fazm
07-07-1391, 12:58 قبل از ظهر
سلام به همه دوستان.
دیروز سر صبح ساعت 10:20 بود که حاضر شدم تا موتورو ببرم واسه یه سرویس کوچولو.همینطور که منتظر بودم تا موتور حاضر بشه نگام یه صحنه رفت به ...........؟؟؟؟
رفت به کوه دیگه گفتم بزار با این موتور(سی دی) یه دلی بزنیم به کوه ببینم چی میشه.خلاصه زنگ زدم به یکی از دوستام گفتم حاضر شو که با هم یه کوهی بریم که اونم بدش نیومد و قبول کرد
خلاصه موتور ردیف شد و رفتم دنبال رفیقم و اونم موتور و برداشت و راهی شدیم به سمت کوهای سر افرازان و بعد از طی کرد چند کیلومتری......
رفتیم تو دل کوه
23444
مسیری که تو کوه بود رو ادامه دادیم تا کمی بالا رفتیم و شهر قشنگ دیده میشد
23445
عجب منظره ایی!!!!
23446:297:
این علی اقا هم پشتت به ماست منظره شهر عجیب گرفتتش.
خب...مسیرو بیشتر ادامه دادیم تا رسیدیم به کوهای مایون و دشت.
23447
چند لحضه ای رو ایستادیم واسه استراحتی کوتاه و کمی هم رسیدن به شکم.
23448
خب ...... زدیم تو رگ و راهی شدیم دوباره...
23449
ای بابا چرا من نیستم تو عکسا؟؟؟:gigglesmile:
23450..........!
اینم رخش من.
23451
بعد از ادامه مسیر
23452
رسیدیم به تابلویه حصار گلستان.
23453
که میرفتی میخورد به طرقبه.یه نگهبانه هم اونجا بود دست تکون داد گفت بیا رفتم جاش گفت اینجا چیکار میکنید.خب ب.....چه.میگفت اینجا زیاد دور نزنیو واستون دردسر میشه.تو کوهم دست بر دار ادم نیستن.:vardane:
بعد کمی تا چهارچشمه اینا رفتیم و
23454
بعد دور زدیم تا از کوهای لویزان برگردیم..
23455
که مسیرش کمی واسه موتورای ما جالب نبود.من یه جاش بود سنگ ریزه زیاد بود که عقب موتور سر میخورد در حین امدن پایین که علی پشتم بود و میخندید به من که ناگهان
23456
لاستیک جلوش سور خورد و به ...... رفت کله چراغش یکم شکست و پیچش در اومد.:gigglesmile:
23457
23458
و مسیر ادامه دادیم و رسیدم به پایین کوه بعدشم راهی خونه شدیم.کو عکس از من پس؟؟؟
23459
خب دیگه باید حاضر بشم برم سر کار تا بعد...
یا علی......
فعلا............................:11:
دیروز سر صبح ساعت 10:20 بود که حاضر شدم تا موتورو ببرم واسه یه سرویس کوچولو.همینطور که منتظر بودم تا موتور حاضر بشه نگام یه صحنه رفت به ...........؟؟؟؟
رفت به کوه دیگه گفتم بزار با این موتور(سی دی) یه دلی بزنیم به کوه ببینم چی میشه.خلاصه زنگ زدم به یکی از دوستام گفتم حاضر شو که با هم یه کوهی بریم که اونم بدش نیومد و قبول کرد
خلاصه موتور ردیف شد و رفتم دنبال رفیقم و اونم موتور و برداشت و راهی شدیم به سمت کوهای سر افرازان و بعد از طی کرد چند کیلومتری......
رفتیم تو دل کوه
23444
مسیری که تو کوه بود رو ادامه دادیم تا کمی بالا رفتیم و شهر قشنگ دیده میشد
23445
عجب منظره ایی!!!!
23446:297:
این علی اقا هم پشتت به ماست منظره شهر عجیب گرفتتش.
خب...مسیرو بیشتر ادامه دادیم تا رسیدیم به کوهای مایون و دشت.
23447
چند لحضه ای رو ایستادیم واسه استراحتی کوتاه و کمی هم رسیدن به شکم.
23448
خب ...... زدیم تو رگ و راهی شدیم دوباره...
23449
ای بابا چرا من نیستم تو عکسا؟؟؟:gigglesmile:
23450..........!
اینم رخش من.
23451
بعد از ادامه مسیر
23452
رسیدیم به تابلویه حصار گلستان.
23453
که میرفتی میخورد به طرقبه.یه نگهبانه هم اونجا بود دست تکون داد گفت بیا رفتم جاش گفت اینجا چیکار میکنید.خب ب.....چه.میگفت اینجا زیاد دور نزنیو واستون دردسر میشه.تو کوهم دست بر دار ادم نیستن.:vardane:
بعد کمی تا چهارچشمه اینا رفتیم و
23454
بعد دور زدیم تا از کوهای لویزان برگردیم..
23455
که مسیرش کمی واسه موتورای ما جالب نبود.من یه جاش بود سنگ ریزه زیاد بود که عقب موتور سر میخورد در حین امدن پایین که علی پشتم بود و میخندید به من که ناگهان
23456
لاستیک جلوش سور خورد و به ...... رفت کله چراغش یکم شکست و پیچش در اومد.:gigglesmile:
23457
23458
و مسیر ادامه دادیم و رسیدم به پایین کوه بعدشم راهی خونه شدیم.کو عکس از من پس؟؟؟
23459
خب دیگه باید حاضر بشم برم سر کار تا بعد...
یا علی......
فعلا............................:11: