PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تصاویر قرار ملاقات 2روزه "بــهــشت پــنــهان" | کوه های بینالود



Mohammad aghili
17-01-1392, 11:27 بعد از ظهر
سلام

قرار فوق العاده ای بود
فوق العاده خوش گذشت

درسته من برگشتنا یه رکب اساسی خوردم اما می ارزید
=====================================

ساعت 2 حرکت کردیم از مشهد به سمت گلبهار




31561

31562
بعد از یک ساعت حدودا رسیدیم گلبهار و پس از صرف ناهار با آقا جرسون تماس گرفتیم ، ایشون هم دمشون گرم اندکی بعد با پاترول جیگریشون اومدن واسه راهنمایی ما ، البت اول قرار بود بیان مسیر رو نشون بدن و برگردن ، اما دله دیگه ، آفرودی باشی ، هوا خوب باشه ، آهنگ رفتن باشه ، نمیتونی بمونی

مارو ابتدای جاده گذاشتن و خودشون برگشتن لوازم رو بردارن و بیان ، ما هم یواش یواش حرکت کردیم


31564

31563

31565


31566
31567

بعد به ما ملحق شدن تو مسیر و ادامه مسیر که بسیار هم مسیر زیبا و بکری بود رو گذروندیم و تو دامنه کوه های بینالود ، کنار رودخونه اطراق کردیم و بساط شام رو براه کردیم

31571انصافا شب توی طبیعت ، اصلا یک فاز دیگه ای میده
به هیچ وجه قابل وصف نیست

سکوت محض ، تاریکی محض ، زیر چتر آسمون پر ستاره ، صدای رودخونه اصن یه چی میگم یه چی میشنوی

31572یه درصد فک کن بشه با دوربین یه همچین چیزایی رو ثبت کرد !

خلاصه ، شب رو که نشد بخوابیم، تا صبح لرزیدیم ، چه از سرما ، چه از صدای حیاط وحش کصافط
تا صبح بیدار باش بودیم که آتیش خاموش نشه ، و الا ملوم نبود شغال و گرگ و غیرهم چه داستانی سرمون در میاوردن:23:

بگذریم ، صبح که شد ، من و یکی دیگه از بچه ها رفتیم کوه نوردی و دیگر خابالو ها در جای ماندن و خسبیدن


31574
31577

ولی همانا اینان در گمراهی آشکار بودند
به این دلیل





31573و غیره



31578
اینم از ناهار و بعدشم حرکت کردیم به سمت خونه
31575
خیلی روز خوبی بود ، کلی خوش گذروندیم

ممنون از جرسون خراسانی بابت مسیر و مسئولیت پذیری و پاترول !

ممنون از علی و لجند بخاطر هماهنگی و پایه بودن

ممنون از رسول که زمین نخورد تو این قرار:25r30wi::crazy:

اینم یه پانارومای زیباوش از قسمتی از مسیر




31576


باقی عکس ها ایشالله بعد

دوستان دیگه بیان کم و کاست گزارش رو تکمیل کنند

علی اون فیلم عکاسی روی همین صخره رو هم بزار خخخخخخ

فعلا
یاعلی

alinozad
18-01-1392, 12:06 قبل از ظهر
واقعا خوش گذشت.شب خیلی بدی بود!بس که لرزیدیم و یه بنده خدائی مثل اژدهای کومودو با شولدر خابیده بود و محافظای مهره کمر رو فشار میداد به کمر بدبخت من تا گرم شه!آخه کیو دیدید از ترس با شولدر بخابه؟؟؟؟؟
فکر کنم 3-4 تا تنه کامل درخت خشک شده سوزوندیم تا صبح!اندازه یک جعبه مهمات ذغال درست شده بود!جرسون رو خیلی اذیت کردیم!ساعت 3 شب مثل چوپان دروغگو داد میزدیم گرگ!همه میترسیدن.مسیر فوق العاده بود،یک هارد اندورو مسابقه ای بود!آدرنالینی ترشح میشد که نگو!فک کن با 80 تا بری تو یه پیچی که کنارش یه دره 120 متری هست!!!!یکی نیست بگه آخه عقل کل ها مگه جت جنگی آمریکا دنبالتون کرده اینجوری گاز میدادید...برگشتنا یه موتور ترکید!ممد پر پر شد!روان قرمزه پر پر شد!مانستر پیر پر پر شد!کدوم گزینه حالا؟ولی حال کردم هی به هی شدیم،گهی زین به پشت گهی پشت به زین گهی روان پارکاب شوکا و گهی شوکا پا رکاب روان!عوض به در میکنیم دیگه...
ممنون از دوستانی که کامل و تا آخرین لحظه با کروه بودند و گروه رو نصف راه ول نکردند!!!!!!!!!!!:jelf:
فقط موندم تو اون مسیر خفن که پاترول و پرادو سختشون بود نمیدونم چطور یه سمند اومده بود!!!

L E G E N D
18-01-1392, 12:35 قبل از ظهر
همونطور که محمد گفت خیلی سفر خاطره انگیز و تجربه خوبی بود.
با اینکه بی خوابی و خستگی(یکمی) هم داشت ولی بسیار بسیار عالی بود.
ممنون از خودش که آووردن و حمل چادر رو کلا به عهده گرفتم تا آخر.:4chsmu1:
من هم یه کلیپ تو شب از گردهم آیی دور آتیش دارم که بعدا آپ میکنم.
مسیر بسیار بسیار عالی بود.
مخصوصا قسمت عبور از رودخونه که عکسی ازش نداریم.
هم خیس شدیم هم هیجان زده.
تو اون صحنه یاد عبور بوفالو ها از رودخونه پر کروکودیل افتادم.
همه پشت سر هم زدیم به آب و با موتورا پر گاز و با چشای درشت شده که دنبال مسیر کم عمق تر و امن میگشتن واسه عبور.
واقعا وقتی یه لحظه برگشتم و پشت سرمو دیدم که همه داریم تو آب با شتاب حرکت میکنیم هم خندم گرفته بود هم هیجان زده شده بودم.
اون قسمتش یکی از تجربیات خوب و بسیار لذت بخشمون بود. واقعا فرح بخش بود. روحمون تازه شد.
بعد از رودخونه موتورا رو یه کنار رو شیب کوه بین درختا گذاشتیم و وسایل رو برداشتیم و رفتیم بالا تا رسیدیم به یک کلبه که قرار بود اونجا شب رو سپری کنیم.
اینجا بود که فهمیدیم چقدر موتور سواری تنبلمون کرده.
ولی بعد تصمیم بر این شد که برگردیم پایین و کنار همون رودخونه چادر بزنیم.
که اتفاقا خیلی هم خوب بود.
بعد از چادر زدن آتیش رو به راه کردیم که تا موقع برگشت برقرار بود و فکر کنم به اندازه یک درخت کامل چوب سوزوندیم. البته از چوب های اطراف استفاده کردیم و به هیچ درختی آسیب نرسوندیم.
حدود ساعتای 9 یا 10 بود که تصمیم به شام خوردن گرفتیم و جاتون خالی کنسرو ماهی با تخم مرغ رو زدیم تو رگ.
حین خوردن شام حیاط وحش چهره واقعیش رو به ما نشون داد و ناگهان صدای شاید نزدیک به 10 زوزه شغال یا گرگ (که احتمال دومیش بیشتر بود چون گروهی بودن و چون نمیخواستم بچه ها بیشتر بترسن گفتم شغاله) در دره طنین انداز شد!
همه یه لحظه دست از خوردن و خنده کشیدن و در حالی که لقمه ها بعضی در دست و بعضی در دهان باز مانده بود ، نگاه ها به هم دوخته شد.
بعد بالافاصله همه جواب زوزه ها رو با یه صدای زوزه دسته جمعی خنده دار بلند دادیم و مشغول خوردن شدیم.
شام که خوردیم دوباره گرد آتیش جمع شدیم و شروع به گفتن خاطره و ... کردیم.
شب سرد نبود زیاد.
ولی هرچی نزدیک سحر میشدیم هوا سرد تر میشد.
خلاصه دوستان کم کم رفتن بخوابن.
اول رسول و دوستش رفتن تو چادر خوابیدن و من و علی و محمد کنار آتیش بودی.
بعد از یک یا یک ساعت و نیم محمد و دوستش از زور سرما اومدن بیرون و به آتیش پناه آووردن و محمد و علی رفتن بخوابن.
نیم ساعت بعد اوناهم من رفتم.
حدود یک ساعت و نیم بعد رسول و دوستش اومدن تو چادر بخوابن و من که تازه خوابم برده بود با تکون خوردن علی از خواب بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد.
هواسم به آتیش بود که نباید خاموش میشد و بچه ها هم که همش به هم تعارف میزدن که یکی بره پای آتیش تا خاموش نشه.
آخرش من به رسول گفتم سرما که نمیزاره بخوابیم لاقل بریم پا آتیش گرم بشیم.
خلاصه تا صبح با رسول نشستیم کنار آتیش.
(اینم بگم که نصف شب دو سه بار با بچه ها رفتیم و تو تاریکی با نور چراغ قوه از اطراف هیزم جمع کردیم. که اینم تجربه جالب و خفنی بود.)
خلاصه صبح ساعت حدود 6 بود که جرسون بیدار شد و بعد از یه چای درست کردن و خوردن رفت.
بعد هم که ساعت 8 بیدار باش زدم برای خوردن صبحونه.
صبحونه رو خوردیم و من و رسول موندیم تو چادر یکم بخوابیم. البته علی هم موند که بخوابه.
بعد از یه چرت ساعتای 11 بود پاشدیم و بساط ناهار جوجه رو آماده گردیم.
بعد از خوردن ناهار هم ساعت حدود 2 و نیم بودکه جمع کردیم و برگشتیم.
تو راه رفتیم گلبهار و لوازم جرسون رو بهش دادیم.
از گلبهار رسول و دوستش از ما جدا شدن و برگشتن مشهد.
ما هم کمی بعد حرکت کردیم.
تو جاده چند کیلومتری از گلبهار فاصله گرفتیم که یهو دیدیم محمد نیست!
موبایلم رو برداشتم باهاش تماس بگیرم دیدم 2 تا میس کال دارم که مال محمد بود.
خلاصه زنگیدم بهش گفت موتورش به ... رفته!
ما رو میگی برقمون گرفت انگار!
خلاصه سریع برگشتیم.
من همون سمت جاده رو خلاف از شونه برگشتم و علی هم رفت از دور برگردون اون سمت جاده رو گرفت اومد.
دیدم محمد کنار جاده وایستاده و با یه نگاهی بهم نگا کرد که همچین هف هش ده جای دلم سوخت براش. طفلی.:consoling2:
خلاصه تا خود مشهد و جلو خونه علی محمد رو پا رکاب کردم.
(کی گفته فردین مُرده؟! :297:)
علی گفت لوازمش رو میذاره خونه و با طناب محمد رو میرسونه خونشون و قرار شد من برگردم خونم تا راهم دور نشه.
تمام.
این هم از سفر خاطره انگیز و روح تازه کن ما.
اگه باز چیزی موند بیان بچه ها بگن.

شایسته فر
18-01-1392, 08:21 قبل از ظهر
فقط موندم تو اون مسیر خفن که پاترول و پرادو سختشون بود نمیدونم چطور یه سمند اومده بود!!!
خودرو ملی رو دست کم نگیرید!!!!!
آقا واقعا دست مریزاد
ترکوندین این سری
پرچمتون بالاست
ممنون از داداش محمد گل بابت عگسها و آفرود نامش!!!!!!!

L E G E N D
18-01-1392, 09:36 قبل از ظهر
البته عکاسی محمد هم تو این سفر خودش سوژه بود
مخصوصا زمانی که دوربین رو اتومات تنظیم میکرد و سریع میومد پیش ما می ایستاد و گاهی هم نمیرسید و وقتی تو راه بود عکس گرفته میشد:4chsmu1:
مثلا یه بار روی سخره که عکس سایه هامون رو بالا گذاشته ، رفت پایین سخره و دوربین رو تنظیم کرد و با موتور میخواست خودش رو برسونه بالا واسه عکس که نرسید و عکس گرفته شد.:gigglesmile:
جرسون شب یه چای گیاهان کوهی هم به ما داد که هنوز مزش از یادم نرفته خیلی چسبید چایش.

monazzah
18-01-1392, 12:02 بعد از ظهر
دهنتون سرویس اگه من اونجا بودممممممممممم:biggrin:

L E G E N D
18-01-1392, 10:44 بعد از ظهر
دهنتون سرویس اگه من اونجا بودممممممممممم:biggrin:

جات که واقعا خالی بود.
خیلی خوش گذشت. تجربه عالی یی بود.

alireza.gsx
18-01-1392, 11:24 بعد از ظهر
عزيزان قرار خوبي بود . ماشالا
فقط خواهشا حواستون به گرگ باشه كه واقعا شوخي بردار نيست!! خدايي نكرده اگر موقعي كه دور آتيش بوديد يكيش نزديكتون ميشد ديگه......!
خدا رحم كرد!

L E G E N D
18-01-1392, 11:42 بعد از ظهر
بحله ما با گرگ هم در میوفتیم اونوقت.:27:
کدوم گرگ به آتیش نزدیک میشه آخه!

monazzah
19-01-1392, 06:17 قبل از ظهر
جات که واقعا خالی بود.
خیلی خوش گذشت. تجربه عالی یی بود.

دوستان بجای ما

alinozad
19-01-1392, 09:50 قبل از ظهر
طفلک گرگ ها!یک گله گرگ بود شغال بود نمیدونم چی بود!ولی از صداش میگم گرگ بود و مثل محمد رضا گفتیم خندیدیم تا دهه هفتادی ها نترسند:20: اولین صدای حیوون که اومد همچین دادی به سرشون کشیدم و بعدش دوستان همکاری کردند که در رفتن!حیوانات اگه ازشون بترسی میان سراغت ما مثل شیر مقابله کردیم باهاشون در رفتن.

mostafa71
19-01-1392, 10:42 قبل از ظهر
مثل اینکه خیلی خوش گذشته

راستی راهنما کسی نشکست؟؟؟ :25r30wi:

گرگ و شقال از صدای موتور خیلی میترسند

مخصوصا صدای موتورهای شما که کلا به صورت خاصی هست

alireza.gsx
19-01-1392, 01:14 بعد از ظهر
ديدم كه ميگم برادر . گرگ غير قابل پيش بيني ترين حيوان هستش

sorush
19-01-1392, 01:33 بعد از ظهر
گرگا به راهنما حمله نکردن خط روی راهنما نی افتاد؟؟؟؟:2i8d4ao:
بله

Mohammad aghili
19-01-1392, 01:41 بعد از ظهر
اصلا گرگ خر است

خعلی هم بیشعوره که شب تا صبح 5 تا آدم گنده رو نذاشت استراحت کنه:wall3:

- - - Updated - - -

خیلی خوبه آدم تو زندگی از این دوستای خوب داشته باشه که بتونه رو کمکشون حساب باز کنه

ممنون از آقا محمد رضا و علی عزیز که باوجود خستگی فراوان و مسیر طولانی کمک کردن و تا دم در خونه منو رسوندن

31660

31661

دوستان عکس و فیلماتون برسه...

monazzah
19-01-1392, 01:58 بعد از ظهر
محمد جان خدا رو شکر می کنم که دوستان خوبی دارم تو باشگاه خصوصا بروبچ باصفای مشهد علی الخصوص آفرود:2i8d4ao:

alipt130
19-01-1392, 04:29 بعد از ظهر
اقا محمد ی سوال داشتم
دوپشته تا گلبهار با موتور برم پلیس گیر نمیده؟
نفر ترکم هم باید کلاه داشته باشه؟

Mohammad aghili
19-01-1392, 04:56 بعد از ظهر
مدارکت تکمیل باشه

هیچ مشکلی پیش نمیاد

کلاه ترک نشین هم ضروری نیس
منتها از لحاظ ایمنی بهتره که داشته باشه

flower
19-01-1392, 08:26 بعد از ظهر
من اگر مشهد بودم موتورم را پلاک بین مللی می کردم می رفتم ترکمنستان و عشق اباد هم ارزونه هم نزدیکه هم طبیعت بکری داره حتی تا مرزتایباد 2 ساعت راهه افغانستان هم طبیعت بکری داره.

Mohammad aghili
19-01-1392, 10:31 بعد از ظهر
من هیچوقت همچین کاری نمیکردم

چون اصلا داستانای خوبی در انتظار موتور سواران تنها که هوای افغانستان به سرشون میزنه نیست

L E G E N D
20-01-1392, 07:54 قبل از ظهر
اونوقت همش باید از ترس اینکه بهت هر لحظه گیر بدن و تو راه متوقف بشی واسه بازرسی و ...
تازه اگه گیر اشرار نیوفتیم!!!
عجب پیشنهادی میدی ها

- - - Updated - - -



اینم یه پانارومای زیباوش از قسمتی از مسیر

31576

یاعلی

تو این پانوراما چه باحال منو رسول تکرار شدیم.
انگار که از ارواح سرگردون عکس گرفتی!:25r30wi:

Mohammad aghili
20-01-1392, 06:55 بعد از ظهر
31704

31705

31707

به پایان آمد این دفتر

حکایت همچنان باقیست

ali_r
23-10-1392, 11:45 قبل از ظهر
قفل......