|
|
|
سلام
قرار فوق العاده ای بود
فوق العاده خوش گذشت
درسته من برگشتنا یه رکب اساسی خوردم اما می ارزید
=====================================
ساعت 2 حرکت کردیم از مشهد به سمت گلبهار
بعد از یک ساعت حدودا رسیدیم گلبهار و پس از صرف ناهار با آقا جرسون تماس گرفتیم ، ایشون هم دمشون گرم اندکی بعد با پاترول جیگریشون اومدن واسه راهنمایی ما ، البت اول قرار بود بیان مسیر رو نشون بدن و برگردن ، اما دله دیگه ، آفرودی باشی ، هوا خوب باشه ، آهنگ رفتن باشه ، نمیتونی بمونی
مارو ابتدای جاده گذاشتن و خودشون برگشتن لوازم رو بردارن و بیان ، ما هم یواش یواش حرکت کردیم
بعد به ما ملحق شدن تو مسیر و ادامه مسیر که بسیار هم مسیر زیبا و بکری بود رو گذروندیم و تو دامنه کوه های بینالود ، کنار رودخونه اطراق کردیم و بساط شام رو براه کردیم
انصافا شب توی طبیعت ، اصلا یک فاز دیگه ای میده
به هیچ وجه قابل وصف نیست
سکوت محض ، تاریکی محض ، زیر چتر آسمون پر ستاره ، صدای رودخونه اصن یه چی میگم یه چی میشنوی
یه درصد فک کن بشه با دوربین یه همچین چیزایی رو ثبت کرد !
خلاصه ، شب رو که نشد بخوابیم، تا صبح لرزیدیم ، چه از سرما ، چه از صدای حیاط وحش کصافط
تا صبح بیدار باش بودیم که آتیش خاموش نشه ، و الا ملوم نبود شغال و گرگ و غیرهم چه داستانی سرمون در میاوردن
بگذریم ، صبح که شد ، من و یکی دیگه از بچه ها رفتیم کوه نوردی و دیگر خابالو ها در جای ماندن و خسبیدن
ولی همانا اینان در گمراهی آشکار بودند
به این دلیل
و غیره
[فقط کاربران می توانند لینک هارا ببینند. ]
اینم از ناهار و بعدشم حرکت کردیم به سمت خونه
خیلی روز خوبی بود ، کلی خوش گذروندیم
ممنون از جرسون خراسانی بابت مسیر و مسئولیت پذیری و پاترول !
ممنون از علی و لجند بخاطر هماهنگی و پایه بودن
ممنون از رسول که زمین نخورد تو این قرار
اینم یه پانارومای زیباوش از قسمتی از مسیر
باقی عکس ها ایشالله بعد
دوستان دیگه بیان کم و کاست گزارش رو تکمیل کنند
علی اون فیلم عکاسی روی همین صخره رو هم بزار خخخخخخ
فعلا
یاعلی
ویرایش توسط Mohammad aghili : 17-01-1392 در ساعت 11:57 بعد از ظهر
02109002, alinozad, Alireza, alireza.gsx, ali_r, amirw3x, ARSH, Babak, Erfan Ts, FAARID, hadi4415, hamed510, Hojjat.Sh, honda cfrx, Kami, L E G E N D, MANHUNT, mehdi5, mehran, Milad_2Rbo, monazzah, mostafa71, mra680, nopo, novindesigners, omidco2003, orangeboy, pop_brop, reza KTM, soheilspeedart, soroush adventure, sorush, yamaha xjr, yasharazary, حسین1361, رضا افرود, شهروز, شایسته فر
واقعا خوش گذشت.شب خیلی بدی بود!بس که لرزیدیم و یه بنده خدائی مثل اژدهای کومودو با شولدر خابیده بود و محافظای مهره کمر رو فشار میداد به کمر بدبخت من تا گرم شه!آخه کیو دیدید از ترس با شولدر بخابه؟؟؟؟؟
فکر کنم 3-4 تا تنه کامل درخت خشک شده سوزوندیم تا صبح!اندازه یک جعبه مهمات ذغال درست شده بود!جرسون رو خیلی اذیت کردیم!ساعت 3 شب مثل چوپان دروغگو داد میزدیم گرگ!همه میترسیدن.مسیر فوق العاده بود،یک هارد اندورو مسابقه ای بود!آدرنالینی ترشح میشد که نگو!فک کن با 80 تا بری تو یه پیچی که کنارش یه دره 120 متری هست!!!!یکی نیست بگه آخه عقل کل ها مگه جت جنگی آمریکا دنبالتون کرده اینجوری گاز میدادید...برگشتنا یه موتور ترکید!ممد پر پر شد!روان قرمزه پر پر شد!مانستر پیر پر پر شد!کدوم گزینه حالا؟ولی حال کردم هی به هی شدیم،گهی زین به پشت گهی پشت به زین گهی روان پارکاب شوکا و گهی شوکا پا رکاب روان!عوض به در میکنیم دیگه...
ممنون از دوستانی که کامل و تا آخرین لحظه با کروه بودند و گروه رو نصف راه ول نکردند!!!!!!!!!!!
فقط موندم تو اون مسیر خفن که پاترول و پرادو سختشون بود نمیدونم چطور یه سمند اومده بود!!!
همونطور که محمد گفت خیلی سفر خاطره انگیز و تجربه خوبی بود.
با اینکه بی خوابی و خستگی(یکمی) هم داشت ولی بسیار بسیار عالی بود.
ممنون از خودش که آووردن و حمل چادر رو کلا به عهده گرفتم تا آخر.
من هم یه کلیپ تو شب از گردهم آیی دور آتیش دارم که بعدا آپ میکنم.
مسیر بسیار بسیار عالی بود.
مخصوصا قسمت عبور از رودخونه که عکسی ازش نداریم.
هم خیس شدیم هم هیجان زده.
تو اون صحنه یاد عبور بوفالو ها از رودخونه پر کروکودیل افتادم.
همه پشت سر هم زدیم به آب و با موتورا پر گاز و با چشای درشت شده که دنبال مسیر کم عمق تر و امن میگشتن واسه عبور.
واقعا وقتی یه لحظه برگشتم و پشت سرمو دیدم که همه داریم تو آب با شتاب حرکت میکنیم هم خندم گرفته بود هم هیجان زده شده بودم.
اون قسمتش یکی از تجربیات خوب و بسیار لذت بخشمون بود. واقعا فرح بخش بود. روحمون تازه شد.
بعد از رودخونه موتورا رو یه کنار رو شیب کوه بین درختا گذاشتیم و وسایل رو برداشتیم و رفتیم بالا تا رسیدیم به یک کلبه که قرار بود اونجا شب رو سپری کنیم.
اینجا بود که فهمیدیم چقدر موتور سواری تنبلمون کرده.
ولی بعد تصمیم بر این شد که برگردیم پایین و کنار همون رودخونه چادر بزنیم.
که اتفاقا خیلی هم خوب بود.
بعد از چادر زدن آتیش رو به راه کردیم که تا موقع برگشت برقرار بود و فکر کنم به اندازه یک درخت کامل چوب سوزوندیم. البته از چوب های اطراف استفاده کردیم و به هیچ درختی آسیب نرسوندیم.
حدود ساعتای 9 یا 10 بود که تصمیم به شام خوردن گرفتیم و جاتون خالی کنسرو ماهی با تخم مرغ رو زدیم تو رگ.
حین خوردن شام حیاط وحش چهره واقعیش رو به ما نشون داد و ناگهان صدای شاید نزدیک به 10 زوزه شغال یا گرگ (که احتمال دومیش بیشتر بود چون گروهی بودن و چون نمیخواستم بچه ها بیشتر بترسن گفتم شغاله) در دره طنین انداز شد!
همه یه لحظه دست از خوردن و خنده کشیدن و در حالی که لقمه ها بعضی در دست و بعضی در دهان باز مانده بود ، نگاه ها به هم دوخته شد.
بعد بالافاصله همه جواب زوزه ها رو با یه صدای زوزه دسته جمعی خنده دار بلند دادیم و مشغول خوردن شدیم.
شام که خوردیم دوباره گرد آتیش جمع شدیم و شروع به گفتن خاطره و ... کردیم.
شب سرد نبود زیاد.
ولی هرچی نزدیک سحر میشدیم هوا سرد تر میشد.
خلاصه دوستان کم کم رفتن بخوابن.
اول رسول و دوستش رفتن تو چادر خوابیدن و من و علی و محمد کنار آتیش بودی.
بعد از یک یا یک ساعت و نیم محمد و دوستش از زور سرما اومدن بیرون و به آتیش پناه آووردن و محمد و علی رفتن بخوابن.
نیم ساعت بعد اوناهم من رفتم.
حدود یک ساعت و نیم بعد رسول و دوستش اومدن تو چادر بخوابن و من که تازه خوابم برده بود با تکون خوردن علی از خواب بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد.
هواسم به آتیش بود که نباید خاموش میشد و بچه ها هم که همش به هم تعارف میزدن که یکی بره پای آتیش تا خاموش نشه.
آخرش من به رسول گفتم سرما که نمیزاره بخوابیم لاقل بریم پا آتیش گرم بشیم.
خلاصه تا صبح با رسول نشستیم کنار آتیش.
(اینم بگم که نصف شب دو سه بار با بچه ها رفتیم و تو تاریکی با نور چراغ قوه از اطراف هیزم جمع کردیم. که اینم تجربه جالب و خفنی بود.)
خلاصه صبح ساعت حدود 6 بود که جرسون بیدار شد و بعد از یه چای درست کردن و خوردن رفت.
بعد هم که ساعت 8 بیدار باش زدم برای خوردن صبحونه.
صبحونه رو خوردیم و من و رسول موندیم تو چادر یکم بخوابیم. البته علی هم موند که بخوابه.
بعد از یه چرت ساعتای 11 بود پاشدیم و بساط ناهار جوجه رو آماده گردیم.
بعد از خوردن ناهار هم ساعت حدود 2 و نیم بودکه جمع کردیم و برگشتیم.
تو راه رفتیم گلبهار و لوازم جرسون رو بهش دادیم.
از گلبهار رسول و دوستش از ما جدا شدن و برگشتن مشهد.
ما هم کمی بعد حرکت کردیم.
تو جاده چند کیلومتری از گلبهار فاصله گرفتیم که یهو دیدیم محمد نیست!
موبایلم رو برداشتم باهاش تماس بگیرم دیدم 2 تا میس کال دارم که مال محمد بود.
خلاصه زنگیدم بهش گفت موتورش به ... رفته!
ما رو میگی برقمون گرفت انگار!
خلاصه سریع برگشتیم.
من همون سمت جاده رو خلاف از شونه برگشتم و علی هم رفت از دور برگردون اون سمت جاده رو گرفت اومد.
دیدم محمد کنار جاده وایستاده و با یه نگاهی بهم نگا کرد که همچین هف هش ده جای دلم سوخت براش. طفلی.
خلاصه تا خود مشهد و جلو خونه علی محمد رو پا رکاب کردم.
(کی گفته فردین مُرده؟! )
علی گفت لوازمش رو میذاره خونه و با طناب محمد رو میرسونه خونشون و قرار شد من برگردم خونم تا راهم دور نشه.
تمام.
این هم از سفر خاطره انگیز و روح تازه کن ما.
اگه باز چیزی موند بیان بچه ها بگن.
البته عکاسی محمد هم تو این سفر خودش سوژه بود
مخصوصا زمانی که دوربین رو اتومات تنظیم میکرد و سریع میومد پیش ما می ایستاد و گاهی هم نمیرسید و وقتی تو راه بود عکس گرفته میشد
مثلا یه بار روی سخره که عکس سایه هامون رو بالا گذاشته ، رفت پایین سخره و دوربین رو تنظیم کرد و با موتور میخواست خودش رو برسونه بالا واسه عکس که نرسید و عکس گرفته شد.
جرسون شب یه چای گیاهان کوهی هم به ما داد که هنوز مزش از یادم نرفته خیلی چسبید چایش.
دهنتون سرویس اگه من اونجا بودممممممممممم
اینستاگرام موتور سنگین مشهد :instagram/mashhadbikes1
عزيزان قرار خوبي بود . ماشالا
فقط خواهشا حواستون به گرگ باشه كه واقعا شوخي بردار نيست!! خدايي نكرده اگر موقعي كه دور آتيش بوديد يكيش نزديكتون ميشد ديگه......!
خدا رحم كرد!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)
قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران
علاقه مندي ها (Bookmarks)