|
|
|
مطالب دست نوشته خودتون و یا شعرهایی که به نظرتون جالب هست می تونین اینجا قرار بدین.
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم...
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد
برسیم
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
[QUOTE=Kenji;30028]آره می دونم منظورت من بودم و نمی خوای بگی. اما .... ممنون[
ای وای تابلو شد
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
سینه بندِ هرزگیم را باز کرد
و در بستری که گناه برایم بی تفاوت شده
بر پیکرم لغزید..
و تو، نمی دانی
......که لحظه لحظۀ عصیان شهوتش را
تنها با یک تصور تاب آوردم..
جورابِ نجابتم را بالا کشیدم
سینه بندِ هرزگیم را بستم
و چه خوب است که
غذایِ گرم می خورد امشب کودکِ بیمارم....ء
بتهوون در 26 مارس 1827 در هنگام مرگ :" دوستان دست بزنید کمدی تمام شد.
ناپلئون بناپارت : کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد.
بر روي ما نگاه خدا خنده مي زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ايم
زيرا چو زاهدان سيه كار خرقه پوش،
پنهان ز ديدگان خدا مي نخورده ايم
پيشاني ار ز داغ گناهي سيه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا
نام خدا نبردن از آن به كه زير لب،
بهر فريب خلق بگوئي خدا خدا
ما را چه غم كه شيخ شبي در ميان جمع،
بر رويمان ببست به شادي در بهشت
او مي گشايد … او كه به لطف و صفاي خويش،
گوئي كه خاك طينت ما را ز غم سرشت
توفان طعنه، خنده ي ما را ز لب نشست،
كوهيم و در ميانه ي دريا نشسته ايم
چون سينه جاي گوهر يكتاي راستيست،
زين رو بموج حادثه تنها نشسته ايم
مائيم … ما كه طعنه زاهد شنيده ايم،
مائيم … ما كه جامه تقوي دريده ايم؛
زيرا درون جامه بجز پيكر فريب،
زين هاديان
راه حقيقت، نديده ايم
آن آتشي كه در دل ما شعله مي كشيد،
گر در ميان دامن شيخ اوفتاده بود؛
ديگر بما كه سوخته ايم از شرار عشق،
نام گناهكاره رسوا! نداده بود
بگذار تا به طعنه بگويند مردمان،
در گوش هم حكايت عشق مدام! ما
“هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جريده عالم دوام ما”
فروغ فرحزاد
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
تو جفای خود بکردی و نه من نمی*توانم
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی
دل خویش را بگفتم چو تو دوست می*گرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بی*وفایی
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
دگری نمی*شناسم تو ببر که آشنایی
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
تو که گفته*ای تامل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
---------- Post added at 04:31 PM ---------- Previous post was at 04:24 PM ----------
دل من دیر زمانی است که می پندارد :
« دوستی » نیز گلی است ؛
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد .
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
- دانسته-
بیازارد !
در زمینی که ضمیر من و توست ،
از نخستین دیدار ،
هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هایی است که می افشانیم .
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است
گر بدانگونه که بایست به بار آید ،
زندگی را به دل*انگیزترین چهره بیاراید .
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،
که تمنای وجودت همه او باشد و بس .
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست
در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست
محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست
ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست
در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت:
خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست
ابوالقاسم حالت
---------- Post added at 12:25 AM ---------- Previous post was at 12:10 AM ----------
در پی شوهر احمق تر
همسر من نه ز من دانش و دین می خواهد
نه سلوک خوش و حرف نمکین می خواهد
نه خداجویی مردان خدا می طلبد
نه فسون کاری شیطان لعین می خواهد
نه چو سهراب دلیر و نه چو رستم پرزور
بنده را او نه چنان و نه چنین می خواهد
اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی
صبح تا شب ز من آن ماه جبین می خواهد
هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو
مبل نو، قالی نو، وضع نوین می خواهد
خانه عالی و ماشین گران می طلبد
باغ و استخر و ده و ملک و زمین می خواهد
ز پلاتین و طلا حلقه سفارش داده است
ز برلیان و ز الماس نگین می خواهد
مجلس آرایی و مهمانی و مردم داری
از من بی هنر گوشه نشین می خواهد
پول آوردن و تقدیم به خانم کردن
بنده را او فقط از بهر همین می خواهد
گر مرتب دهمش پول،برایم به دعا
عمر صدساله ز یزدان مبین می خواهد
گر که پولش ندهم، مرگ مرا می طلبد
وزخدا شوهر احمق از این می خواهد
---------- Post added at 12:27 AM ---------- Previous post was at 12:25 AM ----------
دیدند که در خلوت خود می خوردیم
شلاق و تشر زدند و ما هی خوردیم
دادیم تعهد که به می لب نزنیم
دیگر پس از آن همیشه با نی خوردیم
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید،
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!
ای دو صد نور به قبرش بارد؛
مگس خوبی بود...
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،
مگسی را کشتم ...!
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
عالی بود عالی خیلی مگسی بود
مدیریت محترم بابا یه حالی به این کاربر بده هنوز موتور سواره ... مدیر مباحث آزاد مناسبه ؟
چه ميهمانان بي دردسري هستند مُردگان !
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند
و اندكي سكوت
---------- Post added at 12:51 PM ---------- Previous post was at 12:48 PM ----------
ميزي براي کار
کاري براي تخت
تختي براي خواب
خوابي براي جان
جاني براي مرگ
مرگي براي ياد
يادي براي سنگ
این بود زندگی....
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)
قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران
علاقه مندي ها (Bookmarks)