دستهايت را که بازکني...به هيچ جا بند نيستم...سقوط ميکنم
نمایش نسخه قابل چاپ
دستهايت را که بازکني...به هيچ جا بند نيستم...سقوط ميکنم
بــه ســلامتـــی اون پسری که:
10 سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت
20 سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت
30 سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه
باباش گفت چرا گریه میکنی ؟
گفت: آخه اونوقتا دستت نمیلرزید ...!
با پول می شود
خانه خرید ولی آشیانه نه،
رختخواب خرید ولی خواب نه،
ساعت خرید ولی زمان نه،
می توان مقام خرید ولی احترام نه،
می توان کتاب خرید ولی دانش نه،
دارو خرید ولی سلامتی نه،
خانه خرید ولیزندگی نه و بالاخره ،
می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.
کلاغه میگه قار قار
ننه ش میگه زهرمار
باباش میگه ولش کن
چادر سیاه سرش کن
از خونه بیرونش کن !
(از شاعران گمنام دهه شصت)
ای کاش بجای دهنم، جاده ی زندگیم آسفالت میشد !
(از سخنان قصار غضنفر)
به قلمراد میگن چرا خودکشی کردی؟ افسردهای؟
میگه نه بابا، خوبم، میخواستم تو اوج خداحافظی کنم !
از سخنان قصار حیف نون :
هر چی کمتر بهش بیشتر فکر کنی ، بیشتر دردش کمتر میشه!
به غضنفر میگن دو دو تا ؟
میگه چهار تا….
چهار تا گردو بهش میدن
میگن سه سه تا ؟
میگه یه گونی !!!
آبوبزن
.
.
.
.
.
.
.
.
دکترشریعتی درحال درست کردن کولر
ما اگه دست به دست هم دهیم میتونیم دنیارو اباد کنیم چه برسه به ایران!!!!!!!!!!!!!!!!!!