FOLLOW INSTAGRAM PAGE
JOIN TELEGRAM GROUP

صفحه 1 از 42 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 411

موضوع: داستان های کوتاه و پند آموز

  1. #1

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض داستان های کوتاه و پند آموز

    چشم*هایتان را باز می*کنید. متوجه می*شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست*هایتان را بررسی می*کنید. خوشحال می*شوید که بدن*تان را گچ نگرفته*اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می*دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می*شود و سلام می*کند. به او می*گویید، گوشی موبایل*تان را می*خواهید. از این*که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده*اید و از کارهایتان عقب مانده*اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می*آورد. دکمه آن را می*زنید، اما روشن نمی*شود. مطمئن می*شوید باتری*اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می*دهید. پرستار می*آید.
    «ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می*شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟
    «متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم».
    «یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟
    «از ۱۰سال پیش، دیگه تولید نمی*شه. شرکت*های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی*ها مشترکه».
    «۱۰سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم».
    «شما گوشی*تون رو یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این*که به کما برید». «کما»؟!
    باورتان نمی*شود که در اسفند۱۳۸۷ به کما رفته*اید و تیرماه ۱۴۱۲ به هوش آمده*اید. مطمئن هستید که نه می*توانید به محل کارتان بازگردید و نه خانه*ای برایتان باقی مانده است. چون قسط آن را هر ماه می*پرداختید و بعد از گذشت این همه سال، حتما بوسیله بانک مصادره شده است. از پرستار خواهش می*کنید تا زودتر مرخص*تان کند.
    «از نظر من شما شرایط لازم برای درک حقیقت رو ندارین».
    «چی شده؟ چرا؟ من که سالمم»!
    «شما سالم هستید، ولی بقیه نیستن».
    «چه اتفاقی افتاده»؟
    «چیزی نشده! ولی بیرون از این*جا، هیچکس منتظرتون نیست».
    چشم*هایتان را می*بندید. نمی*توانید تصور کنید که همه را از دست داده*اید. حتی خودتان هم پیر شده*اید. اما جرأت نمی*کنید خودتان را در آینه ببینید.
    «خیلی پیر شدم»؟
    «مهم اینه که سالمی. مدتی طول می*کشه تا دوره*های فیزیوتراپی رو انجام بدی»..
    از پرستار می*خواهید تا به شما کمک کند که شناخت بهتری از جامعه جدید پیدا کنید..
    «اون بیرون چه تغییرایی کرده»؟
    «منظورت چه چیزاییه»؟
    «هنوز توی خیابونا ترافیک هست»؟
    «نه دیگه. از وقتی طرح ترافیک جدید رو اجرا کردن، مردم ماشین بیرون نمیارن».
    «طرح جدید چیه»؟
    «اگر راننده*ای وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشینش می*برن پارکینگ و تا گلستان سعدی رو از حفظ نشه، آزاد نمی*شه».
    «میدون آزادی هنوز هست»؟
    «هست، ولی روش روکش کشیدن».
    «روکش چیه»؟
    «نمای سنگش خراب شده بود، سرامیک کردند».
    «برج میلاد هنوز هست»؟
    «نه! کج شد، افتاد»!
    «چرا؟ اون رو که محکم ساخته بودن».
    «محکم بود، ولی نتونست در مقابل ارباس a380 مقاومت کنه».
    «چی؟!…. هواپیما خورد بهش»؟
    «اوهوم»!
    «چه*طور این اتفاق افتاد»؟
    «هواپیماش نقص فنی داشت، رفت خورد وسط رستوران*گردان برج».
    «این*که هواپیمای خوبی بود. مگه می*شه این*جوری بشه»؟
    «هواپیماش چینی بود. فیلتر کاربراتورش خراب شده بود، بنزین به موتورها نرسید، اون اتفاق افتاد».
    «چند نفر کشته شدن»؟
    «کشته نداد».
    «مگه می*شه؟ توی رستوران گردان کسی نبود»؟
    «نه! رستوران ۴سال پیش تعطیل شد»..
    «چرا»؟
    «آشپزخونه*اش بهداشتی نبود».
    «چی می*گی؟!… مگه می*شه آخه»؟
    «این اواخر یه پیمانکار جدید رستوران گردان رو گرفت، زد توی کار فلافل و هات*داگ….».
    «الان وضعیت تورم چه*جوریه»؟
    «خودت چی حدس می*زنی»؟
    «حتما الان بستنی قیفی، ۱۴هزار تومنه».
    «نه دیگه خیلی اغراق کردی. ۱۲هزار تومنه».
    «پراید چنده»؟
    «پرایدهای قدیمی یا پراید قشقایی»؟
    «این دیگه چیه»؟
    «بعد از پراید مینیاتور و ماسوله، پراید قشقایی را با ایده*ای از نیسان قشقایی ساختن».
    «همین جدیده، چنده»؟
    «۷۰میلیون تومن».
    «پس ماکسیما چنده»؟
    «اگه سالمش گیرت بیاد، حدود ۲ یا ۲ و نیم….».
    «یعنی ماکیسما اسقاطی شده؟ پس چرا هنوز پراید هست»؟
    «آزادراه تهران به شمال هم هنوز تکمیل نشده».
    «تونل توحید چه*طور»؟
    «تا قبل از این*که شهردار بازنشسته بشه، تمومش کردن».
    «شهردار بازنشسته شد»؟
    «آره».
    «ولی تونل که قرار بود قبل از سال۱۳۹۰ افتتاح بشه».
    «قحطی سیمان که پیش اومد، همه طرح*ها خوابید».
    «چندتا خط مترو اضافه شده»؟
    «هیچی! شهردار که رفت، همه*جا رو منوریل کشیدن. مترو رو هم تغییر کاربری دادن».
    «یعنی چی»؟
    «از تونل*هاش برای انبار خودروهای اسقاطی استفاده کردن».
    «اتوبوس*های brt هنوز هست»؟
    «نه! منحلش کردن، به جاش درشکه آوردن. از همونایی که شرلوک هلمز سوار می*شد».
    «توی نقش*جهان اصفهان دیده بودم از اونا…»
    «نقش*جهان رو هم خراب کردن».
    «کی خراب کرد»؟
    «یه نفر پیدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه*عباسه، یونسکو هم نتونست حرفی بزنه».
    «ممنونم. باید کلی با خودم کلنجار برم تا همین چیزا رو هم هضم کنم».
    «یه چیز دیگه رو هم هضم کن، لطفا»!
    «چیو»؟
    «این*که همه این چیزها رو خالی بستم».
    «یعنی چی»؟
    «با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که یک ساعت پیش تصادف کردی، علت بیهوشی*ات هم خستگی ناشی از کار بود. چیزیت نیست. هزینه بیمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگی*ات»!
    «شما جنایتکارید! من الان می*رم با رییس بیمارستان صحبت می*کنم».
    «این ماجرا، ایده شخص رییس بیمارستان بود».
    «ازش شکایت می*کنم»!
    « نمی*تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته ».
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي


  2. #2

    موتور سوار

    نوع موتور
    -
    نوشته ها
    9
    تشکر
    49
    Last Online
    08-03-1390 @ 06:32 بعد از ظهر

    پیش فرض

    dastane jalebi bood, khastegimoono dar kard.mamnoon.

  3. #3

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    Apache160,Ravan 200,RKV 200
    شغل و حرفه
    ازاد
    نوشته ها
    865
    تشکر
    3,169
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    29-12-1397 @ 02:07 بعد از ظهر

    پیش فرض

    دوست عزیز زبان اصلی این فروم فارسیه از این به بعد لطفا فارسی تایپ کنید
    اﻭﻧﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮاﻣﺖ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﺪ ﺷﻦ, ﺑﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ اﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺩ ﺷﻦ

  4. #4

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط mani نمایش پست ها
    dastane jalebi bood, khastegimoono dar kard.mamnoon.
    خواهش میشه
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي

  5. #5

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض

    چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود




    همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع



    مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن. بعد از يه



    مدت يكي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي



    كشونن به تعريف از فرزندانشون






    اولي: پسر من باعث افتخار و



    خوشحالي منه. اون توي يه كار عالي وارد شد و خيلي سريع پيشرفت



    كرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توي يه شركت بزرگ استخدام شد و پله



    هاي ترقي رو سريع بالا رفت و حالا شده معاون رئيس شركت. پسرم



    انقدر پولدار شده كه حتي براي تولد بهترين دوستش يه مرسدس بنز



    بهش هديه داد



    .
    دومي: جالبه. پسر من هم مايهء افتخار و



    سرفرازي منه. توي يه شركت هواپيمايي مشغول به كار شد و بعد دورهء



    خلباني گذروند و سهامدار شركت شد و الان اكثر سهام اون شركت رو



    تصاحب كرده. پسرم اونقدر پولدار شد كه براي تولد صميمي ترين



    دوستش يه هواپيماي خصوصي بهش هديه داد



    ..
    سومي: خيلي خوبه


    .
    پسر من هم باعث افتخار من شده. اون توي بهترين دانشگاههاي جهان



    درس خوند و يه مهندس فوق العاده شد. الان يه شركت ساختماني بزرگ



    براي خودش تاسيس كرده و ميليونر شده. پسرم اونقدر وضعش خوبه كه



    براي تولد بهترين دوستش يه ويلاي ۳۰۰۰ متري بهش هديه داد



    ...

    هر سه تا دوست داشتند به همديگه تبريك مي گفتند كه دوست



    چهارم برگشت سر ميز و پرسيد اين تبريكات به خاطر چيه؟ سه تاي



    ديگه گفتند: ما در مورد پسرهامون كه باعث غرور و سربلندي ما شدن



    صحبت كرديم. راستي تو در مورد فرزندت چي داري تعريف كني؟




    چهارمي گفت: دختر من رقاص کاباره شده و شبها با دوستاش توي



    يه كلوپ مخصوص كار ميكنه. سه تاي ديگه گفتند: اوه! مايهء خجالته



    !
    چه افتضاحي! دوست چهارم گفت: نه. من ازش ناراضي نيستم. اون دختر



    منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگي بدي هم نداره. اتفاقا همين دو



    هفته پيش به مناسبت تولدش از سه تا از صميمي ترين دوست پسراش يه



    مرسدس بنز و يه هواپيماي خصوصي و يه ويلاي ۳۰۰۰ متري هديه



    گرفت
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي


  6. #6

    همکار سابق

    محل سکونت
    هر جایی که بشه زندگی کرد
    نوع موتور
    موتور سیکلت خوب...!
    شغل و حرفه
    Industrial design
    نوشته ها
    335
    تشکر
    711
    Last Online
    08-12-1397 @ 07:10 بعد از ظهر

    پیش فرض

    مرسی

    خیلی باحال بود .....به این میگن رکب فنی

    امیدوارم همیشه سرحال باشی تا از این داستان های جالبت برامون توی سایت بنویسی

    موفق باشی
    a beautiful day , once it ends , nothing remains the way it was

  7. #7

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض

    خواهش میشه
    اگه بچه ها استقبال کنن داستان باحال گیرم بیاد میزارم

    ---------- Post added at 11:46 PM ---------- Previous post was at 11:42 PM ----------

    [داستان زندگی انسان
    خدا خر را آفرید و به او گفت:و تو یک خر خواهی بود. و مثل یک خر کار خواهی کرد و بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سرمی رسد. و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد.
    خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم.و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد.

    و خدا سگ را آفرید و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد. غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد. تو یک سگ خواهی بود.
    سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است. کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم. و خداوند آرزوی سگ را برآورد.

    و خدا میمون را آفرید و به او گفت: تو یک میمون خواهی بود. از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.
    میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم. وخداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.
    و سرانجام خداوند.........

    انسان را آفرید
    و به او گفت: تو انسان هستی. تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین. تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر خواهی کرد.انسان گفت: سرورم! من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است. آن سی سالی که خرنخواست زندگی کند و آن پانزده سالی که سگ نخواست زندگی کند و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده.
    و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد.
    و از آن زمان تا کنون ..............................
    انسان بیست سال مثل انسان زندگی می کند.....
    و پس از آن، سی سال مثل خر زندگی می کند، ازدواج می کند و مثل خر کار می کند و مثل خر بار می برد...
    و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد.
    و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند، از خانه این پسر به خانه آن دختر می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش راسرگرم کند.
    و این بود همان زندگی که انسان از خدا خواست و این داستان ادامه دارد........
    |
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي

  8. تعداد 19 کاربر از SAEED برای این پست تشکر کرده اند.


  9. #8

    مدیرکـــــــــــــــــل سایت

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    PULSE 220
    شغل و حرفه
    -
    نوشته ها
    4,099
    تشکر
    2,554
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    29-01-1403 @ 08:23 قبل از ظهر

    پیش فرض

    سلام

    ممنون اين داستان علاقه شما به هيتلر چيه ؟ برادرتم كه رييس جمهورو خيلي دوست داره
    هميشه روي دوچرخ برانيد
    هميشه از كلاه ايمني استفاده كنيد

  10. #9

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط radical نمایش پست ها
    سلام

    ممنون اين داستان علاقه شما به هيتلر چيه ؟ برادرتم كه رييس جمهورو خيلي دوست داره
    سلام
    الان اینجا جاش نیست
    انشا ا... توی قرار ملاقاتا که دیدمت توجیحت میکنم
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي

  11. تعداد 3 کاربر از SAEED برای این پست تشکر کرده اند.


  12. #10

    مدیرکـــــــــــــــــل سایت

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    PULSE 220
    شغل و حرفه
    -
    نوشته ها
    4,099
    تشکر
    2,554
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    29-01-1403 @ 08:23 قبل از ظهر

    پیش فرض

    وقتی پسرا دور هم جمع می شن!!!

    آلمان ، درباره ی سیاستهای دولت حرف می زنن!

    پاکستان ، یه باند قاچاق تریاک تشکیل میدن!

    عراق ، برای حمله به سربازهای آمریکایی نقشه می کشن!

    افغانستان ، اگه پول نداشته باشن کار می کنن و اگه پول داشته باشن می خوابن!

    آذربایجان ، یه بطری آب پرتقال می خرن و با هم می خورن!

    مصر ، میرن یه جا می شینن قلیون می کشن!

    امارات متحده ی عربی ، ۴ نفرشون دست می زنن و یه نفرشون می رقصه! یا میرن دنبال خانوم!!

    روسیه ، از همدیگه رشوه می گیرن!

    ژاپن ، هیچوقت ۵ نفر دور هم جمع نمیشن! چون همیشه حداقل ۳ نفرشون کار دارن!

    هند ، یا با همدیگه می رقصن و یا میرن سینما و رقص تماشا می کنن!

    کوبا ، هر وقت ۲ نفر یا بیشتر یه جا جمع بشن از کاسترو تعریف می کنن!

    کره جنوبی ، با هم یه شرکت راه میندازن و یه کالای ژاپنی رو کپی می کنن!

    توی چین ، اینها که دیگه روی هر چی متقلبه کم کردن کافی یه چیزی یه جای دنیا ساخته شه ۳ سوت نزده کپی میکنن

    مکزیک ، دو نفرشون دوئل می کنن و یه نفرشون ناظر دوئل میشه و دو نفر دیگه هم گیتار می زنن!

    ایران ، یا پشت سر بقیه غیبت می کنن یا روزنامه راه میندازن یا یه جلسه ی
    سخنرانی ترتیب میدن یا از حرف زدن و سوتی های همدیگه ایراد می گیرن یا یه نفرشون رو
    میذارن وسط و ۴ نفرشون متلک بارونش می کنن یا الکی می خندن یا یه پیتزا فروشی باز می
    کنن یا بدون هیچ صحبتی می ایستن و چشم و سرشون رو می چرخونن و مردم رو سرکار میذارن و در همه حالات فکر این هستن که چجوری واسه دخترا چرب زبونی کنن و سرشون و شیره بمالن.

    ---------- Post added at 10:45 PM ---------- Previous post was at 10:45 PM ----------

    5 تا پسره می روند برای مظاهم تلفنی و بعدش کارت و می زنند و می روند تو حال و هوا و فاز مردم آزاری اولی که اسمش محمد بود زنگ می زنه به ۱۱۸ می گه سلام ببخشید شما شماره ی احمد رو دارید ؟! زنه می گه احمد کیه ؟!!!! می گه خیلی دوسش داشتم همین دیروز گمشد شما تلفنش رو دارید ؟!!!! بعد زنه می گه برو بابا مارو گیر آوردی ؟ می گه نه تورو جون احمد . زنه می گه بگو اون کیه وگرنه قطع می کنم . پسره می گه احمد الاغ من بود بیچاره خیلی زحمت کشیده بود برای من. همش یه لحظه سرم رو اونور کردم بعد دیدم الاغم رو سریع کردن تو ماشین و بردنند خیلی داد زدم اما نامرد ها الاغم و سوار ماشین کردنند و زدنند به چاوووک . زنه فوش داد و قطع کرد بعد دومیبا نام بسیار خوب پویا میاد زنگ می زنه به موبایل یک دختر می گه سلام اون هم می گه سلام . بعد پویا می گه منو می شناسی ؟!!!!! دختره می گه نه !!!!!!!!!!!!!!!!!! پویا می گه واقعا نمی شناسی منو واقعا که منو نا امید کردی . بعد دختره می گه وااااا ببخشید که به جا نمیارم حالا ناراحت نشوید آقا پسر حالا می شه بگید که اسمتون چیه لطفا بگید شاید بتونم به جا بیارم .؟؟؟؟!؟!!!!!!!!!!!!!!؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟ !!؟؟! پویا می گه منم یادت نمیاد اه اخه چرا ؟؟؟ دختره می گه حوصله ندارم سریع بگو!!! پویا می گه منم سگارو همون که با پدر بزرگ میتیکومان و دو برادرم اومدم شما رو در روستا نجات دادم . دختره عصبانی می شه و چند تا فوش جانانه می ده بعد پویاا می گه خر شدی وای خر شدی وای هاهاهاهاهاهاهاها یوهوووووووووووو خر خر خر خر خرررررررررررررررررررررررر ررر تو شدی . سومی با نام غلام که مشتی بود میاد زنگ می زنه یکهو یه پسر بر می داره یه پسر ۱۷ یا ۱۸ ساله بعد غلام می گه سلام بعد پسره می گه سلام خوبیید من آرش هستم شما با من چه کار داریید آقا منو از صبح دیووونه کردیید هی هی هی هیهی هیهی هیی هیهی هیهیه یهیه یهیه ییه اه زنگ می زنیید و می گیید اسمت چیه من آآآآآآآآآآآآآآآآررررررررر ررررشششششششششششششششش هستم حالا راحت شدی الاغ خر کثافت دیگه زنگ نزن مردم آزار ... بعد غلام می گه چیمیگی ره من اصلا اون نیستم که تو می گی . بعد پسره با خیلی خجالت میگه آقا خیلی خیلی خیلی ببخشید من اصلا اعصاب نداشتم خیلی ببخشید . غلام می گه باشه . بعد می گه حالا بگو ببینم اسم بزرگت چیه پسره یه عالم فوش می ده و بعد غلام می گه بابای ارش ههههههههه. چهارمی میاد که اسمش پوریا بود زنگ می زنه یه هو یه دختره بر می داره بعد پوریا می گه سلام خانوم دختره می گه سلام مادر بعد پوریا تعجب می کنه می گه خانوم من پسر شما نیستم بعد خانومه می گه نه مادر من دوست قدیمی مادرت هستم پسر جون حالا بگو ببینم اسمت چیه پوریا می گه من اسمم پوریا هست شما چی ؟ خانومه می گه ننه جون من همش ۹۰ سال سن دارم بورو من از تو بیشتر تجربه دارم برو دوستای خودت رو خر کن بچه جون خداحافظ . همه بچه ها بهش می خندند پوریا خجالت می کشه و بعدگوشی رو می ده به بهترین و یا بدترین اون ها کامران.کامران زنگ می زنه به ۱۱۸ بعد می گه سلام خانوم خانومه می گه سلام بفرمایید بعد کامران می گه نه من تازه شام خوردم خودتون بفرمایید گشنم نیست.خانومه می گه اقا پسر با من شوخی نکن بگو چی کار داری بعد کامران می گه کار ندارم فقط تو خونه هستم و بازی می کنم و درس می خونم شما چطور؟؟!!!!!!! بعد دختره می گه برو پس همون بازیت رو بگو دیوونه بعد کامران می گه خانوم می شه اون آقا رو صدا کنیید من می خواهم منشی مرد رو خر کنم بدو برو اونو صدا کن . بعد دختره می گه چیییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه جرات داری واستا شمارتو بدم تا ردت رو بگیرند کامران می گه تو غلط نمی کنی اگه جرات داری من قطع می کنم هه خداحافظ. امیدوارم از این داستان با حال خوشتون اومده باشه بعدش هم ۵ تا پسره می روند خونه تا دفعه ی بعد خداحافظ.

    ---------- Post added at 10:51 PM ---------- Previous post was at 10:45 PM ----------

    متن یک چت دلنشین

    پسر : سلام . خوبی ؟مزاحم نیستم ؟
    دختر : سلام . خواهش می کنم .?asl pls
    پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما ؟
    دختر*: تهران/نازنین/۲۲

    پسر: اِ اِ اِ چه اسم قشنگی ! اسم مادر بزرگ منم نازنینه .
    دختر: مرسی ! شما مجردین ؟
    پسر: بله . شما چی ؟ ازدواج کردین ؟
    دختر: نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه ؟
    پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم . شما چی ؟

    دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم .
    پسر: wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم .
    دختر : مرسی . منم همین طور . راستی شما کجای شیراز هستین ؟
    پسر: من بچه معالی آباد ام . شما چی ؟
    دختر : ما هم خونمون اونجاس . شما کجای معالی آباد می شینین ؟

    پسر: گلدشت . شما چی ؟
    دختر : گلدشت ؟ کجای گلدشت ؟
    پسر : خیابون خلبانان . خیابون… کوچه… پلاک… شما چی ؟
    دختر: اسم فامیلی شما چیه ؟
    پسر: من ؟ حسینی ! چطور ؟

    دختر: چی ؟وحید تویی ؟ خجالت نمی کشی چت می کنی ؟ تو که گفتی امروز با زنت میخوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی ! مکانیکی رو ول کردی نشستی چت میکنی ؟
    پسر : اِ عمه ملوک شمائین ؟ چرا از اول نگفتین ؟ راستش ! راستش ! دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده …. آخه می دونین……

    دختر : راستش چی ؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی ؟ می دونم به فریده چی بگم !
    پسر: عمه جان ! تو رو خدا نه ! به فریده چیزی نگین ! اگه بفهمه پوستمو میکّنه ! عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم !
    دختر:* او و و و م خب ! باشه چیزی بهش نمیگم . دیگه اسم فریبرزو نیاریا ! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد . بای
    پسر: باشه عمه ملوک ! بای……

    - - – - – - – -



    مامان خسته از سر کار میاد خونه و علی کوچولو میپره جلو میگه
    سلام مامان
    مامان-سلام پسرم
    علی کوچولو-مامان امروز بابا با خاله سهیلا اومدن خونه و رفتن تو اتاق خواب و در و از روی خودشون قفل کردن و….
    مامان-خیلی خوب عزیزم هیچی دیگه نمیخواد بگی، امشب سر میز شام وقتی ازت پرسیدم علی جان چه خبر بقیه اش روجلوی بابا تعریف کن

    سر میز شام پدر با اعتماد به نفس در کانون گرم خانواده مشغول شام خوردنه که مامان میگه :خوب علی جون بگو بیبنم امروز چه خبر بود
    علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله ….
    بابا-بچه اینقدر حرف نزن شامتو بخور
    مامان-چرا میزنی تو پر بچه بذار حرف بزنه …بگو پسرم
    علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و..
    بابا-خفه شو دیگه بچه سرمونو بردی شامتو بخور!
    مامان-به بچه چی کار داری چرا میترسی حرفشو بزنه….بگو علی جان
    علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تواتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا کردمدیدم که ….
    بابا-تو انگار امشب تنت میخاره! برو گمشو بگیر بخواب دیر وقته.
    مامان-چیه چرا ترسیدی نمیذاری بچه حرفشو بزنه؟ نترس پسرم، بگو
    علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تواتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا کردمدیدم بابا داره با خاله سهیلا از اون کارایی میکنه که تو همیشه با عمومحمود میکنی …
    هميشه روي دوچرخ برانيد
    هميشه از كلاه ايمني استفاده كنيد

  13. تعداد 14 کاربر از BKING برای این پست تشکر کرده اند.


صفحه 1 از 42 1234511 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

بازدیدکنندگان، این صفحه را با جستجوی این کلمات در موتورهای جستجوگر پیدا کرده اند:

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
پرشین موتور
   اکنون ساعت 06:09 بعد از ظهر برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.


    انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
    شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
    برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
   لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
   تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)

   قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران

 


کاربر گرامي؛

براي مشاهده انجمن پرشین موتور با امکانات کامل بهتر است از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد

  1. بستن این دسته بندی
برو بالا