|
|
|
مطالب دست نوشته خودتون و یا شعرهایی که به نظرتون جالب هست می تونین اینجا قرار بدین.
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم...
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد
برسیم
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
آدم خیلی حقیره بازیچه تقدیره
پل بین دو مرگه مرگی که ناگزیره
حتی خود تولد آغاز راه مرگه
حدیث عمر و آدم حدیث باد و برگه
آغاز یک سفر بود وقتی نفس کشیدیم
با هر نفس هزار بار به سوی مرگ دویدیم
تو این قمار کوتاه نبره هستی باختیم
تا خنده رو ببینیم از گریه آئینه ساختیم
فرصت همین امروزه برای عاشق بودن
فردا می پرسیم از هم غریبه ای یا دشمن
ای آشنای امروز عشق منو باور کن
فردا غریبه هستیم امروز و با من سر کن
تولد هر قصه یه جاده کوتاهه
اول و آخر مرگه بودن میون راهه
اگرچه عازجانه تسلیم سرنوشتیم
با هم بیا بمیریم شاید یه روز برگشتیم
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
ای
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس داد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من هم آوازم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی می آید با من فریاد کند ؟
فریدون مشیری
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
کس این معما پرسد و من ندانستم هرآنکه حل کند آنرا به من صواب کند
به غیر ملت ایران کدام جانوراست که جفت خود نادیده انتخاب کند
---------- Post added at 12:52 AM ---------- Previous post was at 12:44 AM ----------
آب حیات است پدر سوخته حسب نبات است پدر سوخته
وه چه سیه چرده وشیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
آب شود گر به دهانش بری توت هرات است پدر سوخته
تا بتوانی بگیر و بکن صوم صلات است پدر سوخته
می نرسد جز به فرومایگان خمس وزکات است پدر سوخته
سخت بود ره به دلش یافتن حصن کلات است پدر سوخته
تنگ دهان موی میان دل سیاه عین دوات است پدر سوخته
احمد و چنین از مهر منصرف خصم نجات است پدر سوخته
باب ناراستی و بد دلی خوش حرکات است پدر سوخته
قافیه هر چند غلط می شود باب لواط است پدر سوخته
ویرایش توسط Babak : 19-05-1390 در ساعت 10:53 قبل از ظهر
بتهوون در 26 مارس 1827 در هنگام مرگ :" دوستان دست بزنید کمدی تمام شد.
ناپلئون بناپارت : کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد.
مرد یعنی کار و کار و کار و کار
یکسره در شیفت های بیشمار
مثل یک چیزی میان منگنه
روز و شب از هر طرف تحت فشار
مرد موجی است هی در حال دو
جان بر آرد تا برآرد انتظار
او خودش همواره در تولید پول
لیک فرزند و عیالش پول خوار
با چه عشقی دائما در چرخشند
گرد شهد جیب او زنبور وار
چون که آخر شب به منزل می رسد
خسته اما با لبانی خنده بار
جای چای و یک خدا قوت به او
می شود صد لیست در پیشش قطار
از کتاب و دفتر و خودکار ، تا
اسفناج و پرتقال و زهرمار
آن یکی می خواهد از او شهریه
این یکی هم کفش و کیفی مارک دار
هر چه می گوید که جیبم خالی است
هر چه می گوید ندارم ، ای هوار
نعره می آید : "به ما مربوط نیست
ما مگر گفتیم ماها را بیار"
مرد یعنی آن که با پول و پله
می شود در خانه ، صاحب اعتبار
مرد یعنی سکته ، یعنی سی سی یو
ختم مطلب ، مرد یعنی جان نثار
خلقتش اصلا به این درد بود
تا درآرد روزگار از وی دمار
---------- Post added at 09:33 PM ---------- Previous post was at 09:26 PM ----------
قربان دیدگانت، استاد جان خدا را
جانا محبتی کن این بنده ی خدا رامن مخلص تو هستم، اصلا فدای کفشتبا نمره ای بخندان این قوم بینوا رالطفی نما و بر ما اندک عنایتی کنباور نما نگویم با غیر، این ماجرا رااستاد جان کرم کن، بر ما مگیر خردهکاین جزوه ای که گفتی، دق مرگ کرد ما راچند اسم خارجی را با چند شکل و درهمتحویلمان تو دادی آخر چه سود ما را ؟هر وقت دیدمت من جسمم به لرزه افتادگویی که موش بیند آن گربه ی جفا راآن صفر را که خر خوان ام خبائثش خوانداما به دور گردان این صفر بی صفا رایک ترم با تو بودم، رقصیده ام به سازتشاباشمان بگردان آن نمره کذا را
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
ای انکه موتور سیکلت تو مرکب توست بر روی دو چرخ جان شیرین کف توست هر قطعه ی این وسیله گر غلب شود شاید که ز تن جان تو را سلب شود از دنده و از کلاچ و ترمز تو بگیر تا نور چراغ و راهنما و گلگیر لیک انچه که ثقل جاده در عابرتوست مستحکمی و صلابت تایر توست هشدار که عمر تایر هم محدود است بعد از گذر معینی مردود است تاریخ تولدش به رویش حک است در سن چهار سالگی منفک است امار جحوادث این چنین مکتوب است بر ضایعه رد تایر و تیوب است بر ماست که خارجی بنجل نخریم تاریخ حوادث فراوان نبریم
بشنو از ني چون حكايت مي*كند از جداييها شكايت مي*كند گز نيستان تا مرا ببريده*اند از نفيرم مرد و زن ناليده*اند سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق هر كسي كو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش من به هر جمعيتي نالان شدم جفت بدحالان و خوش*حالان شدم هر كسي از ظن خود شد يار من
از درون من به جز اسرار من سر من از ناله* من دور نيست ليك چشم و گوش را آن نور نيست
الان این شعر رو تو گفتیی یا مولانا
به سلامتی همه اونایی که ما رو همین جوری که هستیم دوست دارن وگرنه بهتر از ما رو ، همه دوست دارن....
مولاناست؟؟؟ من تا الان فکر می کردم فردویسه نوشته های مشکی از مولاناست. تیکه ی بنفش رو از بد روزگار و مشکلات اخیر یکم عوض کردم.
وقتی كه دوست* داشتنت زیباست
مثل خیال آبی نیلوفر
در باغ باژگونه تالاب؛
و مثل جشن سرخ شقایق*ها
در بامداد روشن
وقتی كه می*خوانند
مرغان آبزی
آواز رودها را؛
آن*گاه می*بینم،
بیدار ـ خواب شادی دیدار؛
گیسوی باد را كه پریشان است
و مرگ عاشقانه ماهی*ها را
در چشمه*های كوچك بارانی...
هر روز عصرها
وقت طلوع ساعت دیواری
و ازدحام مردم مبهوت،
گم می*شوم در آن سوی تاریكی؛
در سایه بلند خیابان*ها
گم می*شوم
كه باز ببینم،
بیدار ـ خواب شادی دیدار؛
آن لحظه*های روشن زیبا را
وقتی كه دوست* داشتنت زیباست؛
مثل خیال آبی نیلوفر...
---------- Post added at 10:58 PM ---------- Previous post was at 10:37 PM ----------
آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند
---------- Post added at 11:00 PM ---------- Previous post was at 10:58 PM ----------
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند
هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد
غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم
---------- Post added at 11:07 PM ---------- Previous post was at 11:00 PM ----------
شعر بسیار زیبا از خیام:
چون عاقبت کار جهان نیستی استانگار که نیستی؛ چو هستی خوش باش
**به سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن**
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
انجمن موتورسيکلت ايران(پرشین موتور) جهت بالابردن سطح فرهنگ و اطلاعات در زمينه موتورسواري راه اندازي شده است
شماره سامانه پيامکي انجمن : 50002666994466
برای ثبت شماره خود در سامانه پیامکی نام و نوع موتور خود را به شماره فوق پیامک کنید.
لطفا در هنگام کپی برداری مطالب و عکس ها منبع و لینک سایت ذکر شود.
تبدیل فینگلیش به فارسی (بهنویس)
قدرت گرفته از ویبولتین - طراحی قالب توسط وی بی ایران
علاقه مندي ها (Bookmarks)