Mohammad aghili
23-05-1391, 03:55 قبل از ظهر
سلام
خب یه خورده عجله ای قرار هماهنگ شد و اون هم بخاطر اهمیت قضیه زلزله آذربایجان بود
قرار هم توی سایت و از طریق اس ام اس به دوستان ابلاغ شد
یه سری از دوستان که خب عذر داشتن و نمیتونستن بیان
یه سری هم که اصلا به خودشون زحمت ندادن و ...
من و جواد و محمد ملکی عزیز (Fazm) سر قرار بودیم
کارت ملی ها رو گذاشتیم تو نوبت و بعد از حدود نیم ساعت توبتمون شد !
اول رفتیم و ثبت اطلاعات ...
20429
بعد از اون باید میرفتیم پیش پزشک واسه معاینه که خب البته یه سری سوال از قبل آماده شده بصورت طوطی وار ردیف میشدن و تو باید تند تند بگی نه !
همین :4chsmu1:
حالا در همین راستا جواد قرار شد یک ترول بسازه ، سوتی داد این خانوم دکتره در حد بنز
بعد از تایید خانوم دکتر یه چندتا کاغذ میدن دستمون ، تو این مایه ها
20430
بعد منتظر موندیم تا یه تخت خالی شه تا بریم بدیم ، خون رو میگم ها.... :retarded:
اول محمد داد ، خون
20431
بعد من 20432
بعد هم جواد ، البته این عکس بعد از دادنشه ، موقع دادن نزاشت ازش عکس بگیرم ، ای بابا ، خون رو میگم چقدر منحرفید شما :icon_pf (3):
20433
حدود 450 میلی لیتر
یاد KX450 F افتادم یه صحنه :hanghead:
20434
و البته بعدش ، بحث شیرین و دوس داشتنی کیک و ساندیس
20435
بعدش هم بخاطر اینکه هر 3 تامون دفعه اولمون بود ، و کمی ضعف داشتیم ، یه آنتی ضعف زدیم بر بدن که انصافا چسبید
20436
البته در محضر روان.... :121fs725372::1:
خیلی خوش گذشت ، واقعا ، از زیارت محمد جان هم بسیار خوشنود شدیم ، ایشالله قول داده یه ماه دیگه روانی شه و تو میتینگ های آفرودی هم شرکت کنه
فعلا
یاعلی
خب یه خورده عجله ای قرار هماهنگ شد و اون هم بخاطر اهمیت قضیه زلزله آذربایجان بود
قرار هم توی سایت و از طریق اس ام اس به دوستان ابلاغ شد
یه سری از دوستان که خب عذر داشتن و نمیتونستن بیان
یه سری هم که اصلا به خودشون زحمت ندادن و ...
من و جواد و محمد ملکی عزیز (Fazm) سر قرار بودیم
کارت ملی ها رو گذاشتیم تو نوبت و بعد از حدود نیم ساعت توبتمون شد !
اول رفتیم و ثبت اطلاعات ...
20429
بعد از اون باید میرفتیم پیش پزشک واسه معاینه که خب البته یه سری سوال از قبل آماده شده بصورت طوطی وار ردیف میشدن و تو باید تند تند بگی نه !
همین :4chsmu1:
حالا در همین راستا جواد قرار شد یک ترول بسازه ، سوتی داد این خانوم دکتره در حد بنز
بعد از تایید خانوم دکتر یه چندتا کاغذ میدن دستمون ، تو این مایه ها
20430
بعد منتظر موندیم تا یه تخت خالی شه تا بریم بدیم ، خون رو میگم ها.... :retarded:
اول محمد داد ، خون
20431
بعد من 20432
بعد هم جواد ، البته این عکس بعد از دادنشه ، موقع دادن نزاشت ازش عکس بگیرم ، ای بابا ، خون رو میگم چقدر منحرفید شما :icon_pf (3):
20433
حدود 450 میلی لیتر
یاد KX450 F افتادم یه صحنه :hanghead:
20434
و البته بعدش ، بحث شیرین و دوس داشتنی کیک و ساندیس
20435
بعدش هم بخاطر اینکه هر 3 تامون دفعه اولمون بود ، و کمی ضعف داشتیم ، یه آنتی ضعف زدیم بر بدن که انصافا چسبید
20436
البته در محضر روان.... :121fs725372::1:
خیلی خوش گذشت ، واقعا ، از زیارت محمد جان هم بسیار خوشنود شدیم ، ایشالله قول داده یه ماه دیگه روانی شه و تو میتینگ های آفرودی هم شرکت کنه
فعلا
یاعلی