Mohammad aghili
25-09-1390, 08:16 بعد از ظهر
سلام
این تاپیک رو با حدیثی از خودم (که همین الان نازل شد ) آغاز می کنم
" بر شما باد بر آفرود با روان ؛ چرا که باعث صفای قلب ، روشنی چشم ، عمر طولانی ، آماده سازی زمین های بایر (بر اثر شخم زدن) ، کوری چشم حسودان و در نهایت شکر ایزد منان (بخاطر این نعمت گرانبها یعنی روان) می شود"
خب امروز اولین آفرود رو با روان تجربه کردم
و این حرکت مادی ، معنوی بسیار بسیار بیشتر از آنچه تصور میرفت فاز مثبت ارائه کرد
خصوصا واسه من که قبلا با 70 می رفتم آفرود... امروز به روان ایمان آوردم
امروز متوجه شدم روان روان که میگن واسه چیه
رحمت خدا بر دستانی که این موجود را آفرید .... شیر مادرش هم حلالش
بگذریم....
خدارو شکر امروز به خوبی و خوشی رفتیم و برگشتیم (که تازه امروز فهمیدم این که به خوبی و خوشی بریم و برگردیم یه چیز الکی نیست و خیلی موارد امکان داشت اتفاق بیوفتن تا این آفرود رو به ما زهر کنه)
امروز روان خیلی به ما پا داد... دمش گرم
تو هیچ شیبی ، رفیق نیمه راه نشد
و البت غیر از موارد ایستاده صاحبش رو زمین نزد (آخه نه که دفعه اولم بود ، حواسم نبود ، مثلا تو شیب داشتم بصورت افقی میرفتم ، وایمیستادم بعد یهو یادم میوفتاد زیر پام خالیه.. بعد خیلی آروم سقوط میکردم بر زمین :دی)
که البته کار خاصی هم نشد (غیر از سری اول که همینجوری خوردم زمین ، از بد شانسی یه سنگ گنده زیر موتور بود که باعث شد جا پلاکی ترک برداره)
ولی فدای سرش
بالاخره آفروده دیگه
خونه خاله که نیست
همینکه تو بار اول فقط در حد یه جا پلاکی خسارت زدم ، خیلی عالیه
سرتون رو درد نیارم
میرم سراغ عکسها
امروز عکاس اصلی گروه من نبودم ، دوست عزیزمون آقا رضا (اگه درست گفته باشم) این مسولیت رو بر عهده داشتن (این بنده خدا فامیل مسعود نوین دیزاینر بود)
بهرحال
عکسهایی که من گرفتم ایناست
انشالله که لذت ببرید
باقی گزارش پای عکسها
.................................................. .................................................. .................................................. ................................
خب
قرارمون ساعت 9 دور میدون گاراژدار ها بود
من بخاطر عدم همراهی گواهینامه کمی زودتر راه افتادم تا اگر سر راه آشخوری ... چیزی دیدم از یه مسیر دیگه بیام
ولی خدارو شکر آشخورا امروز نبودن... انگار همه چیز دست به دست هم داده بودن تا آفرود امروز به نحو احسن برگذار شه
نکته: توضیحات زیر هر عکس قرار میگیرد
5051
ساعت 8:40 دقیقه... محل قرار.... من و روانم... تنهای تنها
5052
ساعت 9 کم کم بچه ها رسیدن.. علی نوزاد با اون روان خوشگلش و آقا مسعود با ktm طرح فلات و مسعود نوین دیزاینر با فلات... همونطور که در عکس مشخص هست.... دوستان از بدو ورود به محل قرار... مات و مبهوت روان شده بودن
50535054
بعد از یه ربع دیدیم مثکه دوستان دیگه قصد اومدن ندارن... واسه همین از دور میدون گاراژدار ها رفتیم جای قهوه خونه دم کوه تاهم از شیرینی خونگی مسعود جان بهره ببریم و هم دوستان دیگه تو مسیرشون مارو ببینن...فلات ها و روان ها در صلح و آرامش
5055
خلاصه جواد آقا (نوپو) هم تشریف آوردن و رفتیم به سمت چشمه خلج ، جای چشمه خلج که رسیدیم ، آقا جواد یادشون افتاد که موتورشون خیلی کم باد تشریف دارن واسه همین با عذر خواهی برگشت سریع باد بزنه و تو همین حوالی آقا مسعود هم با یه چرخ زدن هاشون مارو به وجد آورده بودن
5056 ====> 5057
تو همین گیر و دار دیدیم استاد حافظی با موتور چینیش (فلات) قصد فرود از یه شیب رو داشت که متاسفانه این پروسه با شکست مواجه شد و موتورشون damage خورد......... تو عکس سمت راست استاد حافظی مسیر شیب رو داره پیاده طی میکنه (انصافا شیبش خیلی خوفناک بود)
5058 5059
هنوز چشمه بودیم
آقا مسعود مشغول موتورشویی بودن تا اینکه متوجه حضور یک فروند شکارچی ، قاتل ، اسنایپر ، بی پدر ... در کوه مشرف بر ما شدیم :دی
و بنا به پیشنهاد بنده قبل از اینکه مورد اصابت گلوله های این شکارچی خدازده بشیم ، سریع تر محل رو تخلیه کردیم
5060 5061
مطمئنا متوجه عمق فاجعه شدید....
علی زابلی قصد داشت با kdx این شیب ... شیب که چه عرض کنم.. این دیوار رو بیاد پایین
که البته خوشبختانه با مشاوره و امداد فکری دوستان گروه، این شیب به یه شیب کم مرگبار تر ! تغییر یافت
همونطور که در عکس دوم میبینید موقعی که موتور پایین اومده چرخ عقبش رو هواست !!!
5062 5063
خلاصه رسیدیم به محل استقرار برای ناهار و نماز
کنار رود خونه و البته شانس ما امروز هوا هم خوب بود
5064
دوستان خوبمون علی آقای نوزاد و حسین آگاه عزیز مشغول آماده سازی غذا شدن و من رفتم تا کمی با دوربینم به روان حال بدم... اما مگه میذاشتن
5065
هربار قاب رو میبستم ، دقیقا موقع شات زدن.. یهو میدیدم اجرام و اشیائی به داخل قاب بنده تجاوز میکردند...
به هزار بدبختی ... موتور رو بردم اون پشت مشتا تا تونستم یه چهار تا عکس از روان جونم بگیرم (قربونش بره هر چی فلاته)
5067 5068 5066
5069 5070
روان اینجا....روان اونجا....روان همه جا
5071 5072
خلاصه با کمک دوستان آتش برپا شد و ناهار هم ....
بعد از خوردن ناهار و استراحت و خواندن نماز ها... راه افتادیم به سمت برگشت.... اما از یه مسیر دیگه
5073
محل فوق جای بسیار دراماتیکی بود... و بصورت اعجاب انگیزی ، کف این مکان آغشته از پشگل بود....
دوستان بعد از شخم زدن کود ها ؛ ادامه مسیر برگشت رو مورد توجه قرار دادند
5074
مسیر برگشت خیلی خوفناک بود... خوشبختانه روان نامردی تو کارش نبود و شیب های بسیار ترسناک رو پا داد (البته در اینجا باید از علی نوزاد ، دوست خوبم هم تشکر کنم که بعضی وقت ها که تو شیب میموندم.. با راهنمایی هاش باعث میشد ادامه مسیر رو طی کنم)
در عکس فوق . روان داره با یه حالت پوزخند به اون فلات که صاحبش رو تو کوه پیاده کرده و یکی دیگه داره میارش نگاه میکنه....
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دستام درد گرفت از بس تایپ کردم
عکسا تمومید
ایشالله فیلمها رو هم میزارم
نظر یادتون نره ، تشکر هم !
فعلا
علی علی
این تاپیک رو با حدیثی از خودم (که همین الان نازل شد ) آغاز می کنم
" بر شما باد بر آفرود با روان ؛ چرا که باعث صفای قلب ، روشنی چشم ، عمر طولانی ، آماده سازی زمین های بایر (بر اثر شخم زدن) ، کوری چشم حسودان و در نهایت شکر ایزد منان (بخاطر این نعمت گرانبها یعنی روان) می شود"
خب امروز اولین آفرود رو با روان تجربه کردم
و این حرکت مادی ، معنوی بسیار بسیار بیشتر از آنچه تصور میرفت فاز مثبت ارائه کرد
خصوصا واسه من که قبلا با 70 می رفتم آفرود... امروز به روان ایمان آوردم
امروز متوجه شدم روان روان که میگن واسه چیه
رحمت خدا بر دستانی که این موجود را آفرید .... شیر مادرش هم حلالش
بگذریم....
خدارو شکر امروز به خوبی و خوشی رفتیم و برگشتیم (که تازه امروز فهمیدم این که به خوبی و خوشی بریم و برگردیم یه چیز الکی نیست و خیلی موارد امکان داشت اتفاق بیوفتن تا این آفرود رو به ما زهر کنه)
امروز روان خیلی به ما پا داد... دمش گرم
تو هیچ شیبی ، رفیق نیمه راه نشد
و البت غیر از موارد ایستاده صاحبش رو زمین نزد (آخه نه که دفعه اولم بود ، حواسم نبود ، مثلا تو شیب داشتم بصورت افقی میرفتم ، وایمیستادم بعد یهو یادم میوفتاد زیر پام خالیه.. بعد خیلی آروم سقوط میکردم بر زمین :دی)
که البته کار خاصی هم نشد (غیر از سری اول که همینجوری خوردم زمین ، از بد شانسی یه سنگ گنده زیر موتور بود که باعث شد جا پلاکی ترک برداره)
ولی فدای سرش
بالاخره آفروده دیگه
خونه خاله که نیست
همینکه تو بار اول فقط در حد یه جا پلاکی خسارت زدم ، خیلی عالیه
سرتون رو درد نیارم
میرم سراغ عکسها
امروز عکاس اصلی گروه من نبودم ، دوست عزیزمون آقا رضا (اگه درست گفته باشم) این مسولیت رو بر عهده داشتن (این بنده خدا فامیل مسعود نوین دیزاینر بود)
بهرحال
عکسهایی که من گرفتم ایناست
انشالله که لذت ببرید
باقی گزارش پای عکسها
.................................................. .................................................. .................................................. ................................
خب
قرارمون ساعت 9 دور میدون گاراژدار ها بود
من بخاطر عدم همراهی گواهینامه کمی زودتر راه افتادم تا اگر سر راه آشخوری ... چیزی دیدم از یه مسیر دیگه بیام
ولی خدارو شکر آشخورا امروز نبودن... انگار همه چیز دست به دست هم داده بودن تا آفرود امروز به نحو احسن برگذار شه
نکته: توضیحات زیر هر عکس قرار میگیرد
5051
ساعت 8:40 دقیقه... محل قرار.... من و روانم... تنهای تنها
5052
ساعت 9 کم کم بچه ها رسیدن.. علی نوزاد با اون روان خوشگلش و آقا مسعود با ktm طرح فلات و مسعود نوین دیزاینر با فلات... همونطور که در عکس مشخص هست.... دوستان از بدو ورود به محل قرار... مات و مبهوت روان شده بودن
50535054
بعد از یه ربع دیدیم مثکه دوستان دیگه قصد اومدن ندارن... واسه همین از دور میدون گاراژدار ها رفتیم جای قهوه خونه دم کوه تاهم از شیرینی خونگی مسعود جان بهره ببریم و هم دوستان دیگه تو مسیرشون مارو ببینن...فلات ها و روان ها در صلح و آرامش
5055
خلاصه جواد آقا (نوپو) هم تشریف آوردن و رفتیم به سمت چشمه خلج ، جای چشمه خلج که رسیدیم ، آقا جواد یادشون افتاد که موتورشون خیلی کم باد تشریف دارن واسه همین با عذر خواهی برگشت سریع باد بزنه و تو همین حوالی آقا مسعود هم با یه چرخ زدن هاشون مارو به وجد آورده بودن
5056 ====> 5057
تو همین گیر و دار دیدیم استاد حافظی با موتور چینیش (فلات) قصد فرود از یه شیب رو داشت که متاسفانه این پروسه با شکست مواجه شد و موتورشون damage خورد......... تو عکس سمت راست استاد حافظی مسیر شیب رو داره پیاده طی میکنه (انصافا شیبش خیلی خوفناک بود)
5058 5059
هنوز چشمه بودیم
آقا مسعود مشغول موتورشویی بودن تا اینکه متوجه حضور یک فروند شکارچی ، قاتل ، اسنایپر ، بی پدر ... در کوه مشرف بر ما شدیم :دی
و بنا به پیشنهاد بنده قبل از اینکه مورد اصابت گلوله های این شکارچی خدازده بشیم ، سریع تر محل رو تخلیه کردیم
5060 5061
مطمئنا متوجه عمق فاجعه شدید....
علی زابلی قصد داشت با kdx این شیب ... شیب که چه عرض کنم.. این دیوار رو بیاد پایین
که البته خوشبختانه با مشاوره و امداد فکری دوستان گروه، این شیب به یه شیب کم مرگبار تر ! تغییر یافت
همونطور که در عکس دوم میبینید موقعی که موتور پایین اومده چرخ عقبش رو هواست !!!
5062 5063
خلاصه رسیدیم به محل استقرار برای ناهار و نماز
کنار رود خونه و البته شانس ما امروز هوا هم خوب بود
5064
دوستان خوبمون علی آقای نوزاد و حسین آگاه عزیز مشغول آماده سازی غذا شدن و من رفتم تا کمی با دوربینم به روان حال بدم... اما مگه میذاشتن
5065
هربار قاب رو میبستم ، دقیقا موقع شات زدن.. یهو میدیدم اجرام و اشیائی به داخل قاب بنده تجاوز میکردند...
به هزار بدبختی ... موتور رو بردم اون پشت مشتا تا تونستم یه چهار تا عکس از روان جونم بگیرم (قربونش بره هر چی فلاته)
5067 5068 5066
5069 5070
روان اینجا....روان اونجا....روان همه جا
5071 5072
خلاصه با کمک دوستان آتش برپا شد و ناهار هم ....
بعد از خوردن ناهار و استراحت و خواندن نماز ها... راه افتادیم به سمت برگشت.... اما از یه مسیر دیگه
5073
محل فوق جای بسیار دراماتیکی بود... و بصورت اعجاب انگیزی ، کف این مکان آغشته از پشگل بود....
دوستان بعد از شخم زدن کود ها ؛ ادامه مسیر برگشت رو مورد توجه قرار دادند
5074
مسیر برگشت خیلی خوفناک بود... خوشبختانه روان نامردی تو کارش نبود و شیب های بسیار ترسناک رو پا داد (البته در اینجا باید از علی نوزاد ، دوست خوبم هم تشکر کنم که بعضی وقت ها که تو شیب میموندم.. با راهنمایی هاش باعث میشد ادامه مسیر رو طی کنم)
در عکس فوق . روان داره با یه حالت پوزخند به اون فلات که صاحبش رو تو کوه پیاده کرده و یکی دیگه داره میارش نگاه میکنه....
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دستام درد گرفت از بس تایپ کردم
عکسا تمومید
ایشالله فیلمها رو هم میزارم
نظر یادتون نره ، تشکر هم !
فعلا
علی علی