PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خاطرات تلخ موتورسواری



محمد سوزوکی@
31-01-1391, 08:45 بعد از ظهر
سلام دوستان.من تازه به جمع شمااومدم.یه موضوع بنظرم رسیدگفتم بگم شایدجالب باشه بالاخره سرگرم باشیم وباهم حرف بزنیم امیدوارم خوشتون بیاد.
یکی ازخاطرات تلخ موتورسواریتونوبگین؟
خاطره خودم:من نزدیک 2ساله موتورسواری میکنم،بااحتیاطمیرونم ولی خوب بالاخره اتفاق ممکنه بیافته وخطرهمیشه درکمینه.بگزریم،صبح جمعه بودپاشدم برم بیرون بگردم،روزقبلش بارون اومده بودگل پاشیده بودوسط خیابون سرپیچ بودم که تایرعقبم روگلالیزخورد وموتورخورد زمین خودم چیزیم نشدولی آینه وراهنماوقاب سمت چپم شکست.شایداین اتفاق خیلی براشماپیش پاافتاده باشه چون شمااستادای من هستین وموتورسوارین ولی برای من که فقط2ساله موتورسواری میکنم تلخ ترین اتفاقم این بوده.
خوشحال میشم شماهم خاطراتتون روبگین.:interview:

shahrammc
31-01-1391, 09:47 بعد از ظهر
سلام دوست عزیز ... یعنی برو دعا کن به جونت صدمه نرسیده ... موتور جهنم ... بقیه دوستان میدونن قبلا گفتم که با همین کثیر هر 2 چرخ لیز خوردم ... البته خودم نفهمیدم چی شد تنها چیزی که یادمه رو موتور بودم بعد زمین خوردنشم نفهمیدم چطوری شد ولی اینجوری بقیه گفتن گفتن من پرت شدم رو هوا با کتف اومدم زمین... فقط کف خیابون بودم دیدم ملت اسم امامارو میگن , میگن جوونه مردم مرد ... موتورم رو زمین لیز میخورد رفت تا خورد عقب یه ماشین وایستاد ... کلاهم نداشتم یعنی سرم خورده بود الان 5 ماه از مرگم میگذشت ... کتفم در رفت و پاهام زخم شد ... موتور که به فنا رفت دروغ نگم کم کم 800 پیاده شدم ... داداشم 25 28 سله که موتور سواره ... خاطرات بد زیاد داره ولی خدارو شکر تاحالا چیزیش نشده چون از نظر هیکلم چیزی از مرحوم داداشی کم نداره ... یه بار موتور cg بغل این جوب بزرگا مثل جوب های بهشت زهرا پارک بوده اینم روش نشسته بوده یهو پاش در میره از رو موتور میافته تو جوب بعد موتورم میافته روش ... شما تصور کنید جوب با اون عمق زیاد با آب زیادی که از توش میرفت موتورم که افتاده روش !!! دوستاش اومدن موتورو برداشتن سالم اومد بیرون ... من بودم که یا غرق میشدم یا له میشدم

فرشاد
31-01-1391, 10:40 بعد از ظهر
هیچ خاطره ای تلخ تر از این که موتوره ادمو می گیرین و می ره بالا کفی نیست

سید امیر
01-02-1391, 12:28 بعد از ظهر
من چند سال پیش با رفیقم تو خیابون تمرین یک چرخ میکردیم.موتورش صفحه کلاج نداشت و خیلی وزنش زیاد بود بالا نمیومد ..منم هی میخاستم بکشمش بالا خلاصه رفیقه دیوانه ی ما همون موقع که من نیم کلاج کردم موتورو بکشم بالا خودشو کشید عقب موتور از زیر پای من در رفت ....سر رفیقمون شکست با موتور سریع بردمش بیمارستان ....جالب اینجاست با zeal 250بودیم و باهمون رفتیم بیمارستان.:24::5:

sajjad
01-02-1391, 02:07 بعد از ظهر
هیچ خاطره ای تلخ تر از این که موتوره ادمو می گیرین و می ره بالا کفی نیست

احسنت:icon_pf _37_:

matrixaidin
01-02-1391, 02:20 بعد از ظهر
سجاد عزیز لطف کنید برای تشکر ازکلید تشکر استفاده کنید
با تشکر

K.I.A
01-02-1391, 02:26 بعد از ظهر
ایدین جان مدیران حق تذکر دارن/هیچ کاربری حق تذکر به بقیه کاربرارو نداره به غیر از مدیران.
قوانین سایت

M@hy@r
01-02-1391, 02:39 بعد از ظهر
بدترین خاطره: یادمه اول دبیرستان بودم رفتم به بابام گفتم موتور میخوام .
بابام گفت بیا !!!
و یه علامت لایک قشنگ نشونم داد
:bitarbiat:




گفت هرموقع خواستم جنازه بیارن دم در خونه میخرم (چون 2تا از همسایه های نزدیکمون سر تصادف با موتور فوت کردن)
منم که کله شق بود، روز تولدم 31 اردیبهشت بود رفتم موتور خریدم به بابامم نگفتم بیچاره قلبش ناراحته
الانم که چندین ساله موتور دارم تاحالا چیزی بهم نگفته! خودشو به اون راه میزنه انگار نمیدونه !
خلاصه دبیرستان البرزم (کالج البرز) میرفتم ، سطح امتحانا فوق العاده سخت بود سر موتوربازی ، من که خداییش درسخون بودم فیزیک و زیست تجدید آوردم تابستون زهرم شد
:laie_14:



ولی درس عبرت شد برای موتورای بعدی چیزی نگفتم که لایکم نکنه !!!

matrixaidin
01-02-1391, 02:52 بعد از ظهر
شرمنده کیا جان

خاطره منم اینکه روز اولی که موتورو تحویل گرفتم شانس من زد ساچمه استارتم پوکید :wall3:که 50ت تو گلوش گیر کرده بود
اینقدر حالم گرفته شده بود که نگو:sad:

Me & AX-1
01-02-1391, 08:05 بعد از ظهر
با سلام خدمت همه عزیزان>تلخترین خاطره من با موتور مربوط میشه به دوسال پیش.یه روز صبح که باموتور داشتم میرفتم سر کار تو خیابون دردشت از یکی از فرعیها یه پراید اومد بیرون ما رو باتمام وجود بغل کرد نتیجش هم 3تا دنده شکسته ویه موتور داغون واسه من و یه شاسی جا خورده و شیشه شکسته واسه اون بود.جالب قضییه این بود که رانندهه تو بیمارستان میگفت خدارو شکر چیزیت نشده.خدا واسه هیچکس پیش نیاره انشاا...:bargh::16:

ali_r
10-11-1392, 01:58 بعد از ظهر
خاطرات تلخ....