yasharazary
24-10-1391, 05:28 بعد از ظهر
بعد از یک تاخیر 20 روزه که آفرود نرفته بودیم دیگه صبرم سر اومد---به قول رسول گفتم اگه سنگ هم بباره من میرم!!
وقتی به دوستان تل زدم همه موافقت کردن که جمعه بریم ددر--اما یه نفر دیگه هم بهمون اضافه شد : آقای رستم فام تعمیر کار خبره و با تجربه شهرمون با جیرانش : Rm250z--من دیگه تو آسمونا بودم توجه کنید :
26701
راه افتادیم به سمت روستای "زووارا"(که فارسی به اشتباه میگن زوارق)و بعد از رد شدن از روستا به سمت قره قشون حرکت کردی و ایندفعه هم مثل هر سری کنار تک درخت به استراحت مشغول شدیم (مشهدی هایی که روان قرمز دارن نگن تک درخت داریم)
26702
26703
26704
همه زحمت حمل و نقل وسایل هم به دوش قناری من بود
26705
روح ا... هم قوزکش درد میکرد انگار
26706
آقای رستم فام که سردش بود (تو عکس بالایی مشخصه)آتیش به پا کرد! و چای رو تزریق کردیم به عروق که گرم بشیم و راه بیافتیم :
26707
رفتیم تا یجا که از جاده خاکی خارج شدیم و رفتیم تو کوه ها ولی این دفعه خودم جلوتر رفتم وبقیه رو دنبال خودم میکشوندم که نقشه پلیدم رو عملی کنم!!!
26708
اینم مسیر پیش رو :
26709
رفتم و بقیه رو کشوندم تا که رسیدیم کنار فرستنده تلوزیون و نقشه من که اومدن به این مکان بود عملی شد!!!ولی یه شیب داشت که باید بالا میرفتیم تا دقیقا کنار سیم خاردارها برسیم:
26710
البته قبل اینکه به اینجا برسیم درست وسط شیب سگای یه گله که اونجا بودن گذاشتن دنبال روح ا.. که از فرط ترس میخواس شیب رو برگرده!!! و موجبات خنده و شادی ما فراهم شد !!!lol
شیب رو زدیم و به غایت نهایی که همان فرستنده بود رسیدیم :
26711
دوتا عکس خوشگل هم گرفتیم :
26712
26713
همون شیب رو اومدیم پایین و از جاده خاکی که مسیر برگشت ما بود برگشتیم !
اجرکم عند ا..------اگه خوشت اومد بزن لایکو!!!!!!!!
وقتی به دوستان تل زدم همه موافقت کردن که جمعه بریم ددر--اما یه نفر دیگه هم بهمون اضافه شد : آقای رستم فام تعمیر کار خبره و با تجربه شهرمون با جیرانش : Rm250z--من دیگه تو آسمونا بودم توجه کنید :
26701
راه افتادیم به سمت روستای "زووارا"(که فارسی به اشتباه میگن زوارق)و بعد از رد شدن از روستا به سمت قره قشون حرکت کردی و ایندفعه هم مثل هر سری کنار تک درخت به استراحت مشغول شدیم (مشهدی هایی که روان قرمز دارن نگن تک درخت داریم)
26702
26703
26704
همه زحمت حمل و نقل وسایل هم به دوش قناری من بود
26705
روح ا... هم قوزکش درد میکرد انگار
26706
آقای رستم فام که سردش بود (تو عکس بالایی مشخصه)آتیش به پا کرد! و چای رو تزریق کردیم به عروق که گرم بشیم و راه بیافتیم :
26707
رفتیم تا یجا که از جاده خاکی خارج شدیم و رفتیم تو کوه ها ولی این دفعه خودم جلوتر رفتم وبقیه رو دنبال خودم میکشوندم که نقشه پلیدم رو عملی کنم!!!
26708
اینم مسیر پیش رو :
26709
رفتم و بقیه رو کشوندم تا که رسیدیم کنار فرستنده تلوزیون و نقشه من که اومدن به این مکان بود عملی شد!!!ولی یه شیب داشت که باید بالا میرفتیم تا دقیقا کنار سیم خاردارها برسیم:
26710
البته قبل اینکه به اینجا برسیم درست وسط شیب سگای یه گله که اونجا بودن گذاشتن دنبال روح ا.. که از فرط ترس میخواس شیب رو برگرده!!! و موجبات خنده و شادی ما فراهم شد !!!lol
شیب رو زدیم و به غایت نهایی که همان فرستنده بود رسیدیم :
26711
دوتا عکس خوشگل هم گرفتیم :
26712
26713
همون شیب رو اومدیم پایین و از جاده خاکی که مسیر برگشت ما بود برگشتیم !
اجرکم عند ا..------اگه خوشت اومد بزن لایکو!!!!!!!!