FOLLOW INSTAGRAM PAGE
JOIN TELEGRAM GROUP

صفحه 8 از 42 نخستنخست ... 45678910111218 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 71 به 80 از 411

موضوع: داستان های کوتاه و پند آموز

  1. #1

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض داستان های کوتاه و پند آموز

    چشم*هایتان را باز می*کنید. متوجه می*شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست*هایتان را بررسی می*کنید. خوشحال می*شوید که بدن*تان را گچ نگرفته*اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می*دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می*شود و سلام می*کند. به او می*گویید، گوشی موبایل*تان را می*خواهید. از این*که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده*اید و از کارهایتان عقب مانده*اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می*آورد. دکمه آن را می*زنید، اما روشن نمی*شود. مطمئن می*شوید باتری*اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می*دهید. پرستار می*آید.
    «ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می*شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟
    «متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم».
    «یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟
    «از ۱۰سال پیش، دیگه تولید نمی*شه. شرکت*های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی*ها مشترکه».
    «۱۰سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم».
    «شما گوشی*تون رو یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این*که به کما برید». «کما»؟!
    باورتان نمی*شود که در اسفند۱۳۸۷ به کما رفته*اید و تیرماه ۱۴۱۲ به هوش آمده*اید. مطمئن هستید که نه می*توانید به محل کارتان بازگردید و نه خانه*ای برایتان باقی مانده است. چون قسط آن را هر ماه می*پرداختید و بعد از گذشت این همه سال، حتما بوسیله بانک مصادره شده است. از پرستار خواهش می*کنید تا زودتر مرخص*تان کند.
    «از نظر من شما شرایط لازم برای درک حقیقت رو ندارین».
    «چی شده؟ چرا؟ من که سالمم»!
    «شما سالم هستید، ولی بقیه نیستن».
    «چه اتفاقی افتاده»؟
    «چیزی نشده! ولی بیرون از این*جا، هیچکس منتظرتون نیست».
    چشم*هایتان را می*بندید. نمی*توانید تصور کنید که همه را از دست داده*اید. حتی خودتان هم پیر شده*اید. اما جرأت نمی*کنید خودتان را در آینه ببینید.
    «خیلی پیر شدم»؟
    «مهم اینه که سالمی. مدتی طول می*کشه تا دوره*های فیزیوتراپی رو انجام بدی»..
    از پرستار می*خواهید تا به شما کمک کند که شناخت بهتری از جامعه جدید پیدا کنید..
    «اون بیرون چه تغییرایی کرده»؟
    «منظورت چه چیزاییه»؟
    «هنوز توی خیابونا ترافیک هست»؟
    «نه دیگه. از وقتی طرح ترافیک جدید رو اجرا کردن، مردم ماشین بیرون نمیارن».
    «طرح جدید چیه»؟
    «اگر راننده*ای وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشینش می*برن پارکینگ و تا گلستان سعدی رو از حفظ نشه، آزاد نمی*شه».
    «میدون آزادی هنوز هست»؟
    «هست، ولی روش روکش کشیدن».
    «روکش چیه»؟
    «نمای سنگش خراب شده بود، سرامیک کردند».
    «برج میلاد هنوز هست»؟
    «نه! کج شد، افتاد»!
    «چرا؟ اون رو که محکم ساخته بودن».
    «محکم بود، ولی نتونست در مقابل ارباس a380 مقاومت کنه».
    «چی؟!…. هواپیما خورد بهش»؟
    «اوهوم»!
    «چه*طور این اتفاق افتاد»؟
    «هواپیماش نقص فنی داشت، رفت خورد وسط رستوران*گردان برج».
    «این*که هواپیمای خوبی بود. مگه می*شه این*جوری بشه»؟
    «هواپیماش چینی بود. فیلتر کاربراتورش خراب شده بود، بنزین به موتورها نرسید، اون اتفاق افتاد».
    «چند نفر کشته شدن»؟
    «کشته نداد».
    «مگه می*شه؟ توی رستوران گردان کسی نبود»؟
    «نه! رستوران ۴سال پیش تعطیل شد»..
    «چرا»؟
    «آشپزخونه*اش بهداشتی نبود».
    «چی می*گی؟!… مگه می*شه آخه»؟
    «این اواخر یه پیمانکار جدید رستوران گردان رو گرفت، زد توی کار فلافل و هات*داگ….».
    «الان وضعیت تورم چه*جوریه»؟
    «خودت چی حدس می*زنی»؟
    «حتما الان بستنی قیفی، ۱۴هزار تومنه».
    «نه دیگه خیلی اغراق کردی. ۱۲هزار تومنه».
    «پراید چنده»؟
    «پرایدهای قدیمی یا پراید قشقایی»؟
    «این دیگه چیه»؟
    «بعد از پراید مینیاتور و ماسوله، پراید قشقایی را با ایده*ای از نیسان قشقایی ساختن».
    «همین جدیده، چنده»؟
    «۷۰میلیون تومن».
    «پس ماکسیما چنده»؟
    «اگه سالمش گیرت بیاد، حدود ۲ یا ۲ و نیم….».
    «یعنی ماکیسما اسقاطی شده؟ پس چرا هنوز پراید هست»؟
    «آزادراه تهران به شمال هم هنوز تکمیل نشده».
    «تونل توحید چه*طور»؟
    «تا قبل از این*که شهردار بازنشسته بشه، تمومش کردن».
    «شهردار بازنشسته شد»؟
    «آره».
    «ولی تونل که قرار بود قبل از سال۱۳۹۰ افتتاح بشه».
    «قحطی سیمان که پیش اومد، همه طرح*ها خوابید».
    «چندتا خط مترو اضافه شده»؟
    «هیچی! شهردار که رفت، همه*جا رو منوریل کشیدن. مترو رو هم تغییر کاربری دادن».
    «یعنی چی»؟
    «از تونل*هاش برای انبار خودروهای اسقاطی استفاده کردن».
    «اتوبوس*های brt هنوز هست»؟
    «نه! منحلش کردن، به جاش درشکه آوردن. از همونایی که شرلوک هلمز سوار می*شد».
    «توی نقش*جهان اصفهان دیده بودم از اونا…»
    «نقش*جهان رو هم خراب کردن».
    «کی خراب کرد»؟
    «یه نفر پیدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه*عباسه، یونسکو هم نتونست حرفی بزنه».
    «ممنونم. باید کلی با خودم کلنجار برم تا همین چیزا رو هم هضم کنم».
    «یه چیز دیگه رو هم هضم کن، لطفا»!
    «چیو»؟
    «این*که همه این چیزها رو خالی بستم».
    «یعنی چی»؟
    «با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که یک ساعت پیش تصادف کردی، علت بیهوشی*ات هم خستگی ناشی از کار بود. چیزیت نیست. هزینه بیمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگی*ات»!
    «شما جنایتکارید! من الان می*رم با رییس بیمارستان صحبت می*کنم».
    «این ماجرا، ایده شخص رییس بیمارستان بود».
    «ازش شکایت می*کنم»!
    « نمی*تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته ».
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي


  2. #71

    مدیرکـــــــــــــــــل سایت

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    PULSE 220
    شغل و حرفه
    -
    نوشته ها
    4,097
    تشکر
    2,555
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    03-03-1403 @ 05:23 بعد از ظهر

    پیش فرض

    آورده اند مردي بود که پيوسته تحقيق ِ مکرهاي زنان مي کرد و از غايت غيرت ،هيچ زني رامحل اعتماد خود نساخت وکتاب” حيل النساء ” (مکرهاي زنان) را پيوسته مطالعه مي کرد. روزي در هنگام سفربه قبيله اي رسيد وبه خانه اي مهمان شد.
    مرد ِخانه حضور نداشت ولکن زني داشت در غايت ظرافت ونهايت لطافت . زن چون مهمان را پذيرا شد با او ملاطفت آغاز نمود. مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود وعصا بنهاد،به مطالعه کتاب مشغول شد. زن ميزبان گفت: خواجه ! اين چه کتاب است که مطالعه ميکني؟ گفت:حکايات مکرهاي زنان است. زن بخنديد وگفت : آب دريا به غربيل نتوان پيمود وحساب ريگ بيابان به تخته خاک ، برون نتوان آورد و مکرهاي زنان در حد حصر نيايد . پس تير ِغمزه در کمان ِابرو نهاد و بر هدف ِ دل او راست کرد واز درمغازلت و معاشقت در آمد چنان که دلبسته ي ِ او شد. در اثناي آن حال، شوهر او در رسيد..
    زن گفت : شويم آمد وهمين آن که هر دو کشته خواهيم شد . مهمان گفت:تدبير چيست؟ گفت :برخيز ودر آن صندوق رو . مرد در صندوق رفت. زن سرِ صندوق قفل کرد . چون شوهر در آمد پيش دويد و ملاطفت ومجاملت آغاز نهاد و به سخنان دلفريب شوهر را ساکن کرد. چون زماني گذشت گفت: تو را از واقعه امروز ِ خود خبر هست؟ گفت نه بگوي. گفت: مرا امروز مهماني آمد جوانمردي لطيف ظرايف و خوش سخن و کتابي داشت در مکر زنان و آن را مطالعه ميکردمن چون آن را بديدم خواستم که او را بازي دهم به غمزه بدو اشارت کردم ، مرد غافل بود که چينه ديد و دام نديد. به حسن واشارت من مغرور شد و در دام افتاد .و بساط عشقبازي بسط کرد وکار معاشقت به معانقه (دست در گردن هم)رسيد. ساعتي در هم آميختيم! هنوز به مقام آن حکايت نرسيده بوديم که تو برسيدي وعيش ما منغض کردي! زن اين ميگفت و شوهر او مي جوشيد ومي خروشيد وآن بيچاره در صندوق از خوف مي گداخت و روح را وداع مي کرد. پس شوهر از غايت غضب گفت: اکنون آن مرد کجاست؟ گفت:اينک او را در صندوق کردم و در قفل کردم.. کليد بستان و قفل بگشاي تا ببيني. مرد کليد را بستاند و همانا مردبا زن گرو بسته بودند(جناق شکسته بودند) و مدت مديدي بود هيچ يک نمي باخت. مرد چون درخشم بود بياد نياورد که بگويد *يادم * و زن در دم فرياد کشيد *يادم تو را فراموش . * مرد چون اين سخن بشنيد کليد بينداخت وگفت :
    ” لعنت بر تو باد که اين ساعت مرا به آتش نشانده بودي و قوي طلسمي ساخته بودي تا جناق ببردي.”
    پس با شوهر به بازي در آمد و اورا خوش دل کرد .چندان که شوهرش برون رفت ، درِ صندوق بگشاد و گفت: اي خواجه چون ديدي،هرگز تحقيق احوال زنان نکني؟
    گفت:توبه کردم و اين کتاب را بشويم که مکر و حيلت ِ شما زيادت از آن باشد که در حد تحرير در آيد.
    هميشه روي دوچرخ برانيد
    هميشه از كلاه ايمني استفاده كنيد

  3. تعداد 7 کاربر از BKING برای این پست تشکر کرده اند.


  4. #72

    مدیرکـــــــــــــــــل سایت

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    PULSE 220
    شغل و حرفه
    -
    نوشته ها
    4,097
    تشکر
    2,555
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    03-03-1403 @ 05:23 بعد از ظهر

    پیش فرض

    دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می*گفت: جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
    اینطوری تعریف میکنه:
    من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی. 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو
    ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد. وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت.
    اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!!
    راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.
    دیگه بارون حسابی تند شده بود.
    با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد.
    من هم بی معطلی پریدم توش.
    اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.
    وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!
    خیلی ترسیدم!
    داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد.
    هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه!
    تمام تنم یخ کرده بود.
    نمیتونستم حتی جیغ بکشم، ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره.
    تو لحظه*های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
    تو لحظه*های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده
    نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم.
    ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند.
    از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم.
    در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون.
    اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم.
    دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین
    بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم، وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند
    یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد:
    ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم
    سوار شده بود!!!؟
    هميشه روي دوچرخ برانيد
    هميشه از كلاه ايمني استفاده كنيد

  5. تعداد 11 کاربر از BKING برای این پست تشکر کرده اند.


  6. #73

    مدیرکـــــــــــــــــل سایت

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    PULSE 220
    شغل و حرفه
    -
    نوشته ها
    4,097
    تشکر
    2,555
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    03-03-1403 @ 05:23 بعد از ظهر

    پیش فرض

    خانم زیبایی در مهمانی شـلوغی دسـت از سـر انشـتین بر نمیداشـت هر جاییكه میرفت همراه او بود و مرتب از او تعریف می كرد.اینشـتین سـر انجام مؤدبانه پرسـید.
    ــ خانم ممکن اسـت بفرمائید با من چی كار دارید؟
    ــ من آرزویی دارم كه می خواهم شـما آنرا برآورده كنید.
    و بازوی انشـتین را گرفت و به گوشـهء خلوتی برد و گفت:
    ــ اقای انشـتین من دلم می خواهد از شـما بچه دار شـوم.
    ــ ازمن ؟ برای چی؟
    ــ برای اینكه فكر میكنم بچه ما اگر خوشـگلی را از من و هوش و نبوغ را از شما به ارث ببرد یک موجود استـثـنائی جهان خوا هد شـد.
    اینشتین تاملی كرد وگفت:
    ــ خانم آیا هرگز فكر كرده اید كه اگر آن كودک هوش شـما و شـكل مرا به ارث ببرد چه موجود بدبختی خواهد بود؟
    هميشه روي دوچرخ برانيد
    هميشه از كلاه ايمني استفاده كنيد

  7. تعداد 6 کاربر از BKING برای این پست تشکر کرده اند.


  8. #74

    مدیرکـــــــــــــــــل سایت

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    PULSE 220
    شغل و حرفه
    -
    نوشته ها
    4,097
    تشکر
    2,555
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    03-03-1403 @ 05:23 بعد از ظهر

    پیش فرض



    کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست.

    روباه گرسنه ای که از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت:

    *ای وای تو اونجایی**!* می دانم صدای معرکه ای داری! چه شانسی آوردم!

    اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان ...

    کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت:

    این حرفهای مسخره را رها کن***

    اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم.

    روباه گفت: ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم** *

    کلاغ گفت: باز که شروع کردی***

    اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند.

    روباه دهانش را باز باز کرد.

    كلاغ گفت :

    بهتر است چشم ببندی که نفهمي تكه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.

    روباه گفت :

    بازیه ؟*** خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال .

    خلاصه ... بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.

    روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد :

    بی شعور ، این چی بود***

    کلاغ گفت :

    کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنیر و فضله را هم نباید بفهمد

    ---------- Post added at 12:51 PM ---------- Previous post was at 12:41 PM ----------

    زن رو به خدا کرد و گفت: چرا بايد ديه ما نصف مردها باشد؟ خداوند مهربانانه فرمود: عزيز من ! اگر با کشتن، تو را از شوهرت بستانند، به او هشت ميليون مي رسد، ولي اگر او را بکشند تو صاحب شانزده ميليون مي شوي !!! زن خنديد و گفت: خدايا حکمتت را شکر
    هميشه روي دوچرخ برانيد
    هميشه از كلاه ايمني استفاده كنيد

  9. تعداد 5 کاربر از BKING برای این پست تشکر کرده اند.


  10. #75

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض

    *در امريکا*
    *
    شما به رئيس*جمهور امريکا می*گوييد: «مادرت رو....»! ولی اتفاق خاصی نمی*افتد،
    فقط شما معروف می*شويد و دربارهء مادر رئيس جمهور کتاب می*نويسيد و ميليون*ها
    دلار درآمد کسب می*کنيد! اما بعد از آن، رئيس*جمهور از شما به دادگاه شکايت
    می*کند و شما مجبور می*شويد که بابت غرامت، همهء* پولتان را به رئيس*جمهور
    بدهيد *


    *
    انگلستان*
    *
    شما به نخست*وزير انگلستان می*گوييد: «مادرت رو...»! نخست*وزير هم به شما
    می*گويد: مادر خودت رو *


    *
    فرانسه*
    *
    شما به رئيس*جمهور فرانسه می*گوييد: «مادرت رو...»! و بلافاصله ميليون*ها نفر
    از مردم به خيابان*ها می*ريزند و در حمايت از شما، به رئيس*جمهور می*گويند:
    «
    مادرت رو....»! رئيس*جمهور هم دربارهء جريحه *دار شدن احساساتش شعری می*سرايد
    و آنرا در روزنامه*ها و مجلات و راديو و تلويزيون منتشر می*کند *


    *
    ژاپن*
    *
    شما به نخست*وزير ژاپن می*گوييد: «مادرت رو...»! نخست*وزير تعظيم می*کند و به
    شما می*گويد: ببخشيد، ولی فکر نکنم مادرم از شما خوشش بياد *


    *
    آلمان*
    *
    شما به صدراعظم آلمان می*گوييد: «مادرت رو...»! پليس به سراغ شما می*آيد و به
    شما می*گويد: لطفاً با مادر صدراعظم کاری نداشته باشيد *


    *
    سوئد*
    *
    شما به نخست*وزير سوئد می*گوييد: «مادرت رو...»! از مردم ر*أی*گيری می*شود که
    آيا شما مادر نخست*وزير را... يا نه؟! اگر رأی مثبت داده شود، شما مادر
    نخست*وزير را...! ولی اگر رأی منفی داده شود، نخست*وزير دست شما را در مقابل
    دوربين*های تلويزيونی می*فشارد و برای شما آرزوی موفقيت می*کند *


    *
    ترکيه*
    *
    شما به رئيس*جمهور ترکيه می*گوييد: «مادرت رو...»! و رئيس*جمهور هم اسلحه*اش
    را در می*آورد و به شما شليک می*کند. اگر شما کُرد باشيد، رئيس*جمهور مورد
    تشويق قرار می*گيرد! وگرنه او را به دادگاه احضار می*کنند و او در بين راه فرار
    می*کند و به يونان پناهنده می*شود *


    *
    سوئيس*
    *
    شما به نخست*وزير سوئيس می*گوييد: «مادرت رو...»! منشی دفتر نخست*وزير با شما
    تماس می*گيرد و شماره تلفن مادر نخست وزير را به شما می*دهد تا شخصاً با خودش
    هماهنگ کنيد *


    *
    هند*
    *
    شما به نخست*وزير هند می*گوييد: «مادرت رو...»! نخست*وزير شما را به خانه*اش
    دعوت می*کند و خاکستر مادرش را که سالها پيش مُرده به شما نشان می*دهد و برای
    شما آواز می*خواند و گريه می*کند. شما هم متأثر می*شويد و به خانه برمی*گرديد و
    می*بينيد که خانواده*تان ناپديد شده*اند و سالهای سال به دنبال خانوادهء* خود
    از اين شهر به آن شهر آواره می*شويد و سرانجام در فقر و غربت، از غم و گرسنگی
    می*ميريد و از داستان زندگی شما بيش از هزار و هفتصد فيلم سينمايی ساخته می*شود
    *


    *
    کانادا*
    *
    شما به نخست*وزير کانادا می*گوييد: «مادرت رو...»! مادر نخست*وزير خبردار
    می*شود و مقاله*ای فمينيستی در روزنامه چاپ می*کند و تبعيض جنسی را به شدت مورد
    انتقاد قرار می*دهد و از شما می*خواهد که پدر نخست وزير را...ا *


    *
    کلمبيا*
    *
    شما به رئيس*جمهور کلمبيا می*گوييد: «مادرت رو...»! بعد وصيتنامه*تان را
    می*نويسيد و در اولين فرصت خود را دار می*زنيد! چند روز بعد جسد شما را در حالی
    که طناب دار دور گردنتان است و با گلوله سوراخ *سوراخ شده* و با اسيد سوزانده
    شده*ايد، پيدا می*کنند! پزشک قانونی جسد شما را لاشهء سگ تشخيص داده و در حومهء
    شهر دفن می*کند *


    *
    چين*
    *
    شما به رئيس*جمهور چين می*گوييد: «مادرت رو...»! رئيس*جمهور هم به صورت لفظی،
    هم شما و هم خانواده* تان را...! سپس شما به همراه خانواده *تان به کرهء *ماه
    تبعيد می*شويد *


    *
    ايتاليا*
    *
    شما به نخست*وزير ايتاليا می*گوييد: «مادرت رو....»! روزنامه*ها خبر رسوايی
    مادر نخست*وزير را چاپ می*کنند و مافيا به خاطر ش ه وت زيادتان، به شما پيشنهاد
    همکاری در زمينهء تهيهء* فيلم*های ----- می*کند! نخست*وزير هم برای تلافی، يک
    بازی دوستانهء فوتبال بين تيم محبوب خودش و تيم محبوب شما ترتيب می*دهد و داور
    بازی را می*خرد و تيم محبوب شما را با نتيجهء مفتضحانه *ای شکست می*دهد *


    *
    روسيه*
    *
    شما به رئيس*جمهور روسيه می*گوييد: «مادرت رو...»! فردای آن روز شما دچار يک
    سانحه شده و در تصادف با اتومبيل کشته می*شويد! به خانوادهء شما اطلاع داده
    می*شود که شما در حال مستی رانندگی کرده*ايد و شدت تصادف چنان زياد بوده که بدن
    شما تکه *تکه شده است *


    *
    عربستان*
    *
    شما به رئيس*جمهور عربستان می*گوييد: «مادرت رو....»! همه به شما می*خندند،
    چون عربستان رئيس*جمهور ندارد! شما متوجه اشتباه خود می*شويد و اين دفعه به
    پادشاه عربستان می*گوييد: «مادرت رو...»! همه از خنده دست می*کشند و پادشاه هم
    زبان شما را قطع می*کند *


    *
    ايران*
    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي

  11. تعداد 5 کاربر از SAEED برای این پست تشکر کرده اند.


  12. #76

    مدیرکـــــــــــــــــل سایت

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    PULSE 220
    شغل و حرفه
    -
    نوشته ها
    4,097
    تشکر
    2,555
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    03-03-1403 @ 05:23 بعد از ظهر

    پیش فرض

    این مکالمه واقعی است.
    گفتگوي آمريكايي ها و اسپانيايي ها روي فركانس اضطراري كشتيراني


    گفتگويي كه واقعاً روي فركانس اضطراري كشتيراني، روي كانال ۱۰۶ سواحل Finisterra Galicia ميان اسپانيايي*ها و آمريكايي*ها در ۱۶ اكتبر ۱۹۹۷ضبط شده*است.

    اسپانيايي*ها (با سر و صداي متن): A-853 با شما صحبت مي*كند. لطفاً ۱۵درجه به جنوب بچرخيد تا از تصادف اجتناب كنيد. شما داريد مستقيماً به طرفما مي*آييد. فاصله ۲۵ گره دريايي.

    آمريكايي*ها (با سر و صداي متن): ما به شما پيشنهاد مي*كنيم ۱۵ درجه به شمال بچرخيد تا با ما تصادف نكنيد.

    اسپانيايي*ها: منفي. تكرار مي*كنيم ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا تصادف نكنيد.

    آمريكايي*ها (يك صداي ديگر): كاپيتان يك كشتي ايالات متحده آمريكا با شما صحبت مي*كند. به شما اخطار مي*كنيم ۱۵ درجه بشمال بچرخيد تا تصادف نشود.

    اسپانيايي*ها: اين پيشنهاد نه عملي است و نه مقرون به صرفه. به شما پيشنهاد مي*كنيم ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا با ما تصادف نكنيد.

    آمريكايي*ها (با صداي عصباني): كاپيتان ريچارد جيمس هاوارد، فرمانده ناو هواپيمابر يو اس اس لينكلن با شما صحبت مي*كند. ۲ رزم ناو، ۵ ناو منهدم كننده، ۴ ناوشكن، ۶ زيردريايي و تعداد زيادي كشتي*هاي پشتيباني ما را اسكورت مي*كنند. به شما پيشنهاد نمي*كنم، به شما دستور مي*دهم راهتان را ۱۵ درجه به شمال عوض كنيد. در غير اينصورت مجبور هستيم اقدامات لازمي براي تضمين امنيت اين ناو اتخاذ كنيم. لطفاً بلافاصله اطاعت كنيد و از سر راه ما كنار رويد !!!

    اسپانيايي*ها: خو آن مانوئل سالاس آلكانتارا با شما صحبت مي*كند. ما دو نفر هستيم و يك سگ، ۲ وعده غذا، و يك قناري كه فعلاً خوابيده ما را اسكورت مي*كنند. پشتيباني ما ايستگاه راديويي زنجيره ديال ده لاكورونيا و كانال ۱۰۶ اضطراري دريايي است. ما به هيچ طرفي نمي*رويم زيرا ما روي زمين قرار داريم و در ساختمان فانوس دريايي A-853 Finisterra روي سواحل سنگي گاليسيا هستيم و هيچ تصوري هم نداريم كه اين چراغ دريايي در كدام سلسله مراتب از چراغ*هاي دريايي اسپانيا قرار دارد. شما مي*توانيد هر اقدامي كه به صلاحتان باشد را اتخاذ كنيد و هر غلطي كه مي*خواهيد بكنيد تا امنيت كشتي كثافتتان را كه بزودي روي صخره*ها متلاشي مي*شود تضمين كنيد. بنابراين بازهم اصرار مي*كنيم و به شما پيشنهاد مي*كنيم عاقلانه*ترين كار را بكنيد و راه خودتان را ۱۵ درجه جنوبي تغييردهيد تا از تصادف اجتناب كنيد.
    آمريكايي*ها: آها. باشه. گرفتيم. ممنون
    هميشه روي دوچرخ برانيد
    هميشه از كلاه ايمني استفاده كنيد

  13. تعداد 5 کاربر از BKING برای این پست تشکر کرده اند.


  14. #77

    مدیرکـــــــــــــــــل سایت

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    PULSE 220
    شغل و حرفه
    -
    نوشته ها
    4,097
    تشکر
    2,555
    علاقمند به موتورهای خیابانی
    Last Online
    03-03-1403 @ 05:23 بعد از ظهر

    پیش فرض

    این رو حتما" بخونید فوق العده خنده داره
    اگه با دقت بخونید می بینید که تمام روابط نوشته شده هم در متن درسته


    پزشك قانوني به تيمارستان دولتي سركشي مي كرد. مردي را ميان ديوانگان ديد كه به نظر خيلي باهوش مي آمد. او را پيش خواند و با كمال مهرباني پرسيد كه: شما را به چه علت به تيمارستان آورده اند؟
    مرد در جواب گفت: آقاي دكتر! بنده زني گرفته ام كه دختر هجده ساله اي داشت. يك روز پدرم از اين دختر خوشش آمد و او را گرفت و از آن روز، زن من مادرزن پدر شوهرش شد. چندي بعد دختر زن بنده كه زن پدرم بود پسري زاييد. اين پسر، برادر من شد زيرا پسر پدرم بود

    اما در همان حال نوه زنم و از اينقرار نوه بنده هم مي شد و من پدر بزرگ برادر ناتني خود شده بودم. چندي بعد زن بنده هم زاييد و از آن روز زن پدرم خواهر ناتني پسرم و ضمنا مادر بزرگ او شد. در صورتي كه پسرم برادر مادربزرگ خود و ضمنا نوه او بود

    از طرفي چون مادر فعلي من، يعني دختر زنم، خواهر پسرم مي شود، بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شده ام. ضمنا من پدر و مادر و پدربزرگ خود هستم، پسر پدرم نيز هم برادر و هم نوه من است

    آقاي دكتر! اگر شما هم به چنين مصيبتي گرفتار مي شديد، قطعا كارتان به تيمارستان مي كشيد
    هميشه روي دوچرخ برانيد
    هميشه از كلاه ايمني استفاده كنيد

  15. تعداد 3 کاربر از BKING برای این پست تشکر کرده اند.


  16. #78

    موتور سوار

    محل سکونت
    همین اطراف
    نوع موتور
    RAVAN RV
    شغل و حرفه
    دانشجو
    نوشته ها
    38
    تشکر
    178
    Last Online
    09-04-1394 @ 05:38 بعد از ظهر

    پیش فرض

    از مردم دنيا سوالي پرسيده شد و نتيجه آن جالب بود سؤال از اين قرار بود: نظر خودتان را راجع به كمبود غذا در ساير كشورها صادقانه بيان كنيد؟ و جالب اینکه كسي جوابي نداد چون در آفريقا كسي نمي دانست 'غذا' يعني چه؟ در آسيا كسي نمي دانست 'نظر' يعني چه؟ در اروپاي شرقي كسي نمي دانست 'صادقانه' يعني چه؟ در اروپاي غربي كسي نمي دانست 'كمبود' يعني چه؟ و در آمريكا كسي نمي دانست 'ساير كشورها' يعني چه؟
    هميشه سكوتم به معناي پيروزي تو نيست
    گاهي سكوت مي كنم تا بفهمي چه بي صدا باختي

  17. تعداد 4 کاربر از SAEED برای این پست تشکر کرده اند.


  18. #79

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    Apache160,Ravan 200,RKV 200
    شغل و حرفه
    ازاد
    نوشته ها
    864
    تشکر
    3,166
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    29-12-1397 @ 02:07 بعد از ظهر

    پیش فرض

    چرچیل محبوب

    چرچیل روزی سوار تاکسی
    شده بود و به دفتر bbc برای مصاحبه می*رفت.

    هنگامی که به آن جا رسید به
    راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.

    راننده گفت: “نه آقا!
    من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم”
    .

    چرچیل از محبوبیتش و علاقه*ی این فرد به خودش خوشحال و ذوق*زده شد و یک
    اسکناس ده پوندی به او داد.

    راننده با دیدن اسکناس گفت: “گور پدر چرچیل! اگر
    بخواهید، تا فردا هم این*جا منتظر می*مانم!”
    اﻭﻧﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮاﻣﺖ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﺪ ﺷﻦ, ﺑﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ اﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺩ ﺷﻦ

  19. تعداد 7 کاربر از Alireza برای این پست تشکر کرده اند.


  20. #80

    همـــــــکار ســـــــابـــــــق

    محل سکونت
    تهران
    نوع موتور
    Apache160,Ravan 200,RKV 200
    شغل و حرفه
    ازاد
    نوشته ها
    864
    تشکر
    3,166
    علاقمند به موتورهای ریس
    Last Online
    29-12-1397 @ 02:07 بعد از ظهر

    پیش فرض

    تفاوت مرام مردان با زنان



    یه شب خانم خونه اصلا” به خونه بر نمیگرده و تا صبح پیداش نمیشه! صبح بر میگرده خونه و به شوهرش میگه که دیشب مجبور شده خونهء یکی از دوستهای صمیمیش (مونث) بمونه. شوهر بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی ترین دوستهای زنش زنگ میزنه ولی هیچکدومشون حرف خانم خونه رو تایید نمیکنن!
    یه شب آقای خونه تا صبح برنمیگرده خونه. صبح وقتی میاد به زنش میگه که دیشب مجبور شده خونهء یکی از دوستهای صمیمیش (مذکر) بمونه. خانم خونه بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی ترین دوستهای شوهرش زنگ میزنه. ۱۵ تاشون تایید میکنن که آقا تمام شب رو خونهء اونا مونده!! ۵ تای دیگه حتی میگن که آقا هنوزم خونهء اونا پیش اوناست
    اﻭﻧﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮاﻣﺖ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﺪ ﺷﻦ, ﺑﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ اﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺩ ﺷﻦ

  21. تعداد 4 کاربر از Alireza برای این پست تشکر کرده اند.


صفحه 8 از 42 نخستنخست ... 45678910111218 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

بازدیدکنندگان، این صفحه را با جستجوی این کلمات در موتورهای جستجوگر پیدا کرده اند:

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
پرشین موتور
   اکنون ساعت 07:56 قبل از ظهر برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.


    انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
    شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
    برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
   لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
   تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)

   قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران

 


کاربر گرامي؛

براي مشاهده انجمن پرشین موتور با امکانات کامل بهتر است از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد

  1. بستن این دسته بندی
برو بالا