ میخورد و بالا میآید، چرخ میخورد و پایین میرود و در این میان بر دیوارهای که نام مرگ دارد، دستان زندگی لحظهها را پیش میبرد تا دیوار مرگ به خروش تماشاگران شوریده قد علم کند. در هیاهوی دستها و اسکناسها و غرش موتورسیکلت مردانی تن به تن مرگ میسایند.
گریز از مرکز و جاذبه تنها قوانین فیزیکی شناخته شده در میان مردان بزرول است. شهر کوچکی که خاستگاه موتورسواری دیوار مرگ است که سه نسل آن به عشق موتور و هوراکشیدنهای تماشاچیان از دیوار مرگ بالا میروند. حدود دویست تن از اهالی این روستای غربی کشور راکب موتورهای دیوار مرگ پارکها و مراکز تفریحی هستند.
کارناوال هیجان را همین جا میسازند در روستای برزول نزدیک نهاوند در استان همدان؛ و آن را تا کنارههای جنوب به دوش میکشند. شب، مردانِ رسیده از سفر به خواب میروند و با طلوع آفتاب اسکلت و دیوارههای چوبی مرگ را یکییکی میچینند و محکم میکنند. دست آخر آن پلههای آهنی را میگذارند و به این ترتیب میدان بازی برپا میشود و نبرد با مرگ آغاز.
در شهر سرسبز برزول به جمع پیشکسوتان موتورسواری دیوار مرگ راه پیدا میکنم. نسل اولی که شور و هیجان عجیبی داشته تا هر بار به مرگ ثابت کند هنوز خیال زندگی کردن دارد.
چهرهها آفتاب سوخته است و نشان همه سبیلی انبوه و چشمانی نافذ. عشق به سواریگرفتن و تاختنِ میراث پدران این مردان است که روزگاری در دشتهای نهاوند بر گردهی اسبهای یکهشناس میتاختهاند. سیهزار موتورسوار در نهاوند در برزول اگر راه میروید مدام باید چشمتان به هر چهار طرف بچرخد تا به سرعت به هجوم موتورسیکلتها واکنش نشان دهید. موتورهای تکسرنشین و چندسرنشین اولین چیزی است که در این شهر به چشم میآید. بسیاری از این موتورسواران گواهینامهی موتورسواری ندارند و آموزشی برای راندن موتور ندیدهاند به همین علت میزان تلفات موتورسواران در برزول و حتی در شهر نهاوند بالاست.
طبق آمارها در نهاوند حدود سیهزار موتورسیکلت وجود دارد که به طور طبیعی وقتی این تعداد موتورسیکلت را با جمعیت صدوهشتادهزار نفری نهاوند مقایسه میکنیم خود به خود به این نکته میرسیم که نهاوندیها و شهرهای اطراف آن به این وسیلهی ناایمن دلبستهاند و از سوی دیگر نکات ایمنی را رعایت نمیکنند. کمتر موتورسواری را با کلاه کاسکت میبینیم که قوانین را نیز در موتورسواری رعایت کنند و همین باعث شده آمار مرگ و میر ناشی از تصادف موتورسواران در این شهر بالا باشد. این شرایط در برزول هم وجود دارد. عشق باعث میشود «کامران کولیوند» از اقوام «حاج مراد سُلگی» دیپلمه است و عضو شورای اسلامی شهر برزول. میگوید تنها عشق باعث میشود یک نفر موتورسوار دیوار مرگ شود و به این کار ادامه دهد. تاریخچهی موتورسواری دیوار مرگ را میداند: «اولین بار یک ایتالیایی دیوار مرگ را وارد ایران کرد. شاید پنجاه سال پیش. بعد هندیها آمدند و ترکها. نظام، شمس، سلیم، ستار و جان اورال. در شهر ما پایهگذار این کار حاج مراد سلگی بود. بعد از این که در برزول رواج پیدا کرد شهرهای دیگر هم تشویق شدند و بعضیها وارد این کار شدند.
اما چقدر طول میکشد تا کسی موتورسواری دیوار مرگ را یاد بگیرد با آن پوزیشنها و اداها، حرکات نمایشی و جسارت. کامران یک پایش را زیرش جمع کرده و دستش را روی زانوی پای دیگرش تکیه داده. تسبیح به دست دارد و وقتی حرف میزند همه به دهانش نگاه میکنند. «الان در ایران همهی کسانی که بالای دیوار مرگ میروند از بچههای برزول کار را یاد گرفتهاند. دیوار مرگ را هم از اینجا میخریدند. بچههای این شهر همه چیز را خودجوش یاد گرفتند. یاد گرفتن هم تنها به سه عامل بستگی دارد: استعداد، نترسبودن و پشتکار. اینها را باید سرلوحهی کار قرار داد».
نیروی گریز از مرکز؛ هر چهار پیشکسوت دیوار مرگ حداقل یکبار از این اصطلاح در گفتههایشان استفاده میکنند. «جاذبه و نیروی گریز از مرکز باعث میشود موتور از ارتفاع سقوط نکند. باید زیاد تمرین کرد. روزهای اول دستت را که میخواهی از روی دستهی موتور برداری انگار که صد کیلو وزن دارد. موتورسواری در دیوار مرگ مثل موتورسواری روی آسفالت نیست» و ادامه میدهد: «در فیزیک یک قانون حالت دورانی وجود دارد. در سرعت زیاد با نیروی گریز از مرکزِ موتور در یک داریه میچرخی و دیگر راه فرار نداری و جاذبه باعث میشود تو نتوانی دستت را از دستهی گاز برداری».
کامران اول بار سال 61 پیش چشم مشتریان از دیوار بالا رفت، در سهراه آذری تهران. آن زمان رانندهی مینیبوس خط آذری- شادآباد بود. بعد از 45 روز تمرین بالا رفت: «حس خاصی داشتم. آن روز با دست بالا رفتم. بعدها چهل بار زمین خوردم و چون به این کار عشق داشتم یادگرفتم. مشتری را که دیدم دستهایم را برداشتم و بدون دست بالا رفتم. یادم است یکبار در سیاهکل بالا رفتم که یکدفعه موتور از وسط دو تکه شد. کار قشنگی است، تفریحی و سرگرمی است، عشق به موتورسواری هوس جوانی است». کامران میگوید: «قبلاً فقط لونا پارک بود و ما همه آنجا نمایش میدادیم اما حالا در هر شهری یک شهربازی هست و وسایل بازی زیاد شده است». احتمال سقوط «محمدرسول موسیوند» هم سال 63 موتورسواری را یاد گرفت. استادش برادرش بود. در دیوار مرگ کمکحال برادرش بود اما هنوز جلو مشتری روی موتور ننشسته بود تا اینکه روزی این فرصت ناخواسته فراهم شد. برادر به سفر رفت و از محمد خواست در غیابش اگر توانست کار را دست بگیرد. «سوار شدم. آن موقع بلیتش ده تومان بود. ترس را کنار گذاشتم و بالا رفتم. خودم هم باورم نمیشد. یکی از مشتریان دههزار تومان اسکناس روی سرم ریخت. خوشحال شدم. آن نمایش تمام شد اما دیگر با شوق زیاد هر روز بالا میرفتم. البته یک بار آمدم پول را از دست مشتری بگیرم که مچ دستم به سیم بکسل خورد و افتادم و دستم شکست. این تجربهی همهی موتور سوارهاست و یکی دو جایشان در طول کار شکسته است. در این کار هر لحظه احتمال سقوط هست. حتی وقتی که استاد میشوی هم باز ترس با تو هست. هر چه استادتر شوی سرعت هم بیشتر میشود و خطر بیشتر. الان کسی را در برزول داریم که با سر سقوط کرده است. چند روز در کما بود و آخر ضربهی مغزی شد. رفیقی هم داشتم به اسم «بهرام شیرزاد» که جانش را در این کار از دست داد. در این برزول دو سه نفر کشته دادهایم».
باید به موتور هم مثل اسب رسید تا سر زنده و شاد با سوار همراه باشد. به قول کامرانخان باید همیشه وسایل را چک کرد. چون در فضای بسته کار میکند و هوا نیست به خصوص در تابستان فشار زیادی به موتور میآید. 35 بار نمایش در یک روز «ایوب مالمیر» متولد 1340 است. سال 61 اولین دیوار مرگ را تجربه کرد. با پسرعمویش در کار ساخت دیوار مرگ مشارکت میکرد. ساخت دیوار حدود یک ماه زمان میبرد. کارناوال برادران مالمیر در شهرهای آقاجری، امیدیه و اهواز و بندر ماهشهر نمایش میداد و ایوب هم در این میان هر روز به دور از چشم تماشاچیان تمرین میکرد تا اینکه راه و چاه کار را یاد گرفت. اولین بار در امیدیه روی موتور نشست. بعد از آن به شهرهای زیادی سفر کرد مثل تبریز و ایوب هم شد یکی از مردان معروف عرصهی دیوار مرگ. میگوید: «کلک نیست واقعاً تو با جانت بازی میکنی».
کارناوال هیجان که آمادهی نمایش میشد عکسهای موتورسواران را در ورودی دیوار به نمایش میگذاشتد و تماشاچیان را با شعارهایی که خودشان میساختند به لحظات اضطراب دعوت میکردند: هنرمندی از غرب کشور، جالبترین عملیات موتورسواری، بشتابید، هیجان و شور و نشاط، این نمایش را از دست ندهید… و هیاهوی تماشاچیان گاهی آنقدر این مردان را به شور آورده که میگویند بعضی روزها تا 35 بار از دیوار مرگ بالا رفتهاند. سیوپنج بار تجربهی نیستی و طعم شیرین بازگشت به زندگی. درآمد خوب بود و آن روزها که این مردان جوان بودند بیمی از آینده نداشتند و هر چه را که از راه موتورسواری دیوارمرگ درآمد داشتند خرج میکردند به این امید که چرخ این دیوار تا آیندهی دور به همین اقبال بگردد، اما نشد. حالا استقبال از این نمایشها کمتر است. گاهی برای جلب نظر تماشاچی با دو موتور نمایش میدهند تا ریسک بالا برود و هیجان بیشتر شود. حالا باید بخشی از هزینهها را برای گرفتن مجوز شهرداری بپردازند. کرایهی حملونقل دیوار بالا رفته و کارگران هم مزد بیشتری میخواهند. البته باز هم میزان استقبال در شهرهای مختلف فرق دارد. موسیوند میگوید: شهرهای توریستی بهتر است و درآمد بیشتری نصیب ما میشود.
در برزول دیدن دیوار مرگ رایگان است. مردان موتورسوار باید بارها تمرین کنند و همین بهانهای میشود که اهالی برای تماشا بیایند و از آنجا که همه با هم نسبتی دور و نزدیک دارند کسی پولی برای این نمایشها نمیگیرد و نمیپردازد. زنها هم میآیند. کامران میگوید زنان بیشتر طالب دیدن نمایش موتورسواری هستند با اینکه بیشتر هم میترسند.
پنجاه سال پیش موتور ارزان بود اما حالا کمترین قیمت موتورِ مناسب چهار میلیون تومان است. معمولاً موتور را از نمایندگیها در قزوین میخرند یا از بندرعباس یا تهران. اما برزولیها از آنجا که زندگیشان با موتور عجین شده گاه قطعات موتور را خود میخرند و سوار میکنند. سینما و موتورسواری «احمد کرمعلی» به دلیل حضورش در چند فیلم سینمایی چهرهی آشنایی برای مردم است. متولد 1343 است. او با دو سه نفر از همشهریانش در کارناوال دیوار مرگ شریک بود. آنها اجازه نمیدادند کرمعلی هم هیجان این دیوار و غرش موتور را تجربه کند. تا اینکه روزی شرکا به یک میهمانی دعوت شدند و کرمعلی ماند و موتور و دیوار مرگ. نزدیک ظهر بود. به نگهبان جوانی که آنجا کار میکرد گفت در را ببندد. سوار موتور شد. گفت میخواهم از دیوار بالا بروم. موتور را روشن کرد. صدای توفانی موتور مستش کرده بود. دست را بر دسته چرخاند و با اولین گاز از دیواره بالا رفت. دو بار چرخید. چرخید و چرخید. کرمعلی در خیالش سرهای تماشاچیان را میدید که با چشمان بازمانده از حیرت برایش دست تکان میدهند و برایش پول میریزند. پایین که رسید. دیوار مرگ خاموش ماند و شرکا که برگشتند و فهمیدند به خلاف انتظارش خوشحال نشدند. همین شد که کرمعلی از این گروه جدا شد و دیواری برای خود ساخت. تمرین کرد. با دستهای باز از دیوار بالا رفت. پا روی پا انداخت و روی موتور نشست. یاد گرفت. ایام نوروز بود و بازار موتورسواری شلوغ. برای مردم نمایش داد و او هم شد یکی از موتورسواران شهره. در تاکستان، نهاوند، قزوین و جاهای دیگر نمایش داد. اتفاقات عجیب کارش هم کم نبود: یک بار موتور از دوران خارج شد و به میان تماشاچیان رفت چند نفری هم زخمی شدند. «یک بار هم در حال دور زدن موتور سر و ته شد و من بیهوش شدم. بیستوپنج روز در بیمارستان بندرعباس بستری بودم. هنوز هم وقتی یاد آن روز میافتم میترسم. محال است یک موتورسوار ترس نداشته باشد. ترس همیشه با ما هست اما باید به آن مسلط شویم وگرنه با کوچکترین لرزش زندگی را میبازیم».
میگوید با هر موتوری میشود در دیوار مرگ کار کرد اما راحتتر و تیزتر از هر موتوری سوزوکی ژاپنی است. نسبت به وزن کمش قدرت زیادی دارد. این بهترین موتور برای این کار است. سوزوکی حدود 96 کیلو وزن دارد در حالی که یاماها 100 با قد کوچکش 94 کیلو است یعنی فقط دو کیلو فرق وزنشان است در حالی که سوزوکی بزرگتر و تیزتر است. این موتورها دوزمانه است. اگر چهارزمانه باشد زمان کم کردن گاز مثل این است که ترمز کردهای و ممکن است از دوران خارج شود. در حالیکه موتوری لازم است که حالت دورانی داشته باشد. راحت دور بزند به همین دلیل از سوزوکی 125 استفاده میکنیم. کمکفنرهایش هم برای کارکردن مناسب است.
اما این صدای مهیب چیست زمانی که موتور دیوار مرگ را دور میزند؟ میگوید: «این صدای زیاد به علت فضای بستهی دیوار است. صدای اگزوز موتور است. اگزوز دو تا شبکه دارد که ما یکی را در میآوریم تا موتور آزاد شود. این کار را برای هیجان مشتری انجام میدهیم. مخصوصاً بار اول که پیش چشم مشتری بالا میرویم این صدا خیلی در کارمان تأثیر دارد». کرمعلی هنوز دست برنداشته و از دیوار بالا میرود اما دیگر دیواری از خود ندارد. نوروز 91 در عسلویه برنامه داشت.
کامران اما چند سالی است کار را کنار گذاشته و مغازهی قصابی دارد. حالا که سفیدی بر سر و رویشان نشسته میگویند این کار نمیتواند شغل ثابت آدم باشد.
سالها بهار و تابستان از خانواده دور بودهاند. ماهها خاطره دارند. یکی به خنده میگوید: «یک بار خانواده را هم با خود برده بودم به امامزاده شاهزاده محمد نزدیک کوهدشت، یک ماهی آنجا نمایش داشتم. یک روز خانواده هم برای نمایش من آمدند. بالای دیواره که رسیدم همسرم هم مثل بعضی تماشاچیان پول را آورد طرفم اما وقتی خواستم بگیرم دستش را پسکشید». همه میخندند. در برزول زنان موتورسوار نیستند مگر دختران کوچکی که در نمایش بر ترک موتورسوار مینشینند. سفر از بمبئی به تهران یکی از موتورسوارانی که در این جلسه زیاد از او یاد میشود «نگار» دختر ایرانی- هندی نوهی عبدالستار است. از اولین کسانی است که در دیوار مرگ تهران نمایش داد. پیش از این او در هیاهوی بمبئی نمایش اجرا کرده بود، در یکی از محلات فقیرنشین بمبئی. میگویند با موتور وسپای همسایهاش در چالهای که در زمین کنده بود چرخید و چرخید و همین نمایشی که تنها دو تماشاچی داشت بعدها مورد توجه اهالی شهر قرار گرفت.
او در ایران هم نمایش داد. مثل ماریوس یونانی و اورال ترک در پارک خرم (ارم امروز). سه فرزندش «شمسالدین»، «نظامالدین» و «منیرا» هم در این مهاجرت با او همراه شدند و موتورسواری در دیوار مرگ را برای ایرانیان اجرا کردند.
روزهای تعطیل پارک خرم مملو از مردمی بود که برای دیدن حرکات عجیب و هیجانانگیز مردان و دختر هندی بر دیوارهی مرگ میآمدند. مراد سلگی که پیش از این با ماریوس یونانی کار را آغاز کرده بود خود بعدها دیوار مرگی ساخت و از اورال و هندیها دعوت به همکاری کرد. او اولین برزولی بود که به جمع نمایشگران پیوست. مدتی بعد او آنچه را یاد گرفته بود به دوستان و نزدیکان همشهری آموخت. برزولیها شیفتهی موتور و موتورسواری شدند و راه تهران و شهرهای دیگر را در پیش گرفتند. کرمعلی سالها بعد با نگار فرزند نظام هندی تمرین کرد، نمایش داد و در فیلم سینمایی نگین دات کام ظاهر شد. کرمعلی نوروز همین امسال هم نمایش داده و هنوز میخواهد این ترس را تجربه کند.
http://www.aftabnetmagazine.com/1/%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)
قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران
علاقه مندي ها (Bookmarks)